اشعار و نوشته هاي عاشقانه

mandana_f

عضو جدید
جمال شخص نه چشم است و زلف و عارض و خال

هزار نکته در این کار و بار دلداری ست
 
  • Like
واکنش ها: noom

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
من به بعضی چهره ها چون زود عادت می کنم
پـیـششـان سـر بـر نمی آرم ، رعایت می کنم

همچـنـانکـه بـرگ خـشـکـیده نمـاند بـر درخـت
مـایـه ی رنـج تـو بـاشـم رفـع زحمـت می کنم

این دهـــــانِ بـازُ چَـشم بی تحرک را ببخش
آنـقــدر جــذابـیـت داری کـه حـیـرت می کـنـم

کـم اگـر با دوسـتـانم می نشینم جـرم تـوست
هر کسی را دوست دارم در تـو رویـت می کنم

فکر کردی چیست مـوزون می کند شعـر مـرا؟
در قــدم بـرداشــتـن هـای ِ تـو دقـت می کـنم

یـک ســلامـم را اگـر پـاسـخ بـگـویی مـی روم
لـذتـش را بـا تـمـام شـهــر قـسـمـت می کنم

ترک ِ افـیـونی شبیه تو اگـر چه مشـکـل اسـت
روی دوش دیــگـــران یـک روز تـرکـت می کـنـم

تـوی دنـیـا هـم نـشـد بـرزخ کـه پـیـدا کـردمـت
می نـشیـنم تـا قـیامـت بـا تـو صحبت می کنم

كاظم بهمني
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
این روزها


آنقدر در هوای تو بوده ام


که با هر کس حرف می زنم


از عطر نفس هایم


سراغ تورا از من می گیرند...


 

sougmad

عضو جدید
[FONT=courier new,courier,monospace]لذتِ عشق
[/FONT]

[FONT=courier new,courier,monospace]به "امید مبهمی" ست که گاه می زند و گاه می نوازد..[/FONT]
[FONT=courier new,courier,monospace]
[/FONT]

[FONT=courier new,courier,monospace]لذتی[/FONT]
[FONT=courier new,courier,monospace] در عینِ عذاب...![/FONT]
 

marzi2011

عضو جدید
[FONT=&quot]یکی اومد که حرف عشقو با ما زد دل ترسوی ما هم دل به دریا زد[/FONT]
[FONT=&quot]به یک دریای طوفانی دل ما رفته مهمانی...[/FONT]
[FONT=&quot]چه دوره ساحلش از دور پیدا نیست؛ [/FONT]
[FONT=&quot]یه عمری راهه و در قدرت ما نیست.[/FONT]
[FONT=&quot]باید پارو نزد واداد باید دل رو به دریا داد؛[/FONT]
[FONT=&quot]خودش می بردت هرجا دلش خواست[/FONT]
[FONT=&quot]به هرجا برد بدون ساحل همون جاست...[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]به امیدی که ساحل داره دریا، به امیدی که آروم میشه فردا،[/FONT]
[FONT=&quot]به امیدی که این دریا فقط شاه ماهی داره،[/FONT]
[FONT=&quot]به عشقی که نمی بینی شباشو بی ستاره...[/FONT]
[FONT=&quot]دل ما رفته مهمانی...[/FONT]
[FONT=&quot]به یک دریای طوفانی...[/FONT]
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ای در دل من رفته چو خون در رگ و پوست

هرچ آن به سر آیدم ز دست تو نکوست


ای مرغ سحر تو صبح برخاسته‌ای


ما خود همه شب نخفته‌ایم از غم دوست
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نمی دانم چه می خواهم خدایا ، به دنبال چه می گردم شب و روز
چه می جوید نگاه خسته من ، چرا افسرده است این قلب پرسوز
ز جمع آشنایان می گریزم ، به کنجی می خزم آرام و خاموش
نگاهم غوطه ور در تیرگیها ، به بیمار دل خود می دهم گوش
گریزانم از این مردم که با من، به ظاهر همدم و یکرنگ هستند
ولی در باطن از فرط حقارت ، به دامانم دو صد پیرایه بستند
از این مردم که تا شعرم شنیدند ، برویم چون گلی خوشبو شکفتند
ولی آن دم که در خلوت نشستند ، مرا دیوانه ای بدنام گفتند
دل من ای دل دیوانه من ، که می سوزی از این بیگانگی ها
مکن دیگر ز دست غیر فریاد ، خدا را بس کن این دیوانگی ها
 

Motahare89

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو اگر می دانستی
که چه شوری دارد که چه حالی دارد
خنجراز دست عزیزان خوردن
اینقدر زود نمیرنجیدی
ونمی پرسیدی خنجر سینه ی خود را که بر آن
نقش دستان عزیزیست
چرامیبوسم؟
کاش میفهمیدی
درمرام عشاق
رنجش از دست عزیزان کفر است

 
  • Like
واکنش ها: noom

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
دستت را به من بده
نترس
با هم خواهیم پرید
حضور و حیات و حوصله ی من از تو
درد و بلا و بی کسی های تو از من
( سید علی صالحی)
 
