اشعار و نوشته هاي عاشقانه

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل ام که می گرفت
سنگ ریزه جمع می کردم
.که بزنم به پنجره ی اتاق ات
.سرت را بیرون می آوردی و
می خندیدیم
و اگر خواب بودی
هوای کوچه را در سینه حبس می کردم
.و به انتظار ِ فردا زنده می ماندم
دلم می گیرد
دیگر شب ها و کوچه ها
.رو به هیچ پنجره ای باز نمی شوند

یاسمن کاظمی
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
چقدر خوب و روشن است نماي چشم هاي تو

نميرسد ستاره اي به پاي چشم هاي تو

به ماه خيره مي شوم فقط و گريه مي کنم

دلم که تنگ ميشود براي چشم هاي تو

و هي مرور ميکنم نگاه اول تو را

اگر نمي رسد به من صداي چشم هاي تو

تو تاکه پلک مي زني به سجده ميرود دلم

به پيشگاه اعظم خداي چشم هاي تو

شبي خراب مي شود حصارهاي فاصله

و آب مي شود دلم به پاي چشم هاي تو
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
خداحافظ...
آخرین کلامی که از تو شنیدم
و باز قصه ی تلخ جاده و آن راه بلند...
که تو را از خلوت من می ربود
آسمان می گریست
شیشه ها می گریستند
و من مبهوت رفتنت
در پس شیشه های مه آلود
بغض دردناکم را بلعیدم
دیوانه وار خندیدم
و تو را بدرقه کردم...



دارد چه بر سرم می آید ؟http://romantic-girl.mihanblog.com/post/65
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
بی تو


من می مانم و خیال


شبی بی ستاره و نیمکتی خالی


گل هایی که بر بستر خواب تداعی گر تواند


نامت که گل واژه دعاهایم می گردد


آهنگی از سکوت


و خدایی که به این مستی ِ بی می ِ من می نگردد


می بینی


بی تو


خیالت، نامت، آرزویت و خدا اینجاست


آه که بی تو جمع مان چقدر جمع است!



بی تو


ابرها عقیم اند


درخت ها بی بارند


بی تو


من تنهایم


و دلم به حال خودم می سوزد


که برای شادی بهانه ای باز نمی یابد.
 

marzi2011

عضو جدید
تو لبریز از عشق من

من لبریز از نیاز دوست داشتن تو

تو اشباع شده از این همه سخاوت عاشقانه من

من تشنه شنیدن یک جمله عاشقانه تو

تو از سرزمین یخها

من از قبیله ساده خورشید

تو تمام زیبایی دریای شمال

من همان صخره غمگین جنوب

تو خنجری بسته به پهلو

من تا آخرین نفس زخمی آن خنجر

تو فانوس دریایی ... من قایق شکسته سرگردان

تو آخرین شمع ... من عاشق ترین پروانه

تو همیشه بدرود ... و من همیشه درود

تو و من همیشه بی هم ... همیشه باهم
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
بگذار بگريزند

لحظه ها را مي گويم .. پروانه ها را

مخواه که آنان را بگيري

مخواه که آنان را نگه داري

که هر چه که هست جاودانه نيست

اگر نمي رفتي

نمي دانستم که دوستت دارم ..
 

كندو

عضو جدید
کاربر ممتاز
صداي چک چک اشکهايت را از پشت ديوار زمان مي شنوم و مي شنوم که چه معصومانه در کنج سکوت شب ‌، براي ستاره ها ساز دلتنگي مي زني و من مي شنوم مي شنوم هياهوي زمانه را که تو را از پريدن و پرکشيدن باز مي دارد آه ، اي شکوه بي پايان اي طنين شور انگير من مي شنوم به آسمان بگو که من مي شکنم ! هر آنچه تو را شکسته و مي شنوم هر آنچه در سکوت تو نهفته
 

ashofte_se7en

عضو جدید
غـمــــگینم...!

مـثل پیــــر زنی کـه آخـرین ســربـاز بـازگـشته از جنـگ....

پســــرش نــــــیست..
 

ashofte_se7en

عضو جدید
همه میتونن اسمت رو صدا کنن

اما...

