اشعار و نوشته هاي عاشقانه

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از من رميده اي و من ساده دل هنوز


بي مهري و جفاي تو باور نمي کنم


دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از اين


ديگر هواي دلبر ديگر نمي کنم


رفتي و با تو رفت مرا شادي و اميد


ديگر چگونه عشق تورا آرزو کنم


ديگر چگونه مستي يک بوسه تورا


دراين سکوت تلخ و سيه جستجو کنم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گذشته‌ها را دور نمي‌ريزم


جاي‌شان در صندوقي است


که درش قفل مي‌شود


و چند روزي‌است


منتظر گم شدن کليدش هستم....
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اتفاقِ تازه‌ی منی
خدا هم اگر خواست نیفتی
بیفت!

رضا کاظمی

 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دستانم گرمی دستانت را می خواهد پس دستانم را به تو میدهم

قلبم تپش قلبت را می خواهد پس قلبم را به تو میدهم

چشمانم نگاه زیبایت را می خواهد پس نگاهم از آن توست

عشقم تمامی لحظات تو را می خواهند وبرای با تو بودن دلتنگی میکنند

دل من همانند آسمان ابری از دوری تو ابری است

درخشش چشمانم همانند خورشید درخشان انتظار چشمانت را می کشند

پس بدان اگر پروانه سوختن شمع را فراموش کند من هرگزفراموشت نخواهم کرد.

عاشـــــــقـــــــــانـــ ــــه دوســــــتت خواهــــــــــم داشـــــــــــت.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتي اومدي کسي تورو نديد اما من ديدمت


کسي تو رو حس نکرد ولي من باهمه وجودم حست کردم


هميشه دلم مي خواهد برات شعر بنويسم


عاشق باشم و دلتنگ نمي ذاره نذاشته


همين خورده ريزي که اسمش زندگي


مسافر غريب من جاده زندگيت کجاست


بگو که مقصد دلت تو خونه فرشته هاست


چه قصه ها گفتي برام از روزگار نالوتي


گفتي ديگه خسته شدم از عشقهاي دروغکي


سفر يه جور شکايت به خنده هاي ديگران


چقدر دلم تنگ میشه کنار من بمون


حرفهاي من هنوز ناتمام تا نگاه مي کنم وقت رفتن است


باز هم همون حکايت هميشگي


پيش از اونکه با خبر بشم لحظه عظيمت تو ناگزير ميشه


تو کوله بار خستگي که پر شده از خاطره


يه قلبي هست که مي شکنه


بهت ميگه يه حس کور که از اين بيچاره دل بکن


ديو فريب سرنوشت مي خواهد تو رو جدا کنه


يکي ميگه کاشکي نره منم ميگم خدا کنه خدا کنه خدا کنه
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نفسهایتــــــــــ ღღ

به من بگــــــــــو

کجاهـای این زمین نفــس کشــــــــــیده ای

یا در کجاهای این آسمان بـــــــــوده ای

تــا به دنبالِ عِطر تنتـــــــــ

نفسهایتــــــــــ

در همان جاهـــا آواره شـــــــــــــوم

یا در خواب و خیالـــــــــم

رویـــاهـایـــم را

به هوایــــت سوی دهم . . . !


 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
هر کی می پرسه حالمو میگم همه چیز عالیه
هیچکی نمی دونه چقدر جای تو اینجا خالیه ؟!!
حالا می فهمم خالی یعنی ، چه حس و حالی؟
خالی یعنی بی تو
بی تو یعنی خالی ....!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مانده ام سر در گریبان

بی تو در شب های غمگین

بی تو باشد همدم من

یاد پیمان های دیرین

آن گل سرخی که دادی

در سکوت خانه پژمرد

آتش عشق و محبت

در خزان سینه افسرد

کنون نشسته در نگاهم

تصویر پر غرور چشمت

یک دم نمی رود از یادم

چشمه های پر نور چشمت

آن گل سرخی که دادی

در سکوت خانه پژمرد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شاید تو

سکوت میان کلامم بـاشی

دیده نمیشوی

اما مـن، تـو را اِحساس مـیکنم

شاید تو

هیاهـوی قلبم باشی

شنیده نمیشوی

اما من، تـو را نـفس مـیکشم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من از آن سوي حسرتهاي باران‌خورده مي‌آيم
اشارتهاي پاييزانه‌اي دارد سراپايم


چرا تنهايي‌ام را با كسي قسمت كنم امشب؟
كه در هر خلوتي آيينه شد محو تماشايم

كسي ديگر براي عشق آوازي نمي‌خواند
پر از تنهايي محض است شبهاي غزلهايم

به جز باران، به جز دريا كسي ديگر نمي‌داند
چه رازي خفته در پشت كويريهاي آوايم

غزل كم‌كم به پايان مي‌رسد؛ اما براي من

«شراب خانگي» مي‌ماند و ياد «اوستايم»





 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو را با تیشه عشقم
میان مرمر قلبم تراشیدم
از آن پس من تو را چون بت پرستیدم.















 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفتی ،شاعر كه شدی می خواهمت!

وجاده عاشق قدم هایت شد

غافل از اینكه من ، شعر بودم ...

نه شاعر...

همچنان كه من به نفس های این جاده زیبا دل خوش كرده بودم، تو عبور بودی نه عابر...

هزار سطر از آن شعر می گذرد...

و هنوز هم نیاز به قدم هایت ، مرا شعر می كند، نه شاعر...

