اشعار و نوشته هاي عاشقانه

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در شـــــب مــــن خنده خورشيد باش [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] آفتــــــاب ظلمـــــــت ترديـــد باش[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اي همـــــاي پرفشـــــــان در اوج ها [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] ســــــايه عشق مني جـــــاويد باش[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اي صبوحي بخش مي خواران عشق [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] در شبــــــان غم صبــاح عيد باش[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آســــمـــــان آرزوهـــــاي مـــــــــرا [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] روشنـــــــاي خنده نـــاهيـــــد باش[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بـــــا خيـــــالـــت خلوتـــــي آراستم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] خـــود بيا و ســــــاغر اميـــــد باش[/FONT]​
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
لاله دميدم روي زيبا توام آمد بياد
شعله ديدم سركشي هاي توام آمد بياد


سوسن و گل آسماني مجلسي آراستند
روي و موي مجلس آراي توام آمد بياد


بود لرزان شعله شمعي در آغوش نسيم
لرزش زلف سمنساي توام آمد بياد

در چمن پروانه اي آمد ولي ننشسته رفت
با حريفان قهر بيجاي تو ام آمد بياد


از بر صيد افكني آهوي سرمستي رميد
اجتناب رغبت افزاي توام آمد بياد


پاي سروي جويباري زاري از حد برده بود
هايهاي گريه در پاي توام آمد بياد


شهر پرهنگامه از ديوانه اي ديدم رهي
از تو و ديوانگي هاي توام آمد بياد
 

دزيره

عضو جدید
دل نوشته

دل نوشته

:gol:يك منتظر يك پنجره:gol:
تصوير وتقدير وقلم
من عاشق وعشق تو كم
ديباچه تنهايي و
غم در ني نيزار تن
يك بغض تلخ وبي امان
دستان تو نا مهربان
تشويش وترس وخاطره
يك منتظر يك پنجره
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
نامه ی تو قاصد دنیای عشق
بر دلم آموخت الفبای عشق
هر الفش قد مرا راست کرد
با دل من هر چه دلش خواست کرد
از ب ی تو بوسه گرفتم بسی
نامه نبوسیده به جز من کسی
پ چو نوشتی دل من پر گرفت
آتش عشق تو به دل در گرفت
دال تو بر دل غم دوری نهاد
صاد تو دل را به صبوری نهاد
سین تو سرمایه سود منست
سین همه ی بود و نبود منست
سور و سرورم همه از سین تست
سین اثر سینه ی سیمین تست
شین تو در خاطره شوق آورد
ذال او ما را سر ذوق آورد
لام تو یادیست ز لبهای تو
وان نمکین خنده ی زیبای تو
میم بود شمه یی از موی تو
زانکه معطر بود از بوی تو
نون تو از ناز حکایت کند
های تو از هجر شکایت کند
واو تو پیغام وصال آورد
جان و دل خسته به حال آورد
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم بدجوری هواتو کرده
دلم بدجوری هواتو کرده
تو غربت ترانه دنبال تو می گرده
تنگ غروب خسته و تنها
صدات می کنم ای هم آشنا
ناز نگاتو به دنیا ارزون نمیدم
ستاره‌ی عشقمو به آسمون نمیدم
بیا تو خاطره‌های خط خطی
سراغی بگیر از من پاپتی
چه کنم چی بگم از کدوم بهونه
دوست دارم رو فقط یه بار بگو عاشقونه
اون لحظه حس میکنم تو بهشتم
اینو بدون سرنوشتم و به نام تو نوشتم
بی تو من کبوتری پر شکسته
تو نیستی کنج قفس تنها نشسته
تو آسمون آبی عشق تو یه ترانه
واسه داشتنت منم اون حس عاشقانه
اگه من جنگل خشک تو ببار
با حضورت سرم یه دنیا بذار
رسوای عشقم بین پیر و جوون
بازم رسواترم کن بدتر از رسم زمون
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از شهر های خاطره می آيی
از باغ های عشق
زيبايی نگاه تو
ديريست
بر ياس ها
باران روشنايی مهتاب است
بانوی مهربان
بانوی سال های پريشان
تشویش بیکرانه رنج کدام عشق
در التهاب قلب تو مانده ست؟
ای خوب!
با ما سخن بگوی!
اين کيست
شعر شکوفه های جوان را
با جان بی قرار تو خوانده است؟
جانی که در قلمرو پائيز است
هربار
پر بارتر ز پيش گل آورده ست.
بانوی خاطره!
بانوی سال های شب درد!
آواز پر نوازش کدامين
در عطر خوابگونه گيسويت
خانه کرد
که اينگونه در صداقت آينه
گلخنده بلند رهايی
از صبح چشم های تو جاريست؟
با رنج، زيستن
با ياس ها زمانه زيبا را
چون رود، عاشقانه سرودن
اين، اين در سرشت توست
وينگونه بی بهار، شکفتن
در سرنوشت توست
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
صفای اصفهانی

