اشعار و نوشته هاي عاشقانه

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مـن زنـم...

مـرا پـریـشـانـی مـوهـایـت کـه نـه

مـرا تـه ریـش خـسـته ی صـورتـت

آشـفـتـه مـی کـنـد...
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دستانِ من نمی توانند

نه ! نمی توانند

هرگز این سیب را

عادلانه قسمت کنند

تو

به سهم خود فکر می کنی

من به سهم تو

...
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هربار به تو فکر می کنم


یکی از دکمه هایم شل می شود


انقراض آغوشم یک نسل به تأخیر می افتد


و چیزی به نبضم اضافه می شود


که در شعرهایم نمی گنجد ...
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوستت دارم با صدای بلند

دوستت دارم با صدای آهسته

دوستت دارم

و خواستن تو جنینی است در من

که نه سقط می شود

نه به دنیا می آید !
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نه چتر با خود داشتی
نه روزنامه
نه چمدان
عاشقت شدم!

از کجا باید میفهمیدم مسافری؟
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
و آن شب، قصّه‏ ی عشق‏بازی‏ ما را خدا کارگردانی ‏کرد و کارگردان خوب کسی است که از بازیگر، خوب بازی بگیرد...
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
تمام ان روزها را اجاره نشین رابطه ای بودم که زندگی قرض داده بود و روزگار پس گرفتش...
تمام این روزها را اجاره نشین ویرانه ای هستم پر از خاطرات تکه پاره و پراکنده....از کجایش بسازم ؟!
روی کدامش بسازم ؟! چه بسازم که روزی دگر پسش نگیرند!؟

کدام سر این کلاف سردرگمی را بگیرم که تمامش اشتباه نباشد...؟
 

mohammad vaghei

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دم به کلبه می کوبد
و شقیقه اش دو شقه می شود
بی آنکه بداند حلقه آتش را خواب دیده است
عقرب آتش
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
پسرک با صدای ناله‏ از خواب پرید، دختر قصه هر شب خواب بد می‏دید.
پسر امّا نمی‏دانست چه کند، به غریزه‏اش اعتماد کرد. آرام دستش را دور بدن دختر حلقه کرد.
دخترک آرام شد.
اینگونه شد که پسر شب‏ها برای معشوقه‏اش مادری می‏کرد.
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
درخت ها

بازیگران ماهری اند
آنقدر طبیعی جوانه می زنند
که نگاهت پشت تمام پنجره ها سبز می شود
و سفیدی موهایت را در هیچ آینه ای نمی بینی ...

 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
دخترک همه‏ی عمر دلش را به روی همه بست، آخر می‏ترسید روزی تنهایش بگذارند و بروند.
یک روز رسید که دخترک حسرت خورد، شاید کسی عاشق می‏شد و می‏ماند.
آن یک روز یک عمر بر دخترک گذشت.
 

sepantaaa

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma, new york, times, serif]مي نويسم[/FONT]
[FONT=tahoma, new york, times, serif] [/FONT]
[FONT=tahoma, new york, times, serif] د ي د ا ر [/FONT]
[FONT=tahoma, new york, times, serif][/FONT]
[FONT=tahoma, new york, times, serif]تو اگر بي من و دلتنگ مني[/FONT]
[FONT=tahoma, new york, times, serif]يك به يك[/FONT]
[FONT=tahoma, new york, times, serif]فاصله ها را بردار[/FONT]​
 