اگر هیچی اینجا نمی نویسم چون...

توی چند خط جا نمی شم حتی توی چندین خط!!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همه چیز تکرار است

عشق سیاه است ٬ محبت بیرنگ است

زندگی یکنواخت ٬ زیستن غم انگیز است

عشق ورزیدن گناهست ٬ موج است ٬ بیهوده است

سفر کردن ٬ به مقصد رسیدن ٬ بهانه است

امید داشتن به یک سراب ٬ چه خیال انگیز است

زندگی تکرار است ٬ من این کلام را روی سنگ آبی آسمان خواندم

چه تلخ گریستم ٬ زندگی زیستن تنهائیست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چقدر سخت است که لبریز باشی از گفتن

ولی ....

در هیچ سویت محرمی نباشد ... !!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تاکه چشمم موج زیبای تو دید
من شدم از عشق توقویی سپید
پرزدم بربیکران آبیت
تابیفزایم بران شادابیت
سینه ات را باز کن دریای من
چون توهستی همدم زیبای من
پیش چشمت عاقبت ماهی شوم
بادلم برقلب تو راهی شوم
رقص این ماهی بموجت دیدنیست
هرصدای موج تو بشنیدنیست








 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
من شاعرم
و تو خود شعر
بخند
تا دیوان چشمهایت را
کتابی کنم پر از عشق
...
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
روزي كـه مـن او را بـدسـت آورم،

روز ِ* مـرگ ِ رويـاي ِ داشـتـنـش خـواهـد بـود...

آرزويـي كـه بـه واقـعـيـت بـپـيـونـدد،

ديـگر يـك رويـا نـيـسـت...
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نه هوا ابریست، نه بارانی می باردپس بهانه ی دلم برای این همه سنگینی چیست؟
در خیال من بمان ،
اما خودت برو .
آنکه در رویای من است مرا دوست دارد ، نه تو!!!
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
حالا که تمام راه را آمده ام.....

حالا که تا تو هیچ نمانده....

چقدر دیر یادش آمد خدا که ما قسمت هم نیستیم....!
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
در دلم...

کودکی ست که...

بی تو بودنش را نق میزند ؛

من هیچ!

لااقل بهانه ی او باش. . .!

نباشی ،

دلم که هیچ !

دنیا هم تنگ میشود . . .
***************************میگویند از تو ننویسم...

در خون من گردهمایی لبخندهای تو برپاست...

این را چه کسی میتواند بفهمد؟؟؟!!


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز





من وثانیه هاساعت هاست که منتظریم
ودقیقه هاست که مرده اندآمدن سخت است یا رفتن
من وثانیه ها
عمریست در خود گم شده ایم
تکیه زده به دیواری لجوج
در مرگ دقیقه ها نشسته ایم
من وثانیه ها
از رقص عقربه هاخسته ایم
روزها به انتظارآمدنت ونشسته ایم
بیا ساده بیامن وثانیه هااز خود گذشته ایم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من از فردا ی روشن،

كه بوی تو در آن نپیچیده است سخت بیزارم

من از لبخند آفتاب،

روی تن تب دار آسمان سخت می ترسم!

از ابتدای باران هم می دانستم

صدای تو نزد من

تنها امانت آهنگین است

یكی از همین روزها باید می سپردمش به باد!

من كه خنده ی دلم را در هیچ آیینه ای، تماشا نكرده ام

دیگر

سجاده این دل را




برای دیدن عکس در اندازه اصلی اینجا کلیک کنید . اندازه اصلی 700x875 پیکسل میباشد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بیزارم از آن عشق که عادت شده باشد

یا آن که گدایی محبت شده باشد

دلگیرم از آن دل که در آن حس تملک

تبدیل به غوغای حسادت شده باشد

دل در تب و طوفان تنوع طلبی چیست؟

باغی ست که آلوده به آفت شده باشد

خودبینی و خودخواهی اگر معنی عشق است،

بگذار که آیینه نفرت شده باشد!

از وهن خیانت به امانت چه بگویم

آنجا که خیانت به خیانت شده باشد!

شرمنده عشقیم و دل منجمد ما

جا دارد اگر غرق خجالت شده باشد

مقصود من از عشق نه این حس مجازی ست

ای عشق مبادا که جسارت شده باشد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همه چیز به خاطره ها میپیونده

تنها چیزی که باقی میمونه دله شکسته منه

با چشمهایی که به انتهای جاده مینگرند

تا شاید سایه ای پیدا شود که شبیه تو باشد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاش امروز به لبخند تو مهمان بشوم
تا ته جاده پر از خیسی بارا ن بشوم
باز هم منتظرم تا تو نگاهم بکنی
شاید از رفتن از این شهر پشیمان بشوم
عشق یک زلزله یک لرزش شش ریشتری است
دوست دارم که از این زلزله ویران بشوم
تخت جمشید دلم سوخته مقدونیه من!
من دلم خواسته از دست تو داغان بشوم
قلب تو در قفس سینه تو زندان است
دوست دارم پس از این راهی زندان بشو
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همه فکر می‌کنند این شعرها برای توست
حال آن‌که من هنووز
برای از تو نوشتن
مشق می‌کنم.

رضا کاظمی

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم دیگر به این عشق‌ها گرم نمی‌شود؛
باید به مادرم برگردم
اتّفاق است دیگر…


رضا کاظمی
 

Similar threads

بالا