اشعار و نوشته هاي عاشقانه

بوکانی

کاربر فعال
از دوریتـــ چه خیال هایے مے بافمـ !
هــآے دل خوش باورمــ
چقدر هـنرمندانهـ زجـر میکشے !
از کمـآل المـُلکــ زیبـــا تـَر ...


 

بوکانی

کاربر فعال
انگار قرار نیست با تو بی حساب شوم

سالهاست که رفته ای

اما...


هنوز هم اشکهایم


دارند حسابِ "دیدنت" را با چشم هایم صاف می کنند...
 
  • Like
واکنش ها: noom

بوکانی

کاربر فعال

ماه را بیشتر از همه دوست داشتی


و حالا ماه هر شب تو را به یاد من می آورد


می خواهم فراموشت کنم اما


ماه ...


با هیچ دستمالی از پنجره پاک نمیشود...

__________________
خـــدایا روزی دلــ م دریــا بــود اما حـــالا ...
 

بوکانی

کاربر فعال
پنجره ای نشانم دهيد تا من برای هميشه نگاه منتظر پشت آن باشم.
پنجره ای نشانم دهيد.
من خانه ای دارم با چهار ضلع بلند آجری
روشنايی خورشيد را از ياد برده ام
آسمان پر ستاره را نيز.
پنجره ای نشانم دهيد.
پنجره ای كه پرواز گنجشكان را از پشت آن تماشا كنم
و خوشبختی مردمان را و گذر فصلها را.
در كوچه ما خانه ها را بی پنجره می سازند





http://www.www.www.iran-eng.ir/images/statusicon/user_offline.gif
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نمی دونم چی باید گفت از اون حرفای شیرینت
نمیشه باورم حالا ازاین چشمای غمگینت
همیشه ترس تو این بود که من با تو نمی مونم
می گفتی باش کنار من بدون تو پریشونم
نمی گیری سراغ از من کسی که تو خداش بودی
کسی که با تو عاشق شد تو اهنگ صداش بودی
دلم تنگ صدای تو می خوام باشم کنار تو دل زخم خورده عاشق هنوزم چشم براه تو
چه دل تنگم چه دل تنگم دارم با غصه می جنگم
چه دل تنگم چه دل تنگم دارم با غصه می جنگم
تمام حرف من با تو با عکس و جای خالیته حالا من موندم و یادت
مگه این حرفا حالیته
چه نا ارومه قلب من
چه بی تابه دل و جونم
می خوام از تو حبر دار شم
کجا هستی نمی دونم
چه دل تنگم چه دل تنگم هنوز بی تاب بی تابم دارم با غصه می جنگم
دلم تنگ صدای تو می خوام باشم کنار تو
دل زخم خورده عاشق هنوز چشم براه تو
چه دل تنگم چه دل تنگم دارم با غصه می جنگم
چه دل تنگم چه دل تنگم دارم با غصه می جنگم
چه نا ارومه قلب من
چه بی تابه دل و جونم
می خوام از تو حبر دار شم
کجا هستی نمی دونم
چه دل تنگم چه دل تنگم دارم با غصه می جنگم
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
هوای امشبم با فکرت خرابه
بدون تو خورشید محاله بتابه
تو فانوس شبهای بیداریم باش
نجاتم بده
واسه گریه کردن به پای تو دیره
یه جوری شکستم که گریه ات بگیره
همین امشب از حال من با خبر باش
نجاتم بده
صداش از جنس بارونای هر روزه
دلش وقتی که دلتنگم نمی سوزه
چرا بی طاقتی هامو نمی بینه
کسی که رو چشام چشماشو می دوزه
بیا دنیامو عاشق کن به رویایی که شیرینه
می دونی روزگار من تو باشی بهتر از این
خلاصم کن از این حبسی که رنگ آب و آتیشه
داره مثل تو تنهایی یه جوری عادتم میشه
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بوی تنت

تنهایی اتاق را پر کرده ست

و ماه نبودنت را پشت پنجره در آغوش می گیرد.

