اشعار و نوشته هاي عاشقانه

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


من آن پری غزل خوان شهر دل هستم
به چشم های بی نهایت مهربان تو دل بستم
دیریست از این فاصله ها خستم
پر گشودم و از هوای آرزو رَستم
با خیال نیلوفری نگاه تو مستم
چه عاشقانه مستم...
من هنوز هستم...
من هنوز هستم...!


هنگامی كه آوازه ی كوچت
بی محابا در دل شب می پيچد
سكوت
…….

داغی است بر زبان سايه ها
باز هم يادت
…..

شرری می شود بر قامت باران های اشک
اين جا ميان غم آباد تنهايی
به اميد احيای خاطره ای متروك
روزها گريبان گير آفتابم
و شب ها
دست به دامن مهتاب

نمی گويم فراموشم نكن هرگز
ولي گاهی به ياد آور
رفيقی را كه ميدانم نخواهی رفت از يادش....
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مـــــــرا از یــاد نـــخواهــی بــرد ؟؟ نـــمیدانــم ....!!
فقـــط میـدانــمـ از یاد نخواهــــــــی رفـــت ....




 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
اگر تمام ستاره های آسمان را
به شب من بیاوری
این تاریکی، روشن نخواهد شد!!
برای من
تنها "چشم" تو کافی ست!!
دریغش نکن ..
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز



دیگر نمیتوانم متن های طولانی را


تا آخرش بخوانم


تقصیر خودت بود


آمدی


رفتی ...


به هر چه کوتاه


عادتم دادی ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو یادت نیست ولی من خوب به خاطر دارم که برای داشتنت دلی را به دریا زدم که از آب واهمه داشت!!!
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مگسی را کشتم
نه به این جرم که حیوان پلیدیست، بد است
ونه چون" نسبت سودش به ضرر یک به صد " است
طفل معصوم به دور سر من میچرخید
به خیالش قندم
یا که چون اغذیه مشهورش، تا به آن حد گندم!
ای دو صد نور به قبرش بارد
مگس خوبی بود
من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد
مگسی را کشتم ...




مرحوم حسین پناهی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به لبهایم مزن قفل خموشی
که در دل قصه ای ناگفته دارم
ز پایم باز کن بند گران را
کزین سودا دلی آشفته دارم
بیا ای مرد ای موجود خودخواه
بیا بگشای درهای قفس را
اگر عمری به زندانم کشیدی
رها کن دیگرم این یک نفس را
منم آن مرغ آن مرغی که دیریست
به سر اندیشه پرواز دارم
سرود ناله شد در سینه تنگ
به حسرتها سر آمد روزگارم
به لبهایم مزن قفل خموشی
که من باید بگویم راز خودرا
به گوش مردم عالم رسانم
طنین آتشین آواز خود را
بیا بگشای در تا پر گشایم
بسوی آسمان روشن شعر
اگر بگذاریم پرواز کردن
گلی خواهم شدن در گلشن شعر
لبم بوسه شیرینش از تو
تنم با بوی عطرآگینش از تو
نگاهم با شررهای نهانش
دلم با ناله خونینش از تو
ولی ای مرد ای موجود خودخواه
مگو ننگ است این شعر تو ننگ است
بر آن شوریده حالان هیچ دانی
فضای این قفس تنگ است تنگ است
مگو شعر تو سر تا پا گنه بود
از این ننگ و گنه پیمانه ای ده
بهشت و حور و آب کوثر از تو
مرا در قعر دوزخ خانه ای ده
کتابی خلوتی شعری سکوتی
مرا مستی و سکر زندگانی است
چه غم گر در بهشتی ره ندارم
که در قلبم بهشتی جاودانی است
شبانگاهان که مه می رقصد آرام
میان آسمان گنگ و خاموش
تو در خوابی و من مست هوسها
تن مهتاب را گیرم در آغوش
نسیم از من هزاران بوسه بگرفت
هزاران بوسه بخشیدم به خورشید
در آن زندان که زندانیان تو بودی
شبی بنیادم از یک بوسه لرزید
بدور افکن حدیث نام ای مرد
که ننگم لذتی مستانه داده
مرا میبخشد آن پروردگاری
که شاعر را دلی دیوانه داده
بیا بگشای در تا پر گشایم
بسوی آسمان روشن شعر
اگر بگذاریم پرواز کردن
گلی خواهم شدن در گلشن شعر


فروغ فرخزاد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نرسیدیم به هم ؛ بازی یک تقدیریم . . .
عاقبت در هوس دیدن هم میمیریم . ..

