اشعار و نوشته هاي عاشقانه

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آغوش

ترکیب ِ پیچیده ای ست

از من وُ خیال ِ تو

که هر شب مثل ِ سایه

روی ِ دیوار ِ خانه می افتد ...
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این سیگار که نمی کشم

بماند برای بعد ...

می خواهم قهوه ای درست کنم

که فال ِ آن

تو باشی ...
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این همه زیبایی که تقصیر ِ تو نیست

اما

تقصیر ِ توست

که سهم ِ من از این همه زیبایی

خیالی ست که هر شب

از موهات می بافم ...
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به اینجام رسیده ای

که دیگر

جایی نمانده برای خودم

بس که گرفته ای جای ِ مرا

اینجا

بدون ِ تو

جای ِ من نیست !
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سیگاری آتش بزن

میان لبهات بگذار

تا نیمه بکش...

باقیش را

من میسوزم!
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
هميشه به من مي گفت زندگي وحشتناک است ولي يادش رفته بود که به من مي گفت تو زندگي من هستي!!!!!!!!!!!!
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تن تو ،
بیداری درختان انگور است
تن تو ، رویای دشت های گل سرخ
تن تو ،
باغ های معلق بابل است
و من ،
شاعری بیابانگرد
که از نظاره ات ،
مشاعرش را از دست داده است !
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
یه رفیق بودی و صدتا دردسر بودی و اما...
از تو هیچوقت نبریدم ، تورو از خودم می دیدم
پشت سر همه غریبه ، روبروم دیدم فریبه
اما فکر کردم کنارم...
شونه های یک رفیقه
داشتم اشتباه میکردم.
تو رفیق من نبودی ، من تا آخر با تو بودم...
تو از اولم نبودی
داشتم اشتباه می کردم...
که تموم زندگیمو من به دستای تو دادم
حالا اینجا تک و تننها... برگ خشک بی درختی، غرق بادم
نوش جونت اگه بردی
نوش جونت هرچی خوردی
تورو هیچ وقت نشناختم...
نوش جونم اگه باختم.
تو منو ساده گرفتی.
زدی رفتی مفتی مفتی
اما اون روز رو می بینم که به زانوهات می افتی...
تو به زانوهات می افتی...!
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کافیست تو را به نام بخوانم

تا ببینی لکنت ، عاشقانه ترین لهجه هاست

و چگونه لرزش لب های من دنیا را به حاشیه می برد


دوستت دارم

با تمام واژه هایی که در گلویم گیر کرده اند

و تمام هجاهای غمگینی که به خاطر تو شعر می شوند ...
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عاشقت بودم

یادت هست؟؟؟

گفتی کوچکم برای دوست داشتن!

حالا آنقدر بزرگ شدم

که دیگر عاشقت نیستم...
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
[FONT=&quot][FONT=&quot] [/FONT][/FONT]قصه ی صبح یک روز آذر
سوز پاییز را بیشتر کرد
یک ستاره از این شهر کم شد
رفتنش صبح را با خبر کرد
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فرشته ای که روی شانه ام نیست
تازه
کاش فقط همین بود
همیشه هم شعری هست که
از راه به درم کند!

چه اشکالی دارد اگر
بهشت را به جهنمیان بدهند
تو را
به من!؟
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
یادت باشد
هوای ابری و دل پر
منتظر تلنگرند
تا
بارانی بگیرد بی امان!
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
ایستاده تقطیر شدم!
و
پروبالت دادم!
گفتم:
محدوده ی پروازت تا ماه ست!
ولی تو،
فریب سیاه چاله را خوردی!
و
هوسِ طُره ی خورشید نمودی!!
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم برایت تنگ شده است!

می خواهم آنقدر اشک بریزم

تا غبار فاصله، از قلبم تمیز شود.

ولی می ترسم...

"تهران"، "ونیز" شود!!!
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
وای خوب من....
دیدی چه ثانیه هایی را
به انتظار نشستم تا نگاهت به بودن‌هایم عادت کند،
به این که وقتی‌ نباشم دلتنگم شوی....
اه خوب من،
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ابروهات ؛ کمان ِ کشیده ی آرش

چشمهات ؛ بادام ِ رسیده

لبهات ؛ عسل


هیچ چیزت به آدمیزاد نرفته اصلا ...
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
من با یک دانه انار زنده می مانم
و زندگی ام را با خیال می سازم
خیالی به رنگ آبی
که جریان دارد در
رگ های آن خون
خونی به سرخی دانه های انار



تشکر ندارم معذرت
:redface:
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هروقت بیایی دیر است
هر وقت بروی
زود است
بمان و رهایمان کن
ازین دغدغه تلخ دیر و زود بودنها
!

خواهش میکنم :gol:
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
بر در گاه هر چشمت
فانوسی آویخته ای
تامن راه قلبت را گم نکنم .
با کابوسی در سر
میرسم در یاد تو
تا در کنارت بیاسایم.
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سنگم

آرام آرام می نویسم و خود را می تراشم

تا به شکل مجسمه ای در آیم

که تو بودایش کرده ای ...
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گل ِ سرخ

تمام ِ من بود

میان ِ دستات !

.
.
.

نفهمیدی !
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
دیگر با من
از آن ابر سخن مگوی
که از این صحرا گذشت و
اشکی نریخت
و نه از آن باد
که هر گاه به این سترون آباد آمد
باابری سنگدل آمد
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نیایی ؛

بهار نمی آید

پرستوها بیکار می شوند

درخت ها ، غم باد !


حالا من هیچ ؛ اما

چه گناهی کرده اند این بیچاره ها ؟!
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
دوست دارم
با تو باشم...
دوست دارم
آفتاب پاییز را
با تو طی کنم
عصارهء خورشید را
با تو بنوشم
تن آسایی های آبان را
با تو تقسیم کنم
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
پس این همان کمی آرامش بی‌جهت ،
کی خواهد رسید ؟!
در حیرتم اینجا
این بید سر به راه ... چرا ؟
چرا این همه خسته و خاموش
از شکستن سرشاخه‌های بلندِ خود حرفی نمی‌زند !
آیا سکوت
همیشه سرآغاز تمرین ترانه و گفت‌وگوی باران است !؟
پس تو که با فالِ سبز علف آشناتری،
بگو کی باران خـواهد آمد ؟! ...


 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باران که باشد

تو که باشی

بی چتر

زیر چتر خدا

من کم می آیم ... !!!

حس می کنی ؟!
 

Similar threads

بالا