اشعار و نوشته هاي عاشقانه

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
و عشق آن واژه پاکیست
برای من...
که بی تو معنی تنهایی مطلق
برای دستهای من...

برای حرف های من...
برای آنچه می گویم...
*
نمی دانی! نمی دانی!...
چه می گویم...


 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
با امیدی گرم و شادی بخش
با نگاهی مست و رویایی
دخترک افسانه می خواند
نیمه شب در کنج تنهایی
بی گمان روزی ز راهی دور
می رسد شهزاده ای مغرور
می خورد بر سنگفرش کوچه های شهر
ضربه سم ستور باد پیمایش
می درخشد شعله خورشید
بر فراز تاج زیبایش
تار و پود جامه اش از زر
سینه اش پنهان به زیر رشته هایی از در و گوهر
می کشاند هر زمان همراه خود سویی
باد ، پرهای کلاهش را
یا بر آن پیشانی روشن
حلقه موی سیاهش را
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ساقیا! بده جامی، زان شراب روحانی
تا دمی برآسایم زین حجاب جسمانی

بهر امتحان ای دوست، گر طلب کنی جان را
آنچنان برافشانم، کز طلب خجل مانی

بی‌وفا نگار من، می‌کند به کار من
خنده‌های زیر لب، عشوه‌های پنهانی

دین و دل به یک دیدن، باختیم و خرسندیم
در قمار عشق ای دل، کی بود پشیمانی؟

ما ز دوست غیر از دوست، مقصدی نمی‌خواهیم
حور و جنت ای زاهد! بر تو باد ارزانی

رسم و عادت رندیست، از رسوم بگذشتن
آستین این ژنده، می‌کند گریبانی

زاهدی به میخانه، سرخ روز می‌دیدم
گفتمش: مبارک باد بر تو این مسلمانی

زلف و کاکل او را چون به یاد می‌آرم
می‌نهم پریشانی بر سر پریشانی

خانهٔ دل ما را از کرم، عمارت کن!
پیش از آنکه این خانه رو نهد به ویرانی

ما سیه گلیمان را جز بلا نمی‌شاید
بر دل بهائی نه هر بلا که بتوانی
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
كاش بارانی ببارد قلبها را تر كند

بگذرد از هفت بند ما صدا را تر كند



قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها

رشته رشته مویرگهای هوا را تر كند



بشكند در هم طلسم كهنه ی این باغ را

شاخه های خشك بی بار دعا را تر كند



مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت

سرزمین سینه ها تا نا كجا را تر كند



چترها تان را ببندید ای به ساحل مانده ها

شاید این باران كه می بارد شما را تر كند
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
مولانا

مولانا

داروی ملولی رخ و رخسارهٔ تو
وان نرگس مخمورهٔ خمارهٔ تو

چندان نمک است در تو دانی پی چیست
از بهر ستیزهٔ جگرخوارهٔ تو
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
در کدامین چمن ای سرو به بار آمده‌ای؟
که رباینده‌تر از خواب بهار آمده‌ای
با گل روی عرقناک، که چشمش مرساد!
خانه‌پردازتر از سیل بهار آمده‌ای
چشم بد دور، که چون جام و صراحی ز ازل
در خور بوس و سزاوار کنار آمده‌ای
آنقدر باش که اشکی بدود بر مژگان
گر به دلجویی دلهای فگار آمده‌ای
بارها کاسه‌ی خورشید پر از خون دیدی
تو به این خانه به دریوزه چه کار آمده‌ای؟
نوشداروی امان در گره حنظل نیست
به چه امید به این سبز حصار آمده‌ای؟
تازه کن خاطر ما را به حدیثی صائب
تو که از خامه رگ ابر بهار آمده‌ای
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
من تو را چون عشق در سر کرده ام
من تو را چون شعر از بر کرده ام
من گل ياد تو را همچون خزان
در خيال خويش پر پر کرده ام
بي وفايي کردي و عاقل شدي !
من به عشق شومت عادت کرده ام
عشق ورزيدن به تو درد است درد!
من ز درد خويش هجرت کرده ام

 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دل جز به دو زلف مشکبارش ندهند
جان جز به دو لعل آبدارش ندهند