صفای اصفهانی

دل بردی از من به یغما، ای ترک غارتگر من
دیدی چه آوردی ای دوست، از دست دل بر سر من

عشق تو در دل نهان شد، دل زار و تن، ناتوان شد
رفتی چو تیر و کمان شد، از بار غم پیکر من

می‌سوزم از اشتیاقت، در آتشم از فراقت
کانون من، سینه من، سودای من، آذر من

من مست صهبای باقی، زان ساتکین رواقی
فکر تو در بزم ساقی، ذکر تو رامشگر من

دل در تف عشق افروخت، گردون لباس سیه دوخت
از آتش آه من سوخت، در آسمان اختر من

گبر و مسلمان خجل شد، دل فتنه آب و گل شد
صد رخنه در ملک دل شد، ز اندیشه کافر من

شکرانه کز عشق مستم، میخواره و می‌پرستم
آموخت درس الستم، استاد دانشور من

در عشق، سلطان بختم، در باغ دولت، درختم
خاکستر فقر تختم، خاک فنا افسر من

اول دلم را صفا داد، آیینه‌ام را جلا داد
آخر به باد فنا داد، عشق تو خاکستر من

تا چند در های و هویی، ای کوس منصوری دل
ترسم که ریزد بر خاک، خون تو در محضر من

بار غم عشق او را گردون نیارد تحمل
چون می‌تواند کشیدن این پیکر لاغر من

دلم دم ز سر صفا زد، کوس تو بر بام ما زد
سلطان دولت لوا زد، از فقر در کشور من
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز
ز روی صدق و صفا گشته با دلم دمساز

روندگان طریقت ره بلا سپرند
رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز

غم حبیب نهان به ز گفت و گوی رقیب
که نیست سینه ارباب کینه محرم راز

اگر چه حسن تو از عشق غیر مستغنیست
من آن نیم که از این عشقبازی آیم باز

چه گویمت که ز سوز درون چه می‌بینم
ز اشک پرس حکایت که من نیم غماز

چه فتنه بود که مشاطه قضا انگیخت
که کرد نرگس مستش سیه به سرمه ناز

بدین سپاس که مجلس منور است به دوست
گرت چو شمع جفایی رسد بسوز و بساز

غرض کرشمه حسن است ور نه حاجت نیست
جمال دولت محمود را به زلف ایاز

غزل سرایی ناهید صرفه‌ای نبرد
در آن مقام که حافظ برآورد آواز
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
مهلت ما اندک است و عمر ما بسیار نیست
در چنین فرصت مرا با زندگی پیکار نیست
سهم ما جز دامنی گل نیست از گلزار عمر
یار بسیار است اما مهلت دیدار نیست
آب و رنگ زندگی زیباست در قصر خیال
جلوه ی این نقش جز بر پرده ی پندار نیست
کام دولت را ز آغوش سحر باید گرفت
مرغ شب گوید که بخت خفتگان بیدار نیست
با نسیم عشق باغ زندگی را تازه دار
ورنه کار روزگار کهنه جز تکرار نیست
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ساقیا برخیز و درده جام را
خاک بر سر کن غم ایام را