چه التهابی به دیوارها می بخشد طرح شانه ات

و اینهمه رنگ که از چشمانت به زمین ریخته.

در خنده ات چه رازی نهفته ست

که آبشار را به خانه ام می آورد؟
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روز ها میگذرند
روز ها میگذرند لحظه ها از پی هم میتازند
وگذشت ایام,چون چروکی است که برچهره من میماند
روزهامیگذرند , که سکوتی ممتد, برلبم میرقصد
قصه هایی که زدل می آیند , زیرسنگینی این بارسکوت
بی صدامیمیرند
روزها میگذرند , که به خود میگویم
گرکسی آمدوبرداشت زلب مهرسکوت
گرکسی آمدوگفت قطعه شعری بسرود
گرکسی آمدوازراه صفا دل ما را بربود
حرفهاخواهم زد , شعرها خواهم خواند
بهر هر خلق جهان , قصه ای خواهم ساخت
روزها میگذرند
که به خود میگویم
گرکسی آمدوبرزخم دلم , مرحمی تازه گذاشت
گرکسی آمدوبرروی دلم , طرحی ازخنده گذاشت
گرکسی آمدودرخاطرمن , نقشی ازخودانداخت
صدزبان بازکنم
قصه هاسازکنم
گره از ابروی هر غمزده ای درجهان بازکنم
من به خود میگویم
اگرآمدآن شخص !!!!!!
من به او خواهم گفت , آنچه درمحبس دل زندانیست
من به او خواهم گفت , تاابددردل من مهمانیست
ولی افسوس و دریغ
آمدی نقشی زخود در سر من افکندی
دل ربودی و به زیر قدمت افکندی
دیده دریا کردی
عقل شیدا کردی
طرح جاوید سکوت , توبه جای لبخند , برلبم افکندی
دل به امید دوا آمده بود
به جفا درد برآن زخم کهن افکندی
روزها می آیند
لحظه ها ازپی هم میتازند
من به خود میگویم

مستحق مرگ است گر کبوتر بدهد دل به عقاب

من نيستم

آنکه بايد مي بودم ، آنکه بايد باشم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگاه کن...
نگاه کن که غم درون دیده ام
چگون قطره قطره آب می شود
چگونه سایه سیاه سر کشم
اسیر دست آفتاب می شود
نگاه کن تمام هستی ام خراب می شود
شراره ای مرا به کام می کشد
مرا به اوج می بردد
مرا به دام میکشد
نگاه کن تمام آسمان من
پر از شهاب می شود
تو آمدی ز دور ها و دورها
ز سرزمین عطر ها و نور ها
نشانده ای مرا کنون به زورقی
زعاجها ، ز ابرها ، بلورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعر ها و شور ها
به راه پر ستاره می کشانی ام
فراتر از ستاره می نشانی ام
نگاه کن من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل
ستاره چین برکه های شب شدم
چه دور بود پیش از این زمین ما
به این کبود غرفه های آسمان
کنون به گوش من دوباره می رسد
صدای تو ، صدای بال برفی فرشتگان
نگاه کن که من کجا رسیده ام
به کهکشان، به بیکران، به جاودان
کنون که آمدیم تا به اوجها
مرا بشوی با شراب موجها
مرا بپیچ در حریر بوسه ات
مرا بخواه در شبان دیر پا
مرا دگر رها مکن
مرا از این ستاره ها جدا مکن
نگاه کن که موم شب براه ما
چگونه قطره قطره اب میشود
صراحی سیاه دیدگان من
به لالای گرم تو
لبا لب از شراب خواب می شود
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
و در چشم من همچو موجی
خروشنده و سرکش و ناشکیبا
که هر لحظه می کشاند به سویی
نسیم هزار ارزوی فریبا
تو موجی
تو موجیو دریای حسرت مکانت
پریشان رنگین افق های فردا
نگاه مه الود دیدگانت
تو دائم به خود در ستیزی
تو هرگز نداری سکونی
تو دائم زخود می گریزی
تو ان ابر اشفته نیلگونی
چه می شد خدا
چه می شد اگر ساحلی دور بودم ؟
شبی با دو بازوی بگشوده خود
ترا می ربودم تو را می ربودم
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
پـشـت ِ پـنـجــره می آیـم

