اشعار و نوشته هاي عاشقانه

بوکانی

کاربر فعال
وقتي سكوت ِ دهكده فرياد مي شود
تاريخ ، از انحصار ِ تو آزاد مي شود

تاريخ ، يك كتاب ِ قديمي ست كه در آن
از زخم هاي كهنه ي من ياد مي شود

از من گرفت دخترِ ِخان هرچه داشتم
تا كي به اهل ِ دهكده بيداد مي شود؟

خاتون! به رودخانه ي قصرت سري بزن
موسي ، دل ِ من است كه نوزاد مي شود

با اين غزل ، به مـُلك ِ سليمان رسيده ام
اين مرد ِ خسته ، همسفر ِ باد مي شود

اي ابروان ِوحشــي ِتو لشكر ِ مغول!‏
پس كي دل ِ خراب ِ من ، آباد مي شود؟

در تو هزار مزرعه ، خشخاش ِ تازه است
آدم به چشـــــــــــــم هاي تو معتاد مي شود



 

بوکانی

کاربر فعال
ورق می خورد شب ، با پنجه ی تقدير در باران

ومی رقصيد عطر ِ كال ِ كاج ِ پير در باران


نگاه ِ بـِركه ، سرشارازتب ِ رويای وارونه


ومی روييد از ژرفای آن تصوير در باران
..................................................


ميان ِ چشم ها مانده ست سرگردان ، هزاران سال

خمار ِ خواب های خيس وبی تعبير در باران


دل ويك گوشوار ِ كاغذی ، انگيزه ی بودن


ومن ، باران نديده ، دختری دلگير د ر باران


صدای خيس ِ مردی درگلوی تار می روئيد


كسی مثل خودم، مثل خودش درگير در باران


به جرم ِ بی گناهی ، دارهای چشم ها می دوخت


به سرتاپای من ، يك درد ِ دامنگير در باران


غمی كم كم خودش را دررگ ِ ديوانه ام می ريخت


جنون بود وتب ِ رقاصی ِ زنجير در باران


جنون بودآن شب وآئينه ای صد پاره دردستم


ومن حل می شدم با آيه ی تكثير در باران




برگزیده از وبلاگ : آیه های مذاب

 
آخرین ویرایش:

بوکانی

کاربر فعال
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]بار ِ دلــتـنگـیـت ُ بستی ، دیگه وقت رفتنه [/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]داری میری و فقط خاطره هات سهم منه[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]دلم از حادثه خونه ، چشام از خاطره خیس[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]دوس داری برو ولی نامه برامون بنویس[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] *[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]به تو می رسم اگه موج ِ مسافر بذاره [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif][/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]اگه دلبستگیــا لحظــه ی آخـــر بذاره [/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]به تو می رسم به تو پولک نقره کوب ماه ![/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]به تو می رسم به تو طلای این شب سیاه ![/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]به تو می رسم به چشم ِ انتظاری که داری[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]به تو می رسم به آغوش ِ بهاری که داری [/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]به تو که آینه ها محو تماشات می شدن[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]شبای تیره چراغونی ِ چشمات می شدن[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif] *[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]می تونی دل بـِکــنـــی تا ته ِ دنیا برسی[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]امروزُ رها کنی تا خود ِ فردا برسی[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]می تونی همسفر ِ خاطره های بد باشی [/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]می تونی راه رسیدن به شبُ بلد باشی[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]می تونی تو چار دیوار ِ غربت ِ دنیا بری[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]می تونی هر جا بمونی ، می تونی هرجا بری[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]امّا هرگـــز نمی تونی غمُ تنها بذاری[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]تو مســــافری نمی شه غربتُ جا بذاری [/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]خاطرت هرجا که باشی بازم اینجا می مونه[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]تا ابد غصه ی غربت ، تو دلت جا می مونه[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]برگزیده از وبلاگ : سالهای تاکنون[/FONT]
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=6]هرچه می‌کنم
چهار خط برای تو بنویسم
می‌بینم واژه‌ها
خاک بر سر شده‌اند

... هرچه می‌کنم
چهار قدم بيايم
تا به دست‌هات برسم
زانوهام می‌خمد.

نه این‌که فکر کنی خسته‌ام،
نه این‌که تاب راه رفتن نداشته باشم
نه.
تا آخرش همین است
نگاهت
به لرزه‌ام می‌اندازد.
.
.
.
(عباس معروفي)[/h]
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=6]سـیـب یــا گـنـدم ؟
هـمـیـشـه بـهــانـه ای هـسـت . . .
مـهـم تـعــارف مـن بـود و اشـتـیــاق تـــو
بــرای فـرار از بـهـشـتـی کـه
نـگـهـبـان هـایـش طـعـم گـنـاه را نـچـشـیـده بـودنـد .[/h]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد




این روزهآ...

عجیبـــــــــ... هستـــــے!

در بـند بـندِ دلمــ .