ساغر می بر کفم نه تا ز بر
برکشم این دلق ازرق فام را

گر چه بدنامیست نزد عاقلا
ما نمی‌خواهیم ننگ و نام را

باده درده چند از این باد غرور
خاک بر سر نفس نافرجام را

دود آه سینه نالان من
سوخت این افسردگان خام را

محرم راز دل شیدای خود
کس نمی‌بینم ز خاص و عام را

با دلارامی مرا خاطر خوش است
کز دلم یک باره برد آرام را

ننگرد دیگر به سرو اندر چمن
هر که دید آن سرو سیم اندام را

صبر کن حافظ به سختی روز و شب
عاقبت روزی بیابی کام را
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
آن عشق که دیده گریه آموخت ازو
دل در غم او نشست و جان سوخت ازو
امروز نگاه کن که جان و دل من
جز یادی و حسرتی چه اندوخت ازو

 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر
بازآ که ریخت بی گل رویت بهار عمر

از دیده گر سرشک چو باران چکد رواست
کاندر غمت چو برق بشد روزگار عمر

این یک دو دم که مهلت دیدار ممکن است
دریاب کار ما که نه پیداست کار عمر

تا کی می صبوح و شکرخواب بامداد
هشیار گرد هان که گذشت اختیار عمر

دی در گذار بود و نظر سوی ما نکرد
بیچاره دل که هیچ ندید از گذار عمر

اندیشه از محیط فنا نیست هر که را
بر نقطه دهان تو باشد مدار عمر

در هر طرف که ز خیل حوادث کمین‌گهیست
زان رو عنان گسسته دواند سوار عمر

بی عمر زنده‌ام من و این بس عجب مدار
روز فراق را که نهد در شمار عمر

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان
این نقش ماند از قلمت یادگار عمر
 

samira zibafar

عضو جدید
del

del

ابر چشمم به هواي رخ تو باراني است:heart:
مثل درياي دلت ديده من طوفاني است:heart:
يك نظر كردي و دل گشت اسيرت اينك:heart:
پشت مژگان دو چشمت دل من زندانيست:heart:
همچو گردون به تمناي وصالت شب روز:heart:
كار و دل از پي ديدار تو سر گردانيست:heart:
 

samira zibafar

عضو جدید
neshani

neshani

:heart::gol:من نشاني از تو ندارم اما نشاني ام را براي تو مي نويسم: درعصرهاي انتظار،به حوالي بي کسي قدم

بگذار! خيابان غربت را پيدا کن و وارد کوچه پس کوچه هاي تنهايي شو! کلبه ي غريبي ام را پيدا کن،

کناربيدمجنون خزان زده و کنارمرداب ارزوهاي رنگي ام! درکلبه را باز کن و به سراغ بغض خيس پنجره برو!

حرير غمش را کنار بزن! مرا مي يابي
 

saba90

عضو جدید
یادم نرفته است!
گفتی : از هراس ِ باز نگشتن،
پشتِ سرم خاکاب نکن!
گفتی : پیش از غروب ِ بادبادکها برخواهم گشت!
گفتی: طلسم ِ تنهای ِ تو را،
با وِردی از اُراد ِ آسمان خواهم شکست!
ولی باز نگشتی
و ابر ِ بی باران این بغضهای پیاپی با من ماند!
تکرار ِ تلخ ِ ترانه ها با من ماند!
بی مرزی ِ این همه انتظار با من ماند!
بی تو،
من ماندم و الهه ی شعری که می گویند
شعر تمام شاعران را انشاء می کند!
هر شب می آید
چشمان ِ منتظرم را خیس ِ گریه می کند
و می رود!
امشب، اما
در ِ اتاق را بسته ام!
تمام پنجره ها را بسته ام!
حتا گوشهایم را به پنبه پوشانده ام،
تا صدای هیچ ساحره ای را نشنوم!
بگذار الهه ی شعر،
به سروقت ِ شاعران ِ‌دیگر ِ این دشت برود!
می خواهم خودم برایت بنویسم!
می بینی؟ بی بی ِ دریا!
دیگر کارم به جوانب ِ جنون رسیده است!
می ترسم وقتی که - گوش ِ شیطان کر! -
از این هجرت ِ بی حدود برگردی،
دیگر نه شعری مانده باشد،
نه شاعری!
کم کم یاد گرفته ام به جای تو فکر کنم،
به جای تو دلواپس شوم،
حتا به جای تو بترسم!
چون همیشه کنار ِ منی!
کنارمی، اما...
صد داد از این «اما»
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
عروسک کوکی را زنده کن

بگذار طعم لذت بخش

زنده بودن و

شادی بخشیدن را

حس کند ....
 