شـایـد ، نـشــانـی از تـــو بـجــویــَم

هــی پـشت ِ پنجـــره می آیم

شاید ، شـمـیـم ِ پـیـرهـنـت را

کالسـکـه ی نـســیــم ، فـرو آرَد ...

هــی چـشـم ِ خـود ، بـه جــادّه می دوزم

زان دور دست ِ سـاکـــت و وَهــم آلـــود

گــــرد و غـبــار ِ پــای ِ ســـواری نیـسـت ؟

آیـــا ، کبــوتــر ِ صـحـرایــی

زانـســوی ِ ابــری ِ بــارانــی

مـکـتــوب ِ یــار ؛

نـیـاورده ســت ؟

.....

هــی پشـت ِ پـنجــره می آیم

هـی پـشـت ِ پنجــره می آیـــم ...
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من عاشقانه ميكنم نگاه بر دو چشم تو

تو تازيانه مي زني به چشم و بر نگاه من

چو آفتاب مي شوم دمي كه گرم و روشنت كنم

چو ابر تيره مي شوي كه سد نهي به راه من

خراب تر ازين كسي نمي شود كه من شدم

تو هرچه مي كني بكن ، سزات با خداي من
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
مــن بی تو بودن را...
با پرنده هایِ ایوان... با دو خط شعرِ شاملو...
با ابرهایِ نمناکِ آسمان...
با غزلی از حافظ -به همین سادگی- به سر میکنم. . .
 
  • Like
واکنش ها: noom

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک استکان چای داغ مهمان منی....
کنار پنجره بخار گرفته وقت تنهایی ات
نوش جان!
چای وفاداری من همیشه تازه دم است ...


 
  • Like
واکنش ها: noom

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
داره بارون میاد کوچه بازم لبریزه احساسه
هنوزم نم نم بارون صدای ما رو میشناسه

همین دیروز بود انگار تو با من تو همین کوچه
میگفتی زندگی وقتی تو با من نیستی پوچه

آهای بارون پائیزی کی گفته تو غم‌انگیزی
تو داری خاطراتم رو تو ذهن کوچه می‌ریزی


داره بارون میاد کوچه بازم لبریزه احساسه
هنوزم نم نم بارون صدای ما رو میشناسه

توی تقویم ما دو تا بهار از غصه می‌سوزه
واسه ما اول پائیز هنوزم عید نوروزه

آهای بارون پائیزی کی گفته تو غم‌انگیزی
تو داری خاطراتم رو تو ذهن کوچه می‌ریزی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هنگامی كه آوازه كوچت
بی محابا در دل شب می پيچد
سكوت
داغی است بر زبان سايه ها
باز هم يادت
شرری می شود بر قامت باران های اشک
اين جا ميان غم آباد تنهايی
به اميد احيای خاطره ای متروك
روزها گريبان گير آفتابم
و شب ها
دست به دامن مهتاب
نمی گويم فراموشم نكن هرگز
ولي گاهی به ياد آور
رفيقی را كه ميدانم نخواهی رفت از يادش....
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک اتاق ،اندکی نور،سکوت
من خدایی دارم که همین نزدیکی است ...
در امتداد لحظه هایم،هر روز
در سایه هایی قرمز شناور می شوم
می خندم به عشق فنا شده ی زمینی مان...قاه قاه
معنی ِ اشک ...کبودی،درد رامی دانم
بغض سنگین خاطره را، از نزدیک لمس کرده ام
من در این تاریکی،دور از همه...خدا را می خوانم
خدا را که صدا می زنم...همه ی ذره ها آرام می شود...
یک اتاق،اندکی نور،... من خدا را دارم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوباره شب.......