وقتی اونی که دوست داری

اسمت رو میگه لذت میبری

و با تمام وجود در جوابش دوست داری بگی

جـــــــــــــــــونم
 

ashofte_se7en

عضو جدید
این روزها

حال وهوای شهر

جور دیگری ست

خنده ام می گیرد ،

حالا دیگر

کلاغ های سیاه شهر

زودتر از کبوتران سفید

به خانه بخت می روند !
 

ashofte_se7en

عضو جدید
خدای مهربون

سلام خدای مهربون ،خدایی که اون بالایی ،اون بالاتوی آسمون


خدا منم منو نگا  !  انقدر دلم پره خدا،نمی دونم چی بهت بگم!  می خوام بپرسم


می دونی!


می دونی !   می دونی من چی می کشم!  خدا صدامو می شنوی؟ هر دفعه که داد


میزنم!   هر دفعه که پشت سر هم اسمتو فریاد می زنم!   خدا تو خوب گوش می کنی!


می دونی که من چی می گم؟ خدا دیگه تموم شده سهمیه صبر منم. خدا می بینی که منم!!!


منم که هر روز می شکنم. می خوام بیام پیش خودت ،خسته شدم از این زمین !


راستی فرشته هات کجان؟ چرا به دادم نمیرسن؟!


خدا منم منو نگا !  خدا صدامو می شنوی؟؟  یا گم شدم تو بنده هات؟؟؟


آخر بگم دوست دارم.  نگام بکن آره منم ،


منم که فریاد میزنم...!
 

ashofte_se7en

عضو جدید
 

تو همونی که تو خنده هام شریــکی
توی درد و غصه ها واســـم طبـــیبی
تو همون رویـای پـاکی که توی شبــهای من بود
که توی شبـهای من بـود

از خدا میخوام همیشه که کنـار تو بمونم
شمع باش پروانه میـشم تا کنـار تو بـسوز
وقتی چشـمات گـریه میکرد ارزوم بـود که بمیرم
کـاش بودم کنـارت ای گـل تا که دستـات رو بـگیرم
 

ashofte_se7en

عضو جدید
شبگردی می‌کنم. اما صدای نفس‌هایت را از پشت

 هیچ پنجره و دیواری نمی‌شنوم. آسوده بخواب نازنینم،

 شهر در امن و امان است ... تنها خانه‌ی من است که در آتش می‌سوزد...
 

ashofte_se7en

عضو جدید
....
بخاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی .... بخاطر تمام غمهایی که بر
صورتم نشاندی .... نمی بخشمت .... بخاطر دلی که برایم شکستی .... .. بخاطر
احساسی که برایم پرپر کردی ..... نمی بخشمت .... بخاطر زخمی که بر وجودم
نشاندی ..... بخاطر نمکی که بر زخمم گذاردی .... و می بخشمت بخاطر عشقی که
بر قلبم حک کردی
 

ashofte_se7en

عضو جدید
 رفتنیم رفتنیم باید برم باید برم                         

 باید که تنها بمونم آوازه غم رو بخونم

شاید که رفتنم منو از یاد شما ببره                     

 ولی شما تو قلبمی نهایته شکستنه

حالا که من دارم میرم بزار یه چیزیرو بگم             

 بعدش آرومو بیخیال تو غربت آروم بگیرم

من میرمو مونده برام یه جفت سوال بی جواب    

چرا باید خسته بشم یا که دلم باشه کباب

این زمونه تو غربتش برای من جایی داره

دارم میرم که اینطوری قلبتون آروم بمونه

خوب می دونم که اینطوری صدای شعرم می پیچه

تو جاده تنهایی ا یه میلاد آروم بشینه

خوب آخره قصمونه باید تمومش بکنم

خدا نگهدار شما اینجا تمومش میکنم
 

ashofte_se7en

عضو جدید
شب از مهتاب سر میره
تمام ماه تو آبه؛
شبیه عکس یک رویاست،
تو خوابیدی ،جهان خوابه!
زمین دور تو میگرده
زمان دست تو افتاده
تماشا کن!
سکوت تو عجب عمقی به شب داده!
تو خواب انگار طرحی از گل و مهتاب و لبخندی
شب از جایی شروع میشه،
که تو چشماتو میبندی
تو را آغوش میگیرم
تنم سرریز رویا شه
جهان قد یه لالایی،
توی آغوش من جا شه
تو را آغوش میگیرم
هوا تاریکتر میشه!
خدا از دستهای تو بمن نزدیکتر میشه...
زمین دور تو میگرده
زمان دست تو افتاده؛ تماشا کن!
سکوت تو عجب عمقی به شب داده
تمام خونه پر میشه،
ازین تصویر رویایی
تماشا کن! تماشا کن!
چه بیرحمانه زیبایی..............!