mohammad vaghei

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من یه شکلات گذاشتم توی دستش..اونم یه شکلات گذاشت توی دستم
.
من بچه بودم...اونم بچه بود
.
سرمو بالا کردم ..سرشو بالا کرد
دید که منو میشناسه.خندیدم گفت: دوستیم؟
...
گفتم: دوست دوست
گفت: تا کجا؟
!
گفتم: دوستی که تا نداره
!
گفت :تا مرگ
!!!
خندیدم و گفتم: تا نداره
!!!!
گفت: باشه! تا پس از مرگ
!
گفتم: نه! تا نداره
گفت: قبول! تا اونجاییکه همه دوباره زنده میشن..یعنی تا زندگی بعد از مرگ باز هم با هم دوستیم..تا بهشت..تا جهنم..تا هر جا که باشه من و تو با هم دوستیم
خندیدم . گفتم: تو براش تا هر کجا که دلت میخواد یه تا بذار! اصلا یه تا بکش از سر این دنیا تا اون دنیا! اما من اصلا تا نمیذارم!
!!! دوستی تا نداره
نگام کرد..نگاش کردم. باور نمیکرد..
میدونستم... اون میخواست حتما دوستیمون تا داشته باشه. دوستی بدون تا رو نمیفهمید
.گفت :بیا برای دوستیمون یه نشونه بذاریم
.
گفتم: باشه. تو بذار
گفت: شکلات! هر بار که همدیگر رو می بینیم یه شکلات مال تو ..یکی مال من! باشه؟
!
گفتم: باشه
هر بار یه شکلات میذاشتم توی دستش اونم یه شکلات توی دست من. باز همدیگه رو نگاه میکردیم..یعنی که دوستیم! دوست دوست
من تندی شکلاتم رو باز میکردم و میذاشتم توی دهنم و تند تند اونو میخوردم.
میگفت ای شکمو! تو دوست شکمویی هستی! و شکلاتش رو میذاشت توی صندوق کوچولوی قشنگ.
میگفتم بخورش! میگفت نه! تموم میشه!میخوام تموم نشه! میخوام برای همیشه بمونه.
صندوقش پر از شکلات شده بود و هیچ کدومش رو نمیخورد.من همش رو خورده بودم. گفتم اگه یه روز شکلاتهاتو مورچه ها بخورن یا کرمها..اون وقت چی کار میکنی؟ گفت مواظبشون هستم. میگفت میخوام نگهشون دارم تا موقعیکه دوست هستیم...و من شکلات و میذاشتم توی دهنم و میگفتم نه! نه! تا نداره!! دوستی که تا نداره!

یه سال..دو سال..چهار سال..هفت سال...ده سال..بیست سال...شده که گذشته.
حالا اون بزرگ شده و منم بزرگ شدم. من همه ی شکلاتهای خودم و خوردم..اون اما همه ی شکلاتهاشو نگه داشته.
حالا اومده امشب که خدافظی کنه. میخواد بره.. بره اون دور دورا...میگه میرم اما زود برمیگردم! من میدونم ..میره و برنمیگرده...
یادش رفت شکلات رو به من بده. من اما یادم نرفت. یه شکلات گذاشتم کف دستش گفتم این برای خوردن..یه شکلاتم گذاشتم کف اون دستش گفتم اینم آخرین شکلات برای صندوق کوچولوت! یادش رفته بود که صندوقی داره برای شکلاتهاش! هر دو تا رو خورد! خندیدم..
میدونستم دوستی من تا نداره...
میدونستم دوستی اون تا داره.. مثل همیشه!
خوب شد همه ی شکلاتهام رو خورده ام ...اما اون هیچکدومش رو نخورد..
حالا موندم که با یه صندوق پر از شکلات نخورده چی میخواد بکنه؟؟؟
 

sahar-architect

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
فیزیک بعدها ثابت خواهد کرد
تو هرچقدر کوچک، هرچقدر بزرگ
به اندازه آغوش من هستی
دقیقاً به اندازه فاصله دو دستانم
وقتی که بازشان میکنم ازهم...
 

sepantaaa

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر بخواهم صادق باشم
ديگر[SIZE=+0]به دنبال کسي که درکم بکند نيستم[/SIZE]
[FONT=tahoma, new york, times, serif]
من از ابتداي کودکي روروَکم را شکستم
تا روي پا هاي خودم بايستم
[/FONT]
 

sepantaaa

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma, new york, times, serif]سلام[/FONT]
[FONT=tahoma, new york, times, serif]چندین نامه نوشته ام
با ادرسهایی که نمی دانم به کجا خواهند رسید
[/FONT]
[FONT=tahoma, new york, times, serif]از خدا وند برایت بهترین ها را خواسته ام
می دانم که تو
به آرزوهایت خواهی رسید
[/FONT]​
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کافیست روزی هزار بار

لب ها و دندان هایت را در آینه امتحان کنی
و خودت تشخیص دهی کدام شکلک است و کدام خنده !