عشقمان مخرج صفریست که تعریف نشد
آه و افسوس که یک واژه ی بی تدبیریم

بعد از آن حادثه هایی که جدامان کردند
آنچنان شد که دگر از همه ی دنیا سیریم

اشک میریختیم و دل که نمیکندیم آه
چه کنیم که هردو از این واقعه دلگیریم

وقتی از فاصله ها گفت دلم خندیدیم
فکر کردیم بهاریم که بی تغییریم

باز هم نام تورا در دل خود حک کردم
محال است از این ایده ی خود برخیزم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
"تا هميشه ي باز نيامدن"


ميترسم
من از غلظت اين همه غربت و غروب مي ترسم.
بگذار به خانه ام بروم.
اگر قرار است كسي تا هميشه ي باز نيامدن برود
بگذار من بروم
نگران نباش
طوري مي روم كه حتي ابرهاي پابه زا
خواب زده ي باران گريه نشوند.
حتي مراقبم كه باد
راه خانه ي خاطراتمان را از رد پاي آه من پيدا نكند
مي روم بي آنكه حتي نيم نگاهي به پشت سر
بي آنكه حتي لحظه اي درنگ
روزگار را چه ديده اي؟
شايد روزي بفهمند
كه نه تو، هر جايي رسواي آينه اي
و نه من، آن صبورترين آسمان بي ستاره ام.
خودت كه بهتر مي داني
اگر تنها يك پرستو ما را بفهمد
تا دور دست كوچ
از نارواي بي امان اين هر جا نشينان بي آينه
در امان خواهيم بود
بايد كنايه و كينه را
- حالا هر چه هم بسيار -
در تحمل بي كدورت چشم هايمان شست و شو دهيم
بايد صبوري كنيم
آن اندازه كه بدانند
تقصير آسمان نيست
اگر كه كوير پياله ي باران را يك جا سر مي كشد.
حالا با آن كه مي دانم
براي پرستو پاپوش نرفتن دوخته اند
با آن كه از ديوانگي هاي بدون تو مي ترسم
با اين همه مي روم
تو هم ديگر
از هيچ كس سراغ صداي مرا مگير
گمان مي كنم در برگ ريز همين پاييز
در گير و دار كوبه ي باد و برگ
من هم زنده بگور هميشه ي پلك هاي تنهايي ام شوم...
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چه خوش خیال است
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فاصله را میگویم


به خیالش تو را از من دور کرده نمیداند جای تو امن است

اینجا در میان دل من
[/FONT]
[/FONT]
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قاصدکی
روی سنگ فرش خیابان
در انتظار یک دست ، یک فـوت
این همه رهگذر
کسی پیامی ندارد برای کسی ؟!
قصه ی این همه تنهایی را
قاصدک به کجا خواهد برد ؟! ....
 
  • Like
واکنش ها: noom

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه خوش خیال است
فاصله را میگویم


به خیالش تو را از من دور کرده نمیداند جای تو امن است

اینجا در میان دل من
من از دلواپسی های غریب زندگی دلواپسی دارم
و کس باور نمی دارد که من تنهاترین تنهای این تنهاترین شهرم
تنم بوی علفهای غروب جمعه را دارد
دلم می خواهد از تنهاترین شهر خدا یک قصه بنویسم
و یا یک تابلوی ساده.....
که قسمت را در آن آبی کنم حرف دلم را سبز
و این نقاشی دنیای تنهایی
بماند یادگارخستگی هایم
و می دانم که هر چشمی نخواهد دید
شهر رنگی من را
 
  • Like
واکنش ها: noom

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خداوندروز اول آفتاب را آفرید
روز دوم دریا را

روز سوم صدا را
روز چهارم رنگ ها را
روز پنجم حیوانات را
روز ششم انسان را
وروز هفتم خداوند اندیشید دیگر چه چیزی را نیافریده است
پس تو را برای من آفرید.......

 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
"دوستَتـــ دارمــ به اضافه ي ســه نقطه!!!تـآ بداني من و دوستَتـــ دارم هـآيمـــامتداد داريمـــ در توتـــآ هميشه...
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]نام تــــــــــــــو[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]زیباترین واژه ی شعرم[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]حرفــــــــــــــــ تو[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]رویـــــــــایی ترین لحظه های من[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]رنگتـــــــــــــ[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]به سرخی غروبــــــــ[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]می خواهم تبسمتــــــ را[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]بر پر زاغ هـــــــــــا نقاشی کنــــــــــــم...[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]تبسمتـــــ را پررنگ کن ...[/FONT]
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نام تــــــــــــــو
زیباترین واژه ی شعرم

حرفــــــــــــــــ تو
رویـــــــــایی ترین لحظه های من

رنگتـــــــــــــ

به سرخی غروبــــــــ
می خواهم تبسمتــــــ را

بر پر زاغ هـــــــــــا نقاشی کنــــــــــــم...

تبسمتـــــ را پررنگ کن ...
نه اين که فکر کنی خسته ام

نه اينکه تاب راه رفتن نداشته باشم

تا آخرش همين است

نگاهت

به لرزه ام می اندازد!
 
  • Like
واکنش ها: noom

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کلاغ پـَر...؟؟

نه کلاغ را بگذاریم برای آخر ...

نگاهت پـَر ......

خاطراتت هم پـَر صدایت ؛

پـَـــر کلاغ پـَر..!؟؟

نه ؛ کلاغ را بگذاریم برای آخـــر ...

جوانی ام پـَر خاطراتم پــَر من هم ...