داريوش اقبالي(سلطان)
 

ashofte_se7en

عضو جدید
به ابد خواهم برد

من به درماندگی صخره و سنگ

من به آوارگی ابر و نسیم

من به سرگشتگی آهوی دشت

من به تنهایی خود می مانم

من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی گیسوان تو به یادم می آید

شعر چشمان تو را می خوانم

چشم تو چشمه شوق

چشم تو ژرف ترین راز وجود برگ بید است که با زمزمه جاریه باد تن به وارستن عمر ابدی می سپرد

تو تماشا کن

که بهاری دیگر

پاورچین پاورچین

از دل تاریکی میگذرد

و تو در خوابی

پرستو ها خوابند و تو می اندیشی

به بهاری دیگر

به یاری دیگر

اما برای من

نه بهاری

و نه یاری دیگر

- افسوس

من و تو دور از هم می پوسیم

غمم از وحشت پوسیدن نیست

غمم از زیستن بی تو در این لحظه پر دلهره است

دیگر از من تا خاک شدن راهی نیست

از سر این بام

این صحرا

این دریا

پر خواهم زد

خواهم مرد

و غم تو این غم شیرین را

با خود به ابد خواهم برد
 

ashofte_se7en

عضو جدید
یادمان باشد از امروز جفایی نکنیم
گر که در خویش شکستیم صدایی نکنیم
خود بسازیم به هر درد که از دوست رسد
بهر بهبود ولی فکر دوایی نکنیم
جای پرداخت به خود بر دگران اندیشیم
شکوه از غیر خطا هست ، خطایی نکنیم
و به هنگام عبادت سر سجاده ی عشق
جز برای دل محبوب دعایی نکنیم
یاور خویش بدانیم خدا یاران را
جز به یاران خدا دوست وفایی نکنیم
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق زهر بی سروپایی نکنیم
گله هرگز نبود شیوه ی دلسوختگان
با غم خویش بسازیم و شفایی نکنیم 
یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم
وقت پرپر شدنش ساز و نوایی نکنیم
پر پروانه شکستن هنر انسان نیست
گر شکستیم به غفلت من ومایی نکنیم
دوستداری نبود بندگی غیر خدا
بی سبب بندگی غیر خدایی نکنیم
مهربانی صفت بارز عشاق خداست
یادمان باشد ازین کار ابایی  نکنیم
 

ashofte_se7en

عضو جدید
 

رفتن نهایت مطلوب است
 
اما بی تو بودن حدیث دیگری دارد.
 
صبوری پوستین كهنه ای بود
 
میراث مانده از عشق
 
و روزهای طلایی با تو بودن.
 
بی تو بودن را با پوستین صبوری سر كردم
 
و با شد...
 
كه ستاره های به یادگار مانده از مكتب عشق
 
خورشیدی شود
 
یادآور آرزوها و خاطره های گرم با تو بودن.
 

ashofte_se7en

عضو جدید
من شعر مرگ را برای لبانم خواستم
 
و همه آنها آهنگ بد نوای زندگی را نعره می زدند
 
کویر لبهایم
 
سکوت اشکهایم
 
زندان سینه‌ام
 
پاهای لرزانم
 
من یک انسانم
 
مثل همه آنها
 
 