دوباره خواب.........

دوباره رویا..........

بازم شب شد همه جا تاریک تاریک هیچ صدایی شنیده نمی شه جز......

جز صدای قلبم....قلبی که همه ی تپش هاش با هر تپش کوچک قلب تو اغاز می شه....

همه خوابن....همه توی خواب رویا می بینن.......من اما بیدارم...توی بیداری رویا می بینم...

رنگی ترین رویا قشنگ ترین رویا همه چیز دنیا چشمهای توء...

همه ی چیز های قشنگ دنیا ....توی یه قطره اشک توء

من حتی تو رو توی خوابم نمی بینم...سخته واسه من...خیلی سخته ....

می ترسم بخوابم...این رویارو هم از دست بدم....

بیدار می مونم تا خود صبح....نه...اونقدر بیدار می مونم تا تو بیای ...

تا بیا ی ...رویاهام واقعی بشن...

رنگی ترین رویا........

واقعی ترین رویا.......

من و تو.......!!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دست ها بالا بود
هر کس سهم خودش را طلبید
سهم هر کس که رسید داغ تر از دل ما بود
نوبت من که رسید
سهم من یخ زده بود
سهم من چیست مگر
یک پاسخ
پاسخ یک حسرت
سهم من کوچک بود
قد انگشتانم
عمق آن وسعت داشت
وسعتی تا ته دلتنگی ها
شاید از وسعت آن بود که بی پاسخ ماند
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شبها, عشق گم شده منو دوباره به من بازگردوند
بعد از اینکه ازمن دور شد, دوباره به سوی من برگشت
مرا صدا زد و به زندگیم شادی بخشید
کجا بودی ای کسیکه تمام فکر منو به خود مشغول کردی؟
کجا بودی ای کسیکه قلب من همراه توست؟
شبها شبها شبها
عزيزم عشق تو تمام زندگی من را تغیر داد
و به شوق دیدن تو به خواب میروم و بیدار می شوم
به قلب من آموختی که تو را بپرستد
و همراه با عشق زيباي تو بتپد
حتی یک لحظه دوری از تو باعث دلتنگی من می شود
و تمام ساعتها تو را صدا می زنم
هستی من , زندگی من با تو قشنگ می شود
و تمام زندگی از دست رفته من همراه با تو دوباره به من بازمی گردد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آدما تا وقتي کوچيکن دوست دارن براي مادرشون هديه بخرن اما پول ندارن.
وقتي بزرگتر ميشن ، پول دارن اما وقت ندارن.
وقتي هم که پير ميشن ، پول دارن وقت هم دارن اما . . . مادر ندارن!...
به سلامتي همه مادراي دنيا...

پدرم ، تنها کسي است که باعث ميشه بدون شک بفهمم فرشته ها هم ميتوانند مرد باشند !

شرمنده مي کند فرزند را ، دعاي خير مادر ، در کنج خانه ي سالمندان ...

خورشيد
هر روز
ديرتر از پدرم بيدار مي شود
اما
زودتر از او به خانه بر مي گردد !

به سلامتيه مادرايي که با حوصله راه رفتن رو ياده بچه هاشون دادن
ولي تو پيري بچه هاشون خجالت ميکشن ويلچرشونو هل بدن !!!

سرم را نه ظلم مي تواند خم کند ،
نه مرگ ،
نه ترس ،
سرم فقط براي بوسيدن دست هاي تو خم مي شود مادرم ؛

سلامتيه اون پسري که...
..
10سالش بود باباش زد تو گوشش هيچي نگفت...
..
20سالش شد باباش زد تو گوشش هيچي نگفت....
... ... ... ... ..
30سالش شد باباش زد تو گوشش زد زير گريه...!!!
..
باباش گفت چرا گريه ميکني..؟
..
گفت: آخه اونوقتا دستت نميلرزيد...!