پــَـــــر حالا تو مانده *ای و کلاغ ؛

که هیــــــــــــچ وقت به خانه ش نرسید!
 

...scream...

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفت: احوال ات چطور است؟

گفتم اش: عالی است

مثل حال گل!

حال گل در چنگ چنگیز مغول!



از : قیصر امین پور
 

shidokht777

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر چه هستی باش !
اما کاش...
نه ، جز اینم آرزویی نیست :
هر چه هستی باش !
اما باش
!

قیصر امین پور
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تنها که می*شوم
خاطره ها امانم را می بُرند
تنها که می*شوم
یادها گلویم را می*فشارند
تنها که می*شوم
بغض می*کنم و زار می*زنم و نزار گم میشوم.
تنها که بشوی
خاطره ات می*شوم
بغض که کنی
یادم گلویت را می*فشارد.
آنگاه تو خواهی مُرد،چون من.
شاید،
من و تو، ما شویم در بی*گاهی لامکان!
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نه اين که فکر کنی خسته ام

نه اينکه تاب راه رفتن نداشته باشم

تا آخرش همين است

نگاهت

به لرزه ام می اندازد!

بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد

وباران نا امیدی بر سرم یک ریز می بارد

چگونه بگذرم از عشق ودلبستگی هایم؟

چگونه میروی با اینکه میدانی چه تنهایم؟
 

mehryas

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=3]به سلامتی دو بوسه
اولی وقتی بچه به دنیا میاد، مادر می بوستش ولی بچه نمی فهمه
دومی وقتی مادر از دنیا میره بچه می بوستش ولی مادر دیگه نمی فهمه
[/h]
 

mehryas

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=3]ناز آن چشمی که سویش مال ماست
ناز آن رویی که بوسش مال ماست !
[/h]
 

mehryas

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=3]می دونی چرا وقتی میخوای بری تو رویا چشمهات رو میبندی ؟
وقتی میخوای گریه کنی چشمهات رو میبندی ؟
وقتی میخوای خدارو صدا کنی چشمهات رو میبندی ؟
وقتی میخوای کسی رو ببوسی چشمهات رو میبندی ؟
چون قشنگ ترین لحظات این دنیا قابل دیدن نیستن !
[/h]
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد

وباران نا امیدی بر سرم یک ریز می بارد

چگونه بگذرم از عشق ودلبستگی هایم؟

چگونه میروی با اینکه میدانی چه تنهایم؟
از کوچه پرسیدم نشانت را نمی دانست
آن کفشهای مهربانت را نمی دانست

رنجیده ام از آسمان ، قطع امیدم کرد
دنباله ی رنگین کمانت را نمی دانست


اینگونه سیب سرخ هم از چشمم افتاده ست
شیرینی اش ، طعم لبانت را نمی دانست

قیچی شدم ، بال و پرم را یک به یک چیدم
ســـَمت ِ وسیع ِ آسمانت را نمی دانست

لای ورقها ، نامه ها ، دفترچه ها گشتم
حتی کتابی داستانت را نمی دانست


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در میان من و تو فاصله هاست


گاه می اندیشم


می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری


تو توانایی بخشش داری


دستهای تو توانایی ان را دارد


که مرا


زندگانی بخشد


چشمهای تو به من ارامش می بخشد


و تو چون مصرع شعری زیبا


سطر برجسته ای از زندگی من هستی


دفتر عمر مرا


با وجود تو شکوهی دیگر


رونقی دیگر هست


می توانی تو به من


زندگانی بخشی


یا بگیری از من


انچه را می بخشی


گاه میاندیشم


خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید؟


ان زمان که خبر مرگ مرا


از کسی می شنوی روی تو را


کاشکی می دیدم


شانه بالا زدنت را بی قید


و تکان دادن دستت که مهم نیست زیاد


و تکان دادن سر را که عجیب عاقبت مرد؟


افسوس


کاشکی می دیدم!


من به خود می گویم


چه کسی باور کرد


جنگل جان مرا


اتش عشق تو خاکستر کرد؟



دلم برای کسی تنگ است
که چشم های قشنگش را
به عمق ابی دریای واژگون می دوخت
و شعر های خوشی چون پرنده ها می خواند
دلم برای کسی تنگ است
که همچو کودک معصومی
دلش برای دلم می سوخت
و مهربانی را.............................نثار من می کرد
دلم برای کسی تنگ است
که تا شمال ترین شمال با من رفت
و در جنوب ترین جنوب با من بود
کسی که بی من ماند
کسی که با من نیست
کسی.....
..........دگر کا فی است
..................
بیا بیا برویم
که در هراس از این قوم کینه توزم من
و سخت می ترسم
که کار ما به جنون
و مهربانی ما را به خاک و خون بکشند
چگونه می گویی
به هر کجا که رویم اسمان همین رنگ است
بیا بیا برویم
اه.من دلم تنگ است

بیا بیا برویم
کجاست نغمه عشق و نسیم ازادی
-نشانه ازادی......
دلم گرفته از این شیوه های شدادی
بیا
بیا برویم
 

Similar threads

بالا