ashofte_se7en

عضو جدید
 

تو مثل راز پاییزی و من رنگ زمستانم
چگونه دل اسیرت شد قسم به شب نمی دانم
تو مثل شمعدانی ها پر از رازی و زیبایی
و من در پیش چشمان تو مشتی خاک گلدانم
تو دریایی ترینی ، آبی و آرام و بی پایان
و من موج گرفتاری اسیر دست طوفانم
تو مثل آسمانی مهربان و آبی و شفاف
و من درآرزوی قطره های پاک بارانم
نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته
به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم
تو دنیای منی بی انتها وساکت و سر شار
و من تنها دراین دنیای دوراز غصه مهمانم
تو مثل مرز احساسی قشنگ و دور و نامعلوم
و من درحسرت دیدار چشمت رو به پایانم
تو مثل مرهمی به بال بی جان کبوتر ها
و من هم یک کبوتر تشنه‌ی  باران درمانم
بمان امشب کنار لحظه های بی قراری من
ببین با تو چه رویایی ست رنگ شوق چشمانم
شبی یک شاخه نیلوفر به دست آبیت دادم
هنوز ازعطر دستانت پراز شوق است دستانم
تو فکر خواب گل هایی که یک شب باد ویران کرد
و من خواب ترا می بینم و لبخند پنهانم
تو مثل لحظه ی هستی که باران تازه می گیرد
و من مرغی که ازعشقت فقط بی تاب و حیرانم
تو می آیی و من گل می دهم در سایه چشمت
و بعد ازتو منم با غصه های قلب می سوزانم
تو مثل چشمه اشکی که از یک ابر می بارد
و من تنها ترین نیلوفر رو به گلستانم
شب است ونغمه مهتاب ومرغان سفر کرده
و شاید یک مد کمرنگ ازشعری که می خوانم
تمام آرزوهایم زمانی سبز می گردد
که تو یک شب بگویی ، دوستم داری تو 
می دانم غروب آخرشعرم پراز آرامش دریاست
و من امشب قسم خوردم تو را هرگز نرنجانم
به جان هرچه عاشق توی این دنیای پرغوغاست
قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم
بدون تو شبی تنها و بی فانوس خواهم مرد
 

ashofte_se7en

عضو جدید
هزار مرتبه از آفتاب زیباتر
 
نگاه روشن خورشید باز بالاتر
 
ناگاه عشق ....
 
عشق نه ، چیزی عجیب تر
 
چیزی شبیه زلزله ، اما مهیب تر
 
نگاه گرم تو اعجاز می كند در من
 
هزار بار مسیحاتر از مسیحاتر
 
دوباره یك غزل تازه ساز كردم من
 
برای تو ای از همه نكیسا تر
 

ashofte_se7en

عضو جدید
 

تماشایی ترینم لحظه ای در من تأمل كن
 
مرا دریاب پاییزانه هایم را پر از گل كن
 
مگر من دل ندارم ، من كه از عاشق ترینهایم
 
مرا هم آشنا با زیر و بم های تعزل كن
 
پر از تنهاییم گم كرده ام راه عبورم را
 
برای لحظه ای دستهایت را سوی من پل كن
 
بیا بنشین كنارم تا بیارایم طوافت را
 
از این دوری كه من افتاده ام فكر تسلسل كن
 

ashofte_se7en

عضو جدید
كاش انتهای امید زندگی
 
می توانستم فراموشت كنم
 
یا شبی چون آتش سوزان دل
 
در فراز سینه خاموشت كنم
 
كاش چون خواب گریزان از دیده ام
 
نیمه شب ها یاد رویت می گریخت
 
مرغ دل افسرده حال و بسته پر
 
از دیار آرزویت می گریخت
 
كاش از باغ خوش رویایی تو
 
دفتر اندیشه ام پر می گرفت
 
فارغ از اندیشه‌ی هجران و وصل
 
زندگی بی عشقت از سر می گرفت
 
كاش احساس نیاز دیدنت
 
از وجودم چون وجودت پر می گرفت
 
در دلم آتش نمی زد آنگاه
 
كاش آن شب چشم هایم كور بود
 
كاش آن شب در گلستان خیال
 
ای گل وحشی نمی چیدم تو را
 
تا نسوزم در خزان آرزوها
 
كاشكی هرگز نمی دیدم تو را
 

ashofte_se7en

عضو جدید
 
محبوب من ، آرامش پاییز مال تو
 
این روزهای خوب و شورانگیز مال تو
 
یك لحظه دیدارت از آن من
 
دنیایی از عشق و غزل لبریز مال تو
 
چشمان تو ، این شادی پیوسته مال من
 
روح من این آشفته غم خیز مال تو
 
گفتی تمام مهربانی در نگاه توست
 
اینك تمام مهربانی نیز مال تو
 

Similar threads

بالا