اشعار و نوشته هاي عاشقانه

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فریاد نزن ای عاشق

من صدایت را درون قلب خود می شنوم

درد را در چهره ی عاشق تو با ذهن خود می نگرم

فریاد نزن ای عاشق، فریاد نزن

بی سبب نیست چنین فریادم

بی گناه در دام عشق افتادم

چه درست و چه غلط

زندگی هم خودم و هم تو رو بر باد دادم


اگر احساسمو می فهمیدی

قلبتو دوباره می بخشیدی

لحظه ی پایان این دیدار رو

روز آغازی دگر می دیدی

اگه بیهوده نمی ترسیدم

عشقو اون جوری که هست می دیدم

شاید این لحظه ی غمگین وداع

قلبمو دوباره می بخشیدم

کاش از این عشق نمی ترسیدم


ما سزاواریم اگر گریانیم

این چنین خسته و سرگردانیم

ما که دانسته به دام عشق افتادیم

چرا از عاشقی رو گردانیم

وقتی پیمان دلو میبستیم

گفته بودیم فقط عاشق هستیم

ولی با عشق نگفتیم هرگز

از دو ایل نا برابر هستیم

از دو ایل نا برابر هستیم

نه گناه کاریم نه بی تقصیریم

منو تو بازیچه ی تقدیریم

هر دو در بیراهه ی بی رحم عشق

با دلو احساس خود درگیریم

بیشتر از همیشه دوست دارم

گر چه از عاشقی وعاشق شدن بی زارم

زیر آوار فرو ریخته ی عشق

از دلم چیزی نمانده که به تو بسپارم

تو که همدردی مرا یاری بده

به منه عاشق امیدواری بده

اگر عشق با ما سر یاری نداشت

تو به من قول وفا داری بده

تو به من قول وفا داری بده
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم بی ستون ست

عشق، که تیشه میزند؛

تو را حک میکند

بر دیواره هاش!

قند، آب میشود در دلم

از دیدنِ نام و نقشت؛

آنی؛

شیرین دلم

عاشقِ فرهاد تیشه در دستِ

دلت میشود!

امروز دلم را می کنی...

مباد روزی دل از من برکنی!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را

در انحصار قطره های اشک نبینم

و تو برایم دعا کن ابر چشم هایم همیشه برای تو ببارد

دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم

و تو برایم دعا کن که هر گز بی تو نخندم ....
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
غُــــرورَتـــ را بِشـــکَنــــ

دَســـتانَمـــ را بگیــــــــر

بُگـــــذار دَســـتانَمــــ گَرمــــ شونـــد

بیـــا بـــا هَم بِـــه دَمـــایــِــ تَعـــادُلــــ بِرِســــیمــــ
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز

نمیــــ خواهــم نبودنتـــ

از شمارشــــ انگشتانــــم بیشتـــر شـــود..

امـــا اینـــ روزهـــا کاریــــ از دستـــانمــــ بر نمـــی آیـد…
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
به یــاد لبـــهای گرمـ ـی که میهمـان گونه هایم بود دیــروز
شاید تو هرگز مال من نبودی که چنین تنها شده ام
دیروز باغمت گذشت مثل امروز ...
انگار بی توبی فردا شده ام
زندگی یک شکنجه که پر شده از بی حوصلگی های تلخ
دیگر نمی خواهم زنده بمانم وقتی یارم به آغوش دیگری رفت
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز



مجنون
دید مجنون را یکی صحرانورد
در میان بادیه بنشسته فرد

صفحه ای از خاک و انگشتان قلم
مینویسد نام لیلی دم به دم

چیست این مجنون شیداکیست این؟
بهرکه نامه نویسی؟ چیست این؟

گفت مشق نام لیلی میکنم
خاطر خود را تسلی میکنم
چون میسر نیست من را کام او
عشق بازی میکنم با نام او
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به درک که باران نیامد
خودم

با همین چشمهایم

حافظه ی کوچه پس کوچه های قلبم را

از بی* عابری

خواهم شست

 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
دیشب که نمی دانستم برای کدام یک از دردهایم گریه کنم کلی خندیدم....(صادق هدایت).
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
دستم را گرفتی ، گفتی دستات چقدر عوض شده ...
سری تکان دادم و
در دلم گفتم : بی انصاف دستای من تغییری نکردن ،تو به دستای یکی دیگه عادت کردی ...!!
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باران باشد..
تو باشی..
یک خیابان ِ بی انتهآ باشد..
به دنیا می گویم خداحافظ !!