در بارگه وصل، جلالش می‌گفت:
این سر که نه عاشق است بارش ندهند
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
پرواز در هوای خيال تو ديدنی ست
حرفی بزن که موج صدايت شنيدنی ست

شعر زلال جوشش احساس های من
از موج دلنشين کلام تو چيدنی ست

يک قطره عشق کنج دلم را گرفته است
اين قطره هم به شوق نگاهت چکيدنی ست

خم شد- شکست پشت دل نازکم ولی
بار غمت ـ عزيز تر از جان ـ کشيدنی ست

من در فضای خلوت تو خيمه می زنم
طعم صدای خلوت پاکت چشيدنی ست

تا اوج ، راهی ام به تماشای من بيا
با بالهای عشق تو پرواز ديدنی ست
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش
دلم از عشوه شیرین شکرخای تو خوش

همچو گلبرگ طری هست وجود تو لطیف
همچو سرو چمن خلد سراپای تو خوش

شیوه و ناز تو شیرین خط و خال تو ملیح
چشم و ابروی تو زیبا قد و بالای تو خوش

هم گلستان خیالم ز تو پرنقش و نگار
هم مشام دلم از زلف سمن سای تو خوش

در ره عشق که از سیل بلا نیست گذار
کرده‌ام خاطر خود را به تمنای تو خوش

شکر چشم تو چه گویم که بدان بیماری
می کند درد مرا از رخ زیبای تو خوش

در بیابان طلب گر چه ز هر سو خطریست
می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
باران بارید
چشم هایم را شستم
و نسیم به قلبم راه یافت
دفتر آرزو هایم را گشودم
و تو را در صفحه اول ان
عاشقانه یافتم...:heart:
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دل سراپرده محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست

من که سر درنیاورم به دو کون
گردنم زیر بار منت اوست

تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هر کس به قدر همت اوست

گر من آلوده دامنم چه عجب
همه عالم گواه عصمت اوست

من که باشم در آن حرم که صبا
پرده دار حریم حرمت اوست

بی خیالش مباد منظر چشم
زان که این گوشه جای خلوت اوست

هر گل نو که شد چمن آرای
ز اثر رنگ و بوی صحبت اوست

دور مجنون گذشت و نوبت ماست
هر کسی پنج روز نوبت اوست

ملکت عاشقی و گنج طرب
هر چه دارم ز یمن همت اوست

من و دل گر فدا شدیم چه باک
غرض اندر میان سلامت اوست

فقر ظاهر مبین که حافظ را
سینه گنجینه محبت اوست
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
چشم بر دامن البرز سیه دوخته‌ام
روح من منتظر آمدن مرغ شب ست
عشق در پنجه غم قلب مرا می‌فشرد
با تو ای خواب, نبرد من و دل زین سبب ست

 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تو را هرگز نمي بخشم كه بر باد فنا دادي
همه عشق و نيازم را به يك هرزه نگاه دادي
چقدر ساده براي بي وفايهاي تو مردم ولي حالا
چقدر زيبا جواب خوبي ام را ناروا دادي
چه اندك بود احساسم براي قلب نامردت
جواب گريه هايم را با سكوتي بي صدا دادي
 

Eng.probe

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

meysam golzad

عضو جدید
خیال

خیال

نم نمکی کمکمکی میچکد باران
انگار از روی چشمانم میرود کنار
دلدار به کجا میرود این گونه وار
در زیر باران هر بوسه برگونه یار
در زیر باران عشق را دیدم
هر دم به سمت یار میدویدم
دگر باره باران عظیم شد
دل پروانه چو خموش شد
بال پروانه چو خیس شد
دیده از چشمانم فرو کش شد
هر چه رفتم و گشتم
چیزی زیر باران ندیدم
انگار خیالی بوده و تهی
دیگر بارانو پروانه ندیدم
:w09::w21::w20::w34::w38:
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سایه جان رفتنی استیم بمانیم که چه
زنده باشیم و همه روضه بخوانیم که چه