هميشه مادر را به مداد تشبيه ميکردم
که با هر بار تراشيده شدن، کوچک و کوچک تر ميشود…
ولي پدر ...
... ... ... ...
يک خودکار شکيل و زيباست که در ظاهر ابهتش را هميشه حفظ ميکند
خم به ابرو نمياورد و خيلي سخت تر از اين حرفهاست
فقط هيچ کس نميبيند و نميداند که چقدر ديگر ميتواند بنويسد …
بياييد قدردان باشيم ...
به سلامتي پدر و مادرها



(( قند )) خون مادر بالاست .
دلش اما هميشه (( شور )) مي زند براي ما ؛
اشک‌هاي مادر , مرواريد شده است در صدف چشمانش ؛
دکترها اسمش را گذاشته‌اند آب مرواريد!
حرف‌ها دارد چشمان مادر ؛ گويي زيرنويس فارسي دارد!
دستانش را نوازش مي کنم ؛ داستاني دارد دستانش .


دست پر مهر مادر
تنها دستي ست،
که اگر کوتاه از دنيا هم باشد،
از تمام دستها بلند تر است...


پدر و پسر داشتن صحبت میکردن!!
پدر دستشو ميندازه دوره گردنه پسرش ميگه پسرم من شيرم يا تو؟
پسر ميگه : من..!!
... ... ...
پدر ميگه : پسرم من شيرم يا تو؟؟!!
پسر ميگه : بازم من شيرم...
پدر عصبي مشه دستشو از رو شونه پسرش بر ميداره ميگه : من شيرم يا تو!!؟؟
پسر ميگه : بابا تو شيري...!!
پدر ميگه : چرا بار اول و دوم گفتي من حالا ميگي تو ؟؟
پسر گفت : آخه دفعه های قبلي دستت رو شونم بود فکر کردم يه کوه پشتمه اما حالا...
به سلامتي هرچي پدره

مادر
تنها کسيست که ميتوان "دوستت دارم"‌هايش رااا باور کرد
حتي اگر نگويد...???

سلامتي اون پدري که شادي شو با زن و بچش تقسيم ميکنه
اما غصه شو با سيگار و دود سيگارش!

مادر يعني به تعداد همه روزهاي گذشته تو، صبوري! مادر يعني به تعداد همهروزهاي آينده تو ،دلواپسي! مادر يعني به تعداد آرامش همه خوابهاي کودکانهتو، بيداري ! مادر يعني بهانه بوسيدن خستگي دستهايي که عمري به پاي باليدنتو چروک شد! مادر يعني بهانه در آغوش کشيدن زني که نوازشگر همه سالهايدلتنگي تو بود!
مادر يعني باز هم بهانه مادر گرفتن....

پدرم هر وقت ميگفت "درست ميشود"...
تمام نگراني هايم به يک باره رنگ ميباخت...!

مردان پيامبر شدند؛
و زنان مادر؛
قداست پيامبران را توانسته‌اند به زير سوال ببرند؛
ولي قداست مادران را هرگز..!

آدم پير مي شود وقتي مادرش را صــــــــــــــــــــــــ ـــــدا ميزند اما جوابي نميشنود.........
ممماااااااااااادددددددررر رررر..............

تو 10 سالگي : " مامان ، بابا عاشقتونم"
تو 15 سالگي : " ولم کنين "
تو 20 سالگي : " مامان و بابا هميشه ميرن رو اعصابم"
... ... ...
تو 25 سالگي : " بايد از اين خونه بزنم بيرون"
تو 30 سالگي : " حق با شما بود"
تو 35 سالگي : "ميخوام برم خونه پدر و مادرم "
تو 40 سالگي : " نميخوام پدر و مادرم رو از دست بدم!!!!"
تو هفتاد سالگي : " من حاضرم همه زندگيم رو بدم تا پدر و مادرم الان اينجا باشن ...!
بيايد ازهمين حالا قدر پدرو مادرامونو بدونيم...
از اعماق وجودم اعتقاد دارم که هر روز، روز توست ...