سرينا

عضو جدید
صدای تو

صدای تو گرم است و مهربان
چه سحر غریبی درین صداست
صدای دل مرد عاشق است
که این همه با گوشم آشناست
صدای تو همچون شراب سرخ
به گونه ی زردم دوانده خون
چنین که مرا مست می کنی
نشانی ی میخانه ات کجاست ؟
به قطره ی شبنم نگاه کن
نشسته به گلبرگ مخملی
به مخمل آن نیمتخت سرخ
اگر بنشانی مرا به جاست
صدای تپش های قلب من
به گوش تو می گوید این سخن
که عاشقم و درد عاشقی
چگونه ندانی که بی دواست ؟
ز جک جک گنجشک های باغ
تداعی صد بوسه می کنم
بیا و ببین در خیال من
چه شور و چه هنگامه یی به پاست
چه بی دل و بی دست و پا منم
چنین که شد از دست دامنم
چرا به کناری نیفکنم
ز چهره حجابی که از حیاست
دلم همه شد آب آب آب
که سر بگذارم به شانه ات
مگر بنوازی و دل دهی
که فاش کنم آنچه ماجراست
به زمزمه گوید زمان عمر
که پای منه در زمین عشق
به غیر هوای تو در سرم
زمین و زمان پای در هواست
 

سرينا

عضو جدید
آنان که خاک را

تمام دلم دوست داردت
تمام تنم خواستار توست
بیا و به چشم قدم گذار
که این همه در انتظار توست
چه خوب و چه خوبی ، چه نازنین
تو خوب ترینی ، تو بهترین
چه بخت بلندی ست یار او
کسی که شبی در کنار توست
نظر نه به سود و زیان کنم
هر آنچه بگویی همان کنم
بگو که بمان ، یا بگو بمیر
اراده ی من اختیار توست
به گوشه ی چشمی نگاه کن
ببین چه به پایت فکنده ام
مگر به نظر کیمیا شود
دلی که چنین خکسار توست
خموشی ی شب های سرد من
چرا نشود پر ز شور عش
که لغزش آن دست های گرم
به سینه ی من یادگار توست
ز میوه ی ممنوع حیف و حیف
که ماند و به غفلت تباه شد
وگرنه تو را م یفریفتم
که سابقه یی در تبار توست
چنین که ملنگم ، چنین که مست
که برده حواس مرا ز دست ؟
بدین همه جلدی و چابکی
غلط نکنم ،‌ کار کار توست
به دار و ندارم نگاه کن
که هیچ به جز عاشقی نماند
تمام وجودم همین دل است
تمام دلم بی قرار توست
 

جاذبه

عضو جدید
قراره ما

قراره ما



قرار ما هر کجاي دنيا که هيچکس حتي نامش را نمي داند ...


هيچ عابري هر گز نميتواند از آنجا عبور کند ...


قرار ما کنار دريا جايي که آسمان هميشه اشک ميريزد ...


قرار ما پشت مه نبودن..نزديک پيچکهاي مجنون ...


ميان دنياي شقايقها..جايي که ستارگان آنجا متولد ميشوند ...


هر کجا که به ملکوت نزديکتر بود ....


اصلا قرار ما آسمان هفتم ... پيش خدا ...


جايي که فقط تو باشي ومن و خدا ...

 

جاذبه

عضو جدید
باز خواهی گشت؟

باز خواهی گشت؟


ترکم مکن

حتی برای یک روز

زان رو که به انتظار

ایستگاهی متروک خواهم بود

خالی از قطار .

ترکم مکن

حتی برای ساعتی

که دلتنگی چون بارانی

به آوارم فرو خواهد ریخت

و غبار

چون هاله ای.

جای پایت به شنها امیدم می دهد

و مژگانت آرامشم.

عزیزترین !

ترکم مکن حتی برای ثانیه ای .