درس این زندگی از بهر ندانستن ماست
این همه درس بخوانیم و ندانیم که چه

خود رسیدیم به جان نعش عزیزی هر روز
دوش گیریم و به خاکش برسانیم که چه

آری این زهر هلاهل به تشخص هر روز
بچشیم و به عزیزان بچشانیم که چه

دور سر هلهله و هاله شاهین اجل
ما به سرگیجه کبوتر بپرانیم که چه

کشتی ای را که پی غرق شدن ساخته اند
هی به جان کندن از این ورطه برانیم که چه

بدتر از خواستن این لطمه نتوانستن
هی بخواهیم و رسیدن نتوانیم که چه

ما طلسمی که قضا بسته ندانیم شکست
کاسه و کوزه سر هم بشکانیم که چه

گر رهایی است برای همه خواهید از غرق
ورنه تنها خودی از لجه رهانیم که چه

ما که در خانه ایمان خدا ننشستیم
کفر ابلیس به کرسی بنشانیم که چه

مرگ یک بار مثل دیدم و شیون یک بار
این قدر پای تعلل بکشانیم که چه

شهریارا دگران فاتحه از ما خوانند
ما همه از دگران فاتحه خوانیم که چه
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تا کدوم ستاره دنبال تو باشم
تا کجا بی خبر از حال تو باشم
مگه میشه از تو برید و دل کند
بگو می خوام تا ابد مال تو باشم
از کسی نیست که نشونی تو رو نگیرم
به تو روزی می رسم من،که بمیرم
هنوز هم جای دو دستات خالی مونده
تا قیامت توی دستای حقیرم
خاک هر جاده نشسته روی دوشم
کی میاد روزی که با تو روبرو شم
من که از اول قصه گفته بودم
غیر تو با سایه هم نمی جوشم
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سخت خوشی چشم بدت دورباد
سال و مه و روز و شبت سور باد

بندهٔ زلفین تو شد غالیه
خاک کف پای تو کافور باد

خادم و فراش تو رضوان سزد
چاکر و دربان درت حور باد

عاشق محنت‌زده چون هست شاد
حاسد خرم شده مهجور باد

وصل تو بادا همه نزدیک ما
هجر تو جاوید ز ما دور باد
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
زیباست سمت باغ خیالت پریدنم
تا در پرند ماه بیایی به دیدنم

مست آن چنان که چرخ زنان با تو سر دهم
در گوش عرشیان غزل پر کشیدنم

مست آن چنان که دست برم در مدار ماه
آن گاه بنگری تو به آیینه چیدنم

دستی تکان دهید پری های ناگهان
مفتونِ عاشقانه دریا شنیدنم

هر شب کنار پنجره تا صبح دیدنی است
در پرنیان خاطره هایت خزیدنم

تا مشق دوست داشتنی بی نشان کنم
حسرت به دوش جرعه ای از خود رمیدنم

یک ذره مهربانی ات این روزها نماند
یا آفریده ماند برای ندیدنم
 

a30r

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]
تو مثل راز پاييزي و من رنگ زمستانم
چگونه دل اسيرت شد قسم به شب نمي دانم