خوبـــــ مےفهمَمتـــــ!!!
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=6]چه سرد است این باد که از زَمهریرِ دروغ می آید
و دروغ چه راست ایستاده با قامت هزار اشکوبش
که راست خم گشته خیزرانی بیش نیست در پایش
منوچهر آتشی[/h]
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
امشب غم تو در دل دیوانه نگنجد
گنج است و چه گنجی که به ویرانه نگنجد

تنهایی ام امشب که پر است از غم غربت
آن قدر بزرگ است که در خانه نگنجد

بیرون زده ام تا پدرم پرده ی شب را
کاین نعره ی دیوانه به کاشانه نگنجد

خمخانه بیارید که آن باده که باشد
در خورد خماریم به پیمانه نگنجد

میخانه ی بی سقف و ستون کو که جز آنجا
جای دگر این گریه ی یمستانه نگنجد

مجنون چه هنر کرد در آن قصه ؟ مرا باش
با طرفه جنونی که به افسانه نگنجد

تا رو به فنایت زدم از حیرت خود پر
سیمرغم و سیمرغ تو در لانه نگنجد

در چشم منت باد تماشا که جز اینجا
دیدار تو در هیچ پریخانه نگنجد

دور از تو چنانم که غم غربتم امشب
حتی به غزل های غیربانه نگنجد


حسین منزوی

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
رو‌به‌روی من فقط تو بوده‌ای
از همان نگاه اولین
از همان زمان که آفتاب
با تو آفتاب شد
از همان زمان که کوه استوار
آب شد
از همان زمان که جستجوی عاشقانه مرا
نگاه تو جواب شد . . .
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
ای چراغ هر بهانه
از تو روشن ، از تو روشن

ای که حرفای قشنگت

منو آشتی داده با من

من و گنجشکای خونه

دیدنت عاتمونه

از برای دیدن تو

پر می گیریم از تو لونه

باز میایم که مثل هر روز

برامون دونه بپاشی

منو گنجشکا می میریم

تو اگه خونه نباشی

همیشه اسم تو بوده

اول و اخر حرفام

بس که اسم تو رو خوندم

بوی تو داره نفسهام

عطر حرفای قشنگت

عطر یک صحرا شقایق

تو همون شرمی که از اون

سرخه گونه های عاشق

شعر من رنگ چشاته

رنگ پاک بی ریای

بهترین رنگی که دیدم

رنگ زرد کهربائی
 

Schneider

مدیر بازنشسته
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد

آه از دمی که تنها، با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد

امشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین، فرهاد رفته باشد

خونش به تیغ حسرت یا رب حلال بادا
صیدی که از کمندت آزاد رفته باشد

از آه دردناکی سازم خبر دلت را
وقتی که کوه صبرم بر باد رفته باشد

رحم است بر اسیری کز گرد دام زلفت؟
با صد امیدواری ناشاد رفته باشد

شادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی
گو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشد

پرشور از "حزین" است امروزکوه و صحرا
مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد

شعر از:
شادروان حزین لاهیجی

مقبره وی در شهر بنارس هندوستان

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
یــادتـان بـاشـد !
هــمـه ی قـراردادهــا را روی
کـاغـذهـای بـی جـان نـمی نویــسنــد !
بــعـضی از عـهـدهــا را
روی قــلـب هـای هــم مـی نــویــســیـم ...
حـواست به ایـن عـهـدهـای غـیـر کـاغـذی بـاشـد ...
شـکــســتَنـشـان
یـک
آدم را مـــی شــکند...
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
تو ای همیشه همسفر

مرا شناختی تو اگر

مراپس ازمن بنویس

به هرکس از من بنویس

ای تو هوای هر نفس

هر نفس از من بنویس

مرا به دنیا بنویس

همیشه تنها بنویس

به آب وخاک

آتش وباد

برای فردا بنویس
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
چقدر برات قصه بگويم
چقدر ببوسمت
نوازشت کنم
موهات را نفس بکشم
تا خوابت ببرد؟
...
چقدر
نگاهت کنم

نگاهت کنم
تا خوابم ببرد؟
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
نبود
...پیدا شد
...آشنا شد
...دوست شد
...مهر شد
...
گرم شد
...عشق شد
...یار شد
...تار شد
...بد شد
...
رد شد
...سرد شد
...غم شد
...بغض شد
...اشك شد
...
آه شد
...دور شد
...گم شد...
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
وقتی از غربت ایام دلـــــم میگیرد
مرغ امید من از شدت غم میمیرد
دل به رویای خوش خاطره ها میبندم
بازهم خاطر تو دســت مرا میگیرد:redface:
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
برویم
من به پشت سر نگاه نمیکنم.
در جاده دخترکی نشسته است
و زخم زمین خوردن هایش را نگاه می کند...
بلند می شوم و ادامه می دهم
زخم های ملتهبم را بهانه نمی کنم.
می روم اما این بار تنها...
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
قرار بعدی
تالار مردگان
اولین پنجشنبه ای که نیستم
نه گل
نه گلاب
و نه خیرات
تو را می خواهم که پای هیچ یک از قرارها نیامدی
:heart:
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
عاشق شده است سنگ سویش نزنید
هی شانه ی عقل را به مویش نزنید
دکان روانشناسی اش را بسته
دیوانه شده ولی به رویش نزنید
 

Similar threads

بالا