وقتی تو نیستی

سرگردان سرگشته این سوال مداومم

که باز خواهی گشت آیا؟


ترکم مکن

حتی برای یک روز

زان رو که به انتظار

ایستگاهی متروک خواهم بود

خالی از قطار .

ترکم مکن

حتی برای ساعتی

که دلتنگی چون بارانی

به آوارم فرو خواهد ریخت

و غبار

چون هاله ای.

جای پایت به شنها امیدم می دهد

و مژگانت آرامشم.

عزیزترین !

ترکم مکن حتی برای ثانیه ای .

وقتی تو نیستی

سرگردان سرگشته این سوال مداومم

که باز خواهی گشت آیا؟



 

سرينا

عضو جدید
امسال پاییز یکسره سهم شما بهار
ما را در این زمانه چه کاریست با بهار
از پشت شیشه های کدر مات مانده ام
کاین باغ رنگ کار خزان است یا بهار
حتی تراز حافظه گل گرفته اند
ای مثل من غریب در این روزها بهارا
دیشب هوایی تو شدم باز این غزل
صادق ترین گواه دل تنگ ما بهار
گلهای بی شمیم به وجدم نمی کشند
رقصی در این میانه بماند تابهار
 

سرينا

عضو جدید
با همه ی بی سر و سامانی ام
باز به دنبال پریشانی ام
طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی ام
آمده ام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظه ی توفانی ام
دلخوش گرمای کسی نیستم
آماده ام تا تو بسوزانی ام
آمده ام با عطش سالها
تا تو کمی عشق بنوشانی ام
ماهی برگشته ز دریا شدم
تا که بگیری و بمیرانی ام
خوبترین حادثه می دانمت
خوبترین حادثه می دانی ام
حرف بزن ابر مرا باز کن
دیرزمانی است که بارانی ام
حرف بزن حرف بزن سالهاست
تشنه ی یک صحبت طولانی ام
ها... به کجا می کشی ام خوب من؟
ها... نکشانی به پشیمانی ام
 

سرينا

عضو جدید
از زندگی از این همه تکرار خسته ام
از های و هوی کوچه و بازار خسته ام
دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه
امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام
دل خسته سوی خانه تن خسته می کشم
آوخ ... کزین حصار دل آزار خسته ام
بیزارم از خموشی تقویم روی میز
وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام
از او که گفت یار تو هستم ولی نبود
از خود که بی شکیبم و بی یار خسته ام
تنها و دل گرفته و بیزار و بی امید
از حال من مپرس که بسیار خسته ام
 

a30r

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نبودنـت بهــترین بهانـه اســت بـرای اشــک ریخــتن ........[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولــی کــاش بـودی تا اشـکهایم از شــوق دیــدارت سـرازیــر میــشد ......... [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کــاش بـــودی و دستــهای مـهربانـت مرهــم هــمه دلتنــگیها و نبــودنهایـت میــشد ............[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کــاش بـــودی تــا سر به روی شــانه هــای مهربانــت مــی گـذاشــتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و دردهـایم را به گوـش تــو میرسانـدم..............[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] بــدون تــو عـاشــــقی برایــم عــذاب اسـت
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میــدانم که نمیــدانی بـعد از تــو دیگـر قلبــــی بــرای عاشــــق شــدن نــدارم...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کـاش میدانستی کـه چـقدر دوستـــــت دارم و بیــش از عشـــق بر تـو عاشـــقـم... [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میـدانی کـه اگـر از کنــارم بروی لحظه هــای زنــدگـی بـرایـم پـر از درد و عـــذاب میشــود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] میـدانــم که نمیدانــی بــدون تـو دیگربهانــه ای نیســت برای ادامه ی زندگـی جزانتــظار آمدنت ...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]انتـــــــــــــــــــــــــــــظار ...........[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شش حـرف و چهار نقـطه ! کلمه کوتاهيه . امـا معنــيش رو شايد سالــها طول بکشه تا بفهمـي ![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو اين کلمه کوچیک ده هـــا کلمـه وجود داره که تجـــربه کردن هــر کــدومش دل شــير مـي خواد! [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تنــهايي ، چشــم بــراه بــودن ، غـــم ؛غــصه ، نا اميــدي ، شکنــجه رو حــي ،دلتــنگی ، صبــوری ، [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اشــــک [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]بیصدا ؛ هـق هـق شبونه ؛ افسردگـي ، پشيـمونـي، بـي خبـري و دلـواپسـي و .... ![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] براي هـر کـدوم از اين کلمـات چند حـرفي کـه خيـلي راحــت بـه زبـــون ميـاد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و خيلـي راحت روي کـاغذ نوشته مـيشه بايد زجـر و سختـي هايي رو تحمـل کرد تا معاني شون رو فهميد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] و درســـت درکشــون کـــرد !!!