 

sepantaaa

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاش ان آینه ای بودم من که به هر صبح تو را میدیدم
میکشیدم همه اندام تو را در آغوش
سرو اندام تو با آن همه پیچ آن همه تاب
آنگه از باغ تنت میچیدم گل صد بوسه ی ناب
....
...
..
.
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روزی هزار بار با تو برخورد می کنم

و هربار اسمم را کجا شنیده ای ؟

و چقدر چهره ام برای تو آشناست ! ...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تـــنها

در تـــلفظ نام
تــــــــــــــــو


بـه
لکنـت
می افـــتم

ایـن را

تمــام
واژه ها می دانـــند .....
 

امیر افشار

عضو جدید
کاربر ممتاز
همیشه من چنین مجنون نبودم
ز عقل و عافیت بیرون نبودم
چو تو عاقل بدم من نیز روزی
چنین دیوانه و مفتون نبودم
مثال دلبران صیاد بودم
مثال دل میان خون نبودم
در این بودم که این چون است و آن چون
چنین حیران آن بی چون نبودم
تو باری عاقلی بنشین بیندیش
کز اول بوده ام اکنون نبودم
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تقصیر من نبود
که با این همه
امید قبولی
در امتحان ساده تو رد شدم!
اصلا نه تو،نه من!
تقصیر هیچکس نیست
از خوبی تو بود
که من بد شدم . . .!
عشق و دیگر هیچ. . .
 

امیر افشار

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=4]نفس می‌زند موج
نفس می‌زند موج
ساحل نمی‌گیردش دست
پس می‌زند موج .
فغانی به فریاد رس می‌زند موج !
[/h]
[h=4]من آن رانده مانده بی‌شكیبم
كه راهم به فریادرس بسته
دست فغانم شكسته …
[/h]
[h=4]زمین زیر پایم تهی می‌كند جای
زمان در كنارم عبث می‌زند موج !
[/h]
[h=4]نه در من غزل می‌زند بال
نه در دل هوس می‌زند موج .
[/h]
[h=4]رها كن، رها كن
كه این شعله خرد چندان نپاید
یكی برق سوزنده باید
كزین تنگنا ره گشاید
كران تا كران خار و خس می‌زند موج !
[/h]
[h=4]گر این نغمه، این دانه اشك
درین خاك، روئید و بالید و بشكفت
پس از مرگ بلبل ببینید
چه خوش بوی گل در قفس می‌زند موج !…
[/h]
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر کجا باشی

صدای ویولُنی هست

که باد بیاورد

ابرِ خاطره ها را ببارد

و تو خیس

مثلِ حالا که زیر باران قدم می زنم

بر سنگ فرشِ خیابانی از هر کجا

قدم بزنی


هر کجا باشی ، مهم نیست

مهم ، صدای ویولنی است

که باد با خود می آورد !


 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فال مان هرچه باشد
باشد
حال مان را دریاب
خیال کن حافظ گشوده ای و میخوانی:
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
یا
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
چه فرق؟
فال نخوانده ی تو
- منم -
 

امیر افشار

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=4]در شهر، دلبری که بخندد به ناز نیست
عشقی که آتشم بزند بر نیاز نیست
برق صفا نمانده به چشمان دلبران
دیدار هست و دیده‌ی عاشق نواز نیست
[/h] [h=4]ساقی مریز باده که می‌دانم این شراب
مرد افکن و تب آور و مینا گداز نیست
رازیست بر لبم که نخواهم سرودنش
مردیم از این که محرم دانای راز نیست
[/h] [h=4]مردم اگر چه قصه‌ی ما ساز کرده اند
ما را زبان مردم افسانه‌ساز نیست
آن گل به طعنه گفت که در بزم درد ما
روی نگار و جام می و اشک ساز نیست
[/h] [h=4]ای تازه گل مناز به گلزار حسن خویش
ناز این همه به چهره ی گلهای ناز نیست
سوزم چو لاله در دل صحرای زندگی
نازم به بخت ژاله که عمرش دراز نیست …
[/h]
 

Similar threads

بالا