تو مثل شمعداني ها پر از رازي و زيبايي
و من در پيش چشمان تو مشتي خاك گلدانم

تو دريايي تريني، ابي و ارام و بي پايان
و من موج گرفتاري اسير دست طوفانم

تا مثل اسماني مهربان و ابي و شفاف
و من در ارزوي قطره هاي پاك بارانم

نمي دانم چه بايد كرد با اين روح اشفته
به فريادم برس اي عشق من امشب پريشانم

تو دنياي مني بي انتها و ساكت و سرشار
و من تنها در اين دنياي دور از غصه مهمانم

تو مثل مرز احساسي قشنگ و دور و نامعلوم
و من در حسرت ديدار چشمت رو به پايانم

تو مثل مرهمي بر بال بي جان كبوترها
و من هم يك كبوتر تشنه باران درمانم

بمان امشب كنار لحظه هاي بي قرار من
ببين با تو چه رويايي ست رنگ شوق چشمانم

شبي يك شاخه نيلوفر به دست ابيت دادم
هنوز از عطر دستانت پر از شوق است دستانم

تو فكر خواب گلهايي كه يك شب باد ويران كرد
و من خواب تو را مي بينم و لبخند پنهانم

تمام ارزوهايم زماني سبز مي گردد
كه تو يكشب بگويي، دوستم داري تو ، مي دانم

غروب اخر شعرم پر از ارامش درياست
و من امشب قسم خوردم ترا هرگز نرنجانم

به جان هر چه عاشق تو اين دنياي پرغوغاست
قدم بگذار روي كوچه هاي قلب ويرانم

بدون تو شبي تنها و بي فانوس خواهم مرد
دعا كن بعد ديدار تو باشد وقت پايانم​

[/FONT]
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
صبر کن ای دل که صبر سیرت اهل صفاست
چاره عشق احتمال شرط محبت وفاست

مالک رد و قبول هر چه کند پادشاست
گر بزند حاکمست ور بنوازد رواست

گر چه بخواند هنوز دست جزع بر دعاست
ور چه براند هنوز روی امید از قفاست

برق یمانی بجست باد بهاری بخاست
طاقت مجنون برفت خیمه لیلی کجاست

غفلت از ایام عشق پیش محقق خطاست
اول صبحست خیز کآخر دنیا فناست

صحبت یار عزیز حاصل دور بقاست
یک دمه دیدار دوست هر دو جهانش بهاست

درد دل دوستان گر تو پسندی رواست
هر چه مراد شماست غایت مقصود ماست

بنده چه دعوی کند حکم خداوند راست
گر تو قدم می‌نهی تا بنهم چشم راست

از در خویشم مران کاین نه طریق وفاست
در همه شهری غریب در همه ملکی گداست

با همه جرمم امید با همه خوفم رجاست
گر درم ما مسست لطف شما کیمیاست

سعدی اگر عاشقی میل وصالت چراست
هر که دل دوست جست مصلحت خود نخواست
 

a30r

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]اي کاش زبان نگاهم را مي دانستي [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif] و با اين همه سکوت[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]مرا به خاموشي متهم نمي کردي[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif] کاش مي دانستي من هميشه [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]با زبان چشمانم با تو سخن مي گويم [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif] چشماني که از نديدنت[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]سيل ها دارند براي جاري ساختن[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif] سخن ها دارند براي گفتن[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]غزل ها دارند براي از تو سرودن و[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif] عشق ها دارند براي از تو فرياد کردن[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]کاش مي دانستي که من تو را [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif] دوست دارم[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]کاش مي دانستي....[/FONT]​
 

a30r

عضو جدید
کاربر ممتاز
به انتظار نشسته ام تا روزي ديگر از روزهاي انتظار بسر رسد و دوباره شب را در آغوش بگيرم و با آن درد دل كنم
امشب با شب هاي ديگر بسيار فرق ها دارد، امشب انتظار مفهوم ها دارد امشب در درونم بلواييست. حتي نمي توانم تصور كنم؛
آه مگر مي شود فردا خاكستري نباشد؟
نه. حتي در دورترين نقطه از خوش بينانه ترين قسمت فكرهايم نمي توانم به آن فردايي فكر كنم كه پاياني جز آن داشته باشد. فردايي جز تنهايي ، غم ، فراق ، جدايي …
فرداهايي در انتظار من نشسته اند كه ديگر حتي در آغوش گرفتن شب هم نمي تواند مرحمي بر زخم هاي كهنه ام باشد. دلم به حال شب مي سوزد و آن مونسان شبانه ام. مگر چه گناهي كرده اند كه مي بايست مونس و همدم شب هاي من باشند. بيچاره آن شمع كه به پاي غم هاي من مي سوزد و آخ هم نمي گويد و با ديدن چهره ام اشك هاي كوچكش بر گونه هاي پر مهرش جاري مي شود يا كه آن برگ هاي گردو كه ناله هاي شبانه ام نگذاشته كه حتي در اين زمستان سرد و بي روح نيز شيريني لحظه اي خواب بدون شنيدن هق هق هاي مرا تجربه كنند
تا كي بالش بيچاره ام بايد ناخواسته هرشب سيراب شود. و خم به ابروي نياورد .
اينها را ملالي نيست
از امشب دلم براي دلم مي سوزد كه بايد روز به روز صبور تر شود زيرا روز به روز بر ميزان درد فراق افسوده تر مي شود و خاطرات كهنه تر. و من جايي مطمئن تر از آنجا براي تلمبار كردن غصه هايم ندارم. كي لبريز شود و طغيان كند آه خداي من…
نمي دانم آرزو كنم امشب طولاني تر شود يا كوتاهتر
اگر از بعد انتظار بنگرم،اميد دارم امشب با چشم بر هم زني به پايان رسد
اما آن هنگام كه فكر مي كنم و مي بينم امشب آخرين شبي است كه مي توانم به روياي محال خود فكر كنم و اشك بريزم و در حالي كه دستم را بر روي سينه قرار داده ام، رو به سوي منزل دوست كنم و با خلوص نيت دورا دور ابراز عشق كنم و بوسه اي را به سوي پيشاني اش روانه كنم . از خدا مي خواهم كه يا امشب را پاياني قرار مدهد ، يا عمر مرا كفافگوي ديدن خورشيد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
جان سوختهٔ روئیست پروانه چنین باید
دل شیفتهٔ روئیست پروانه چنین باید