متنــفــرم از هــر چیــزی که زمــان را به یــاد مـن میاورد... و قبـل از همـه ی اینـها متنفــرم
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] از انتـــــــــــــــــــــــــــظار ................. [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از انتـــــــــــــــــــــــــــــــظار متــــــنـــــفــــــرم...........[/FONT]​
 

a30r

عضو جدید
کاربر ممتاز
آنقــدرغرق در آهنـگ صدایـت بــودم

کــه ندیدم تنهــام.......

و صـدای آب است که بـه مـن میگوید

او دلــش با دیگریست ؛ تــو کـجای کاری؟؟؟
 

a30r

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگــه از تـو ننوشتـم
فکر نکن سـرم شلوغـه

تـوی زنـدگی یـه وقتا
تنهــایــی رمـز عبوره

اگـه از چشـات گذشـتم
فکر نکن عاشـق نبودم

مطـمئن باش تـوی دنـیا
دل به تو سـپرده بـودم
 

a30r

عضو جدید
کاربر ممتاز
قفسم را مشکن تو مکن آزادم

گر رهایم سازی به خدا خواهم مرد

من به زنجیر تو عادت کردم

بارها در پی این فکر که در قلب توام

با تو احساس سعادت کرد

به خدا خوشبختم تو محبت کن و بگذار

تا عمری هست من بمانم

چو اسیری به حریم قفست...
 

a30r

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]در دادگاه عشـق قسـمم قلبــم بود و حکیــم دلــم بود قاضــی نــام مرا بلند [/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]خوانــد [/FONT][FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]گنــاهم را دوسـت داشتــن تــو [/FONT][FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]اعلام کردنــد و سپـس محــکوم [/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]شـدم به مـــرگ و تنــهایـی [/FONT][FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]کنــار چوبــه ی دار از مـن خواستنــد تــا [/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]آخریــن خواسـته ام را بــگویم......[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]من گفـتم که به تــو بگویند دوستت دارم.........
[/FONT]

گاه كسـي را دوســت نداشته بـاش
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] چــون دوسـت داشــتن اسـارت [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]است و اســــارت انســان را بـه [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]جــنون مـی کشاند هـر گــاه کسـی[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] را دوســت داشـتي رهــايش كـن.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] اگر به سویت بـاز نگشت بـدان كه از[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] اول هــم مـــال[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] تــو نبـوده اســت...........
[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] [/FONT]
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ماه رویا روی خوب از من متاب
بی خطا کشتن چه می‌بینی صواب

دوش در خوابم در آغوش آمدی
وین نپندارم که بینم جز به خواب

از درون سوزناک و چشم تر
نیمه‌ای در آتشم نیمی در آب

هر که بازآید ز در پندارم اوست
تشنه مسکین آب پندارد سراب

ناوکش را جان درویشان هدف
ناخنش را خون مسکینان خضاب

او سخن می‌گوید و دل می‌برد
و او نمک می‌ریزد و مردم کباب

حیف باشد بر چنان تن پیرهن
ظلم باشد بر چنان صورت نقاب

خوی به دامان از بناگوشش بگیر
تا بگیرد جامه‌ات بوی گلاب

فتنه باشد شاهدی شمعی به دست
سرگران از خواب و سرمست از شراب

بامدادی تا به شب رویت مپوش
تا بپوشانی جمال آفتاب

سعدیا گر در برش خواهی چو چنگ
گوشمالت خورد باید چون رباب
 

Similar threads

بالا