  • Like
واکنش ها: noom

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
بلور روشن رؤیا ! چقدر خوبی تو
گل همیشه تماشا ! چقدر خوبی تو

تو را به خاطر جان تو دوست باید داشت
چقدر ساده و زیبا ، چقدر خوبی تو

دهان گشودنت آواز خنده ای خاموش
تبسم خوش گلها ! چقدر خوبی تو

تو را ز تار دل خویش می دهم آواز
درون پرده آوا ، چقدر خوبی تو

 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
باید دلم را پس بگیرم.
دست های من
خالی تر از این حرفهاست...
پشت سرت را فراموش کن
برو و آسوده باش!
کسی به سنگها
تهمت عشق نمی زند….
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو حرفت را بزن

چکار داری که باران نمی بارد

اینجا سالهاست که دیگر

به قصه های هم گوش نمی دهند

دست خودشان نیست

به شرط چاقو به دنیا آمده اند!

و تا پیراهنت را سیاه نبینند

باور نمی کنند چیزی از دست داده باشی
 
آخرین ویرایش:
  • Like
واکنش ها: noom

kiana -m

عضو جدید
تو مرا یاد کنی ، یا نکنی
باورت گر بشود ،گر نشود،
حرفی نیست ... اما
نفسم می گیرد در هوایی که نفسهای تو نیست ...
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
ديرگاهي است در اين تنهايي

رنگ خاموشي در طرح لب است.

بانگي از دور مرا مي خواند،

ليك پاهايم در قير شب است
 
  • Like
واکنش ها: noom

noom

عضو جدید
آغوش تو،
مستحکم ترین قلعه ی دنیاست...!
می گذاری بانوی قلعه ات باشم؟؟؟
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
حالا که آمده‌ای
فقط به همین لحظه بیندیش
به این همه شادمانی که آمده‌اند و برای دیدنت به هم تَنِه می‌زنند...

محمدرضا عبدالملکیان
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تمام زخم هایم

مرهمش

لب های توست

بوسه نمیخواهم! فقط حرفی بزن
 

مینا 7563

عضو جدید
ای یادگار روزهای گرم تابستان
مهم نیست که اکنون دلت برای کسی می تپد
مهم آن است که من برای همیشه تنهام
آن هم فقط به خاطر تو
کاش می فهمیدی........
 

مینا 7563

عضو جدید
نگاهم کرد
پنداشتم دوستم دارد
نگاهم کرد
در نگاهش هزاران شوق عشق را خواندم
نگاهم کرد
دل به او بستم
نگاهم کرد
اما بعدها فهمیدم فقط نگاهم می کرد.
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تو نیستی که ببینی
چگونه عطر تو در عمق لحظه‌ها جاری است
چگونه عکس تو در برق شیشه‌ها پیداست
چگونه جای تو در جان
زندگی سبز است
هنوز پنجره باز است
 

comed-g

عضو جدید
غزلی از رامین عرب نژاد

غزلی از رامین عرب نژاد

نه می افتد تورا دیگر از این کوچه گذر حتّی
نه میگیری از احوال اسیر خود خبر حتّی
نه می آری بهارت را به طبع روزهای من
نه می پاشی حضورت را به رویایی دگر حتّی
من از (بسیار) لبریزم درون غصّه های خود
تو میخواهی مرا با غم از این هم بیشتر حتّی
ومن قصد سفر کردم که از تو بگذرم امّا
نه بُرد از ذهن شبهایم خیالت را سفر حتّی
تورا میخواهمت آری، که بر آئینه ی حسّت
کنون نسبت به من باشد، تنفّر هم اگر حتّی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد




خیالی نیست که بی خیالم شده ای...

ولی بدان هنوز تو برایم بهانه هستی.....

بهانه ای تا بنگارم...بنگارم از تو.....

تو بهانه ی منی...

ومن بهانه ای میخواستم برای بودن،ماندن....

مانند: بهانه ی خیال تو...
 

comed-g

عضو جدید
و غزلی از نیلوفر نیک سیر

و غزلی از نیلوفر نیک سیر

دلم عبور ترا درپناه کوچه شنید
وحس ترد ترا تا تمام من پاشید
دلم صلابت چشمان کهربای ترا
نفس نفس بتپید ونفس نفس بتپید
دلم کبوتروحشی اوج این گنبد
برای بودن با تو قفس قفس نالید
شبیه شعرشبیه تمام زیبایی
دلم رها شده درحس مبهم تردید
چه میشود که بیایی فقط همین... آری
که ازتورنگ بگیرد حنای این شب عید.
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد




عجله ای برای نفس کشیدن نیست!!!!!!

صبر می کنم
تاباد
بوی تنت را
در هوا پخش کند
 

comed-g

عضو جدید
اينروزها

بهانه هايم رنگ ترا دارند.

شبيه هيچ غمي نيست
غم ازدست دادن دستهايت

من با حضورتو
با عطرتو
شعرميشوم


كمي تبسم
كمي عشق
فقط همين.........!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد





چشم هایم را شستم... جور ديگر ديدم
سودی نداشت
باز هم تو همانی بودی که
دوستش دارم
.
 

Similar threads

بالا