گروس عبدالملکیان
 

Relampago

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر روز تكراريست

صبح هم ماجرای ساده ایست

گنجشکها بی خودی شلوغش می کنند

 

Relampago

عضو جدید
کاربر ممتاز
رد پاهایم را پاک می کنم

به کسی نگویید

من روزی در این دنیا بودم.


خدایا

می شود استعـــــفا دهم؟!

کم آورده ام ...!
 

Relampago

عضو جدید
کاربر ممتاز
آن شب ...

که مـــاه عاشـــقــانه هـــایمـان را ...


تماشا می کرد ...

آن شب که شب پره ها ..

عاشــقـــانه تر ..

نــــور را می جســـتند ...!

و اتاقم ..

سرشار از عطر بوسه و ترانه بود... !

دانستم..


تـــــو پـــژواک تمــــام عـــاشــقـانه های تاریخی...!
 

Relampago

عضو جدید
کاربر ممتاز
این روزها

آب وهوای دلم آنقدر بارانی ست

که رخت های دلتنگیم را

فرصتی برای

خشک شدن نیست
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آغوش تو گناه نیست

من در آغوش تو آرامش یافته ام

که هیچ گناهی

با آرامش مانوس نیست !
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
هنوز هم تمام رویای من...

به هم ریختن موهایت است...!!
 

Relampago

عضو جدید
کاربر ممتاز
خاطراتــــــ ـــ ـ کودکیـم را ورق می زنــــ ـــ ـم

و یک به یک ، عکسها را با نگاهــــ ــ ـم می نوشم

عکسهـای دوران کودکیــــــ ــــ ـم طعـــــم خوبـی دارنــد ....
 

Relampago

عضو جدید
کاربر ممتاز
هوایت که به سرم می زند

دیگر در هیچ هوایی،


نمی توانم نفس بکشم!

عجب نفس گیر است

هوایِ بی توئی!



 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
ترکــت مي کنم تا هر سـه راحت شویم
من ، تـو ، رقـــيبم
مـن از قيد تو
او از قيد من
و تـــــو از قید خیــانت !!!
 

Relampago

عضو جدید
کاربر ممتاز
من تو را نمی سرایم !..

تو ...

خودت در واژه ها می نشینی ..!

خودت قلم را وسوسه می کنی !!

و شعر را بیدار می کنی !!
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آمدنت را دروغ چرا؛ نمی دانم
من از اتفاقاتِ نیفتاده چیزی نمی دانم
رفتنت اما جشن گرفتن داشت
نه که خوشحال باشم؛ نه
رفتنت نوید پرشعر شدنِ تنم بود
می شد بنشینم سال ها شعر بنویسم
تو ولی نه آمدی و نه رفتی
تو خوب می دانستی نابودی من کار هر کسی نیست!
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
وقتی یه رابطه داره تموم می شه ، اونی که عاشق تره کمتر حرف می زنه .
 

Relampago

عضو جدید
کاربر ممتاز
گـل یا پــوچ؟

دستتــــــ را باز نکن، حســم را تباه مکــن

بگذار فقط تصــــــور کنم ..

که در دستانتــــ

برایـــم کمی عشق پنهـــان است ..


 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
عشق یعنی: وقتی گشت ازت پرسید چه نسبتی با خانوم داری؟ سرت رو بالا بگیری و شجاعانه بگی عشقمه میفهمی.؟ نه اینکه لکنت زبون بگیری بی وجود... سلامتی هر چی با وجوده !!!
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همین که هستی
همین که لابلای کلماتم نفس می کشی
همین که پناه واژه هایم شده ای
همین که سایه ات هست
همین که کلماتم از بی " تو " یی یتیم نشده اند ...
کافی ست
برای آرامش این روزهایم !

باش !
حتی همین قدر دور ...
 

Similar threads

بالا