بهشت از آن مادران است در حالي که به جز پرستاري و نگهداري از فرزندان ،هيچ حق ديگري نسبت به آتها ندارند و براي بيشتر چيزها اجازه ي بابا لازماست !!!!!

وقتي پشت سر پدرت از پله ها مياي پايين و ميبيني چقدر آهسته ميره ، ميفهميپير شده ! وقتي داره صورتش رو اصلاح ميکنه و دستش ميلرزه ، ميفهمي پير شده! وقتي بعد غذا يه مشت دارو ميخوره ، ميفهمي چقدر درد داره اما هيچ چينميگه... و وقتي ميفهمي نصف موهاي سفيدش به خاطر غصه هاي تو هستش ، دلتميخواد بميري

اگر 4 تکه نان خيلي خوشمزه وجود داشته باشد و شما 5 نفر باشيد
کسي که اصلا از مزه آن نان خوشش نمي آيد (( مادر )) است
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
یکی بود یکی نبود
اون که بود تو بودی و اون که تو قلب تو نبود من بودم
یکی گفت یکی نگفت
اون که گفت تو بودی و اون که دوستت دارم رو جز تو به هیشکی نگفت من
یکی خواست یکی نخواست
اون که خواست تو بودی و اون که نخواست ازت جدابشه من بودم
یکی رفت یکی نرفت
اون که رفت تو بودی و ...
یکی داشت یکی نداشت
اون که داشت تو بودی و اون جز تو کسی رو نداشت من بودم

 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
عشق من ناز نکن عمر ما پایون می گیره
یه روزی دست زمونه تو رو از من می گیره
وقتی تناه با تو بودن واسه من زندگی
تو رو دیدن تو رو خواستم رو کی از من می گیره
عشق من قلب این عاشق با تو آروم می گیره
همه نا له های من از اون نگاهت دوری
تو رو دیدم تو رو خواستم تو رو هر جا می بینم
بی تو با عشق تو من همیشه تنها می مونم
عشق من عاشقتم تکرارشم شباعت
همه حرفام به خدا از عشق و از صداقته
با تو بودن توی دنیا واسه من نهایته
عشق من بی کسی و شب با تو پایون می گیره
همه رگ هام از حرارت نگات جون می گیره
با تو بودن توی دنیا واسه من نهایته
تو گمون کردی بری خاطره هاتم می میره
روزای رفتنت برام رنگ سیاهی می گیره
اگه صدتا بهار و پاییز واسه تو گریه کنن
نمی تونم که تو رو همیشه از یاد ببرم
من همون عاشقتم که چشام بارونیه
همه نا له های من از اون نگاهت دوری
تو رو دیدن توی دنیا واسه من نهایته
عشق من ناز نکن عمر ما پایون می گیره
.
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
راهي براي رفتن

نفسي براي بريدن

كوله بارم بر دوش

مسافر ميشوم گاهي...

عشقي براي خواندن

بغضي براي شكفتن

خاطراتم در دست

بازيچه ميشوم گاهي...

نگاهي در راه

اعتمادي پرپر

پاهايم خسته

هوايي ميشوم گاهي...

فكرهاي كوتاه

صبري طولاني

صدايي در باد

زمستان ميشوم گاهي...

روزهاي رفته

ماه هاي مانده

تقويم ام بي تاب

دلم تنگ ميشود گاهي...