تا لب نهدم بر لب جان میرسدم بر لب
احسنت زهی باده پیمانه چنین باید

گه مست زناسوتم گه غرفه لاهوتم
گاه از خم و گه دریا مستانه چنین باید

چشم تو کند مستم لعلت برد از دستم
هر جام مئی دارد میخانه چنین باید

سر مست ز ساغر گشت دل واله دلبر گشت
تن بیخبر از سرگشت مستانه چنین باید

زلفت ره دینم زد ابرو ره محرابم
ایمان بتو آوردم بتخانه چنین باید

در دل چو وطن کردی جا در تن من کردی
جانم به فدا بادت جانانه چنین باید

جز جان من و جز دل جائی کنی ار منزل
افغان کنم و نالم حنانه چنین باید

در آتش عشقت‌ فیض میسوزد و میسازد
تا جان به رهت بازم پروانه چنین باید
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزي كه از تو جدا شم روز مرگ خنده هامه ##### روز تنهايي دستام فصل سرد گريه هامه ##### توي اون كوچه غمگين جاي پاهاي تو مونده ##### هنوز هم اون بيد مجنون عكس قلبت رو پوشونده ##### بعد تو گريه رفيقم غم تو داده فريبم ##### حالا من تنها و خسته توي اين شهر غريبم ##### توي اين شهر غريبم توي اين شهر غريبم ##### تو با خوشحالي و اميد من و تنهايي و حسرت ##### تو در باغ پر از گل ##### من يكي توي شهر غربت ##### روح من همسفر غم ##### توي شهر غصه پوسيد ##### قلب من همراه قلبت پاك و پر گلايه پوسيد ##### بعد تو گريه رفيقم غم تو داده فريبم ##### حالا من تنها و خسته توي اين شهر غريبم ##### توي اين شهر غريبم توي اين شهر غريبم #####
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
امشـب تــرا بخوبي نسبـت به مـــاه كردم
تــو خــوبتـر ز مــاهي مـن اشتبـاه كردم


هـر صبــح ، يـاد رويـت تا شــامگـه نمودم
هر شــام ، فكــر مـويت تا صبحگاه كردم


تو آنچه دوش كردي از نوك غمزه كردي
مـن هر چه كردم امشـب از تيــر آه كردم


چون خواجه روز محشـر جـرم مرا ببخشد
كز وعــده عطايش ، عمــري گنــاه كردم
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
به مهرو ماه چه نسبت فرشته روي مرا ؟
سخن مگو كه مرا نيست تاب گفت و شنيد
كجا به نرمي اندام او بود مهتاب ؟
كجا به گرمي آغوش او بود خورشيد ؟
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
گلبن عشق تو بی‌خار آمدست
هر گلی را صد خریدار آمدست

عالمی را از جفای عشق تو
پای و پیشانی به دیوار آمدست

حسن را تا کرده‌ای بازار تیز
فتنه از خانه به بازار آمدست

باز کاری درگرفتستی مگر
نو گرفتی تازه در کار آمدست

تا ترا جان جهان خواند انوری
در جهان شوری پدیدار آمدست
 

Similar threads

بالا