جاي پايي سرد

رد پايي گنگ

در اين سايه ي تنهايي

چه بي رنگ ميشوم گاهي...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
وین درد نهان سوز نهفتن نتوانم

تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت
من مست چنانم که شنفتن نتوانم

شادم به خیال تو چو مهتاب شبانگاه
گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم

با پرتو ماه آیم و چون سایه ی دیوار
گامی ز سر کوی تو رفتن نتوانم

دور از تو من سوخته در دامن شب ها
چون شمع سحر یک مژه خفتن نتوانم

فریاد ز بی مهریت ای گل که درین باغ
چون غنچه ی پایییز شکفتن نتوانم

ای چشم سخن گوی تو بشنو ز نگاهم
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شايد آنروز كه نقاش خيال
روي پيشاني
ما نقش كابوس زمان را مي ريخت
رنگ مهتاب نبود
رنگ شب بود و سكوت
كه گره هاي ترك خورده ي عشق
روي تابوت زمان نقش شدند
نتوانستم من باز كنم
چون مرا در قفس ديگري از عشق بيانداخت به دام
و تو آزاد و رها در تپش پنجره ها غرق شدي
رنگ تقصير نداشت
دست خلاق هنر مند جهان
قصه ي ما را با هم
روي يك بوم كشيد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حس عجیب عمیقی ست
چیزی به گنگی پچ پچه ای
در همهمه ی فریادهای شکست موج بر سنگ
چیزی به عمق اقیانوس
به آرامی یک روز آفتابی قشنگ
دراز کشیده روی شن های سفید ساحل

حس ملیح قشنگی است
مثل پیچش پیچکی است بر سراپای وجودم
مثل جوانه زدن گندم های شب عید
جوانه می زند گیاه درونم
مثل سر بر آوردن گل از خاک
گل می کند انگار از برهوت جانم
مثل شکفتن غنچه ای
می شکوفم از ژرفای وجود

در آستانه ی تولدم انگار
هر لحظه ای هزار بار متولد می شوم

حسی عجیب پر ز ترنّم
هر چند مقارن تردید
امان... امان ز بیم و امید!

دلم سرود بلبل وترنم باران و فال حافظ می خواهد
چشم هایت را ببند
تا دلم از پی شیطنت چشم هایت
گم نشود
بخوان برای دلم
بخوان برای تک درخت یاسی که
سرک کشیده کنون
از کوچه باغ احساسم

تو و من،
سرود بلبل و ترنم باران
و ترانه ی پر سرود بهاران
حافظ و
تک درخت یاس
و کوچه باغ پر از احساس
و شکوفه های سرمست گیلاس
مست می شوم
گیج می روم

دارم چَرت وپَرت می گویم
چشم هایم را می بندم
تو بخوان...
صدای تو می پیچد در کوچه های درونم
که می خوانی تفال حافظ را
و دل من پروانه می شود

"...
گریه ی شام و سحر شکرکه ضایع نگشت
قطره ی باران ما گوهر یکدانه شد...
منزل حافظ کنون بارگه پادشاست
دل بر دلدار رفت جان بر جانانه شد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هميشه از نگاه تو با تو عبور ميکنم *** ازين که عاشق توام حس غرور ميکنم

دوباره با سلام تو تازه ي تازه ميشوم *** با نفس ساده ي تو غرق ترانه ميشوم

با تو ستاره ميشوم...با تو ستاره ميشوم...با تو ستاره ميشوم...

از سايه هاي ملتهب هميشه ميگريختم *** با رفتن تو هر نفس بغض دوباره ميشوم

ناجي شام شوکران هميشه عاشقم بمان *** به حرمت حضور توچون تو يگانه ميشوم

خانه به خانه ديدمت همچو فسانه ديدمت*** با تو ستاره ميشوم با تو ستاره ميشوم

با تو ستاره ميشوم...با تو ستاره ميشوم... با تو ستاره ميشوم...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نام تــو را می برم

خانه از نسیم عطر

از زیبایی سر شار می شود

نام تــو را می برم

هـــــزار آرزوی گمشده

آرزوی تــو پیدا می شود...
 
  • Like
واکنش ها: noom

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مثل یک معجزه یک خواب

مثل آبی بودن و آرامی آب

مثل لذت مثل عزت مثل آواز

مثل خورشید مثل امید مثل پرواز

مثل یک معجزه،یک خواب آمدی

آمدی در لحظه های سرد و بیتاب آمدی.....
 

Similar threads

بالا