اشعار و نوشته هاي عاشقانه

ali561266

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]هرچند اگر، خانه « هنوز هم سیاه است» [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif] ملالی نیست...![/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif] خواهیم گفت:[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif] « ما یوسف خود نمی فروشیم [/FONT][FONT=times new roman, times, serif] تو، سیم سیاه خود نگه دار»[/FONT]
 

ali561266

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
سر به سوی کعبه و پا در ره میخانه دارم
با خدا دست دعا من در ره پیمانه دارم

بهر من کنج قفس با آشیان فرقی ندارد
عاشقم، عاشقم، عاشقم،
در وادی بی خانمانی خانه دارم

خدایا عاشقی سرگشته ام
زراه میکده برگشته ام

میخانه را گم کرده ام، یا رب
به سوی تو رو آورده ام
میخانه را گم کرده ام، یا رب

خدایا بیش از این زارم مکن
به چشم عاشقان خوارم مکن

تو شرمنده از یارم مکن، خوارم مکن، زارم مکن، یا رب
مرا بیش از این زارم مکن، خوارم مکن، زارم مکن، یا رب

الهی به زنجیر زلف بتان
به سوز درون شکسته دلان
به نور خرابات پیر مغان

خدایا دلی سر به راهم ده
به دامان عشقش پناهم ده

مرا بیش از این شیدا مکن
در پیش او رسوا مکن، یا رب

مرا بیش از این شیدا مکن
در پیش او رسوا مکن، یا رب

الهی به زنجیر زلف بتان
به سوز درون شکسته دلان
به نور خرابات پیر مغان

الهی دلی سر براهم ده
به دامان عشقش پناهم ده

مرا بیش از این شیدا مکن
در پیش او رسوا مکن، یا رب

مرا بیش از این شیدا مکن
در پیش او رسوا مکن، یا رب

خدایا عاشقی سرگشته ام
زراه میکده برگشته ام

میخانه را گم کرده ام، یا رب
به سوی تو رو آورده ام
میخانه را گم کرده ام، یا رب
 

ghazalashrafi

عضو جدید
بوی غربت می دهم اما غریبه نیستم گرچه می دانم عمری در غریبی زیستم
مثل رود بستری از این خاک را طی کرده ام تا بفهمم عاقبت در جستجوی چیستم
در عبور از لحظه ها بر روی پای اشتیاق لب شکست از خشکی اما همچنان می ایستم
دستهایت برگهای عمر سبزم را ربود گرچه اینجا هستم اما در حقیقت نیستم
 

ghazalashrafi

عضو جدید
خداوندا
از بچگی به من آموختندهمه را دوست بدار
حال که بزرگ شده ام
و
کسی را دوست می دارم
می گویند:
فراموشش کن
 

ghazalashrafi

عضو جدید
دنیا را بد ساخته اند … کسی را که دوست داری ، تو را دوست نمی دارد … کسی که تورا دوست دارد ، تو دوستش نمی داری … اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد … به رسم و آئین هرگز به هم نمی رسند … و این رنج است
 

ghazalashrafi

عضو جدید
دلم میخواد خانه ای داشته باشم پر دوست...بر درش برگ گلبهار مینویسم خانه ی دوستی ما اینجاست تا دیگر بار نپرسد سهراب ، خانه ی دوست کجاست.........
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
این شعر چه نقش و آب و رنگی شده است

انگار که حک به روی سنگی شده است

بیت لب من به روی بیت لب تو

به به! چه رباعی قشنگی شده است

******

دریا به سرش زده پری می رقصد

ناهید کنار مشتری می رقصد

بانو تو مگر چه کرده ای با عالم

با عشق تو رود بندری می رقصد
 
آخرین ویرایش:

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
با دلي
 بي تاب مي خوانم تو را

مثل شعري ناب مي خوانم تو را

در كنار جويباري از غزل

با سرود آب مي
خوانم تو را

شب به قصد كوچه بيرون مي روي

در شب مهتاب مي خوانم تو را

خستگي را مي تكانم از تنت

با زبان خواب مي خوانم تو را

با لباني كه عطش
بو سيده است

باصدای آب میخوانم تورا
عکس خاموشم که تاپایان عمر
بادلی بیتاب میخوانم تورا
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
چه زيباست به ياد تو با چشمهاي خسته گريستن
چه زيباست هميشه در تنهايي تو را حس کردن
چه زيباست در خيال با تو زندگي کردن
عزيزم نام تو بر قلبم خالکوبي شده تا فراموشت نکنم .
نازنين من همچون نفس کشيدن تو را بخاطر مي سپارم.
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
هان ای گُلِ خوش سیما , ای دسته گُلِ زیبا
ای آمده از مینو , ای باغِ گل مینا
ای صاحب دانایی , ای اوجِ توانایی
علم از توشده کامل , تحصیل زِ تووالا
ای مظهر زیبایی , ای رایحه دلکش
خارا زِ تونرمی شد , خِرقه زِتوشد دیبا
خورشید ز تو روشن , مهتاب زتو در پی
نجم از تو درخشان شد , گنبد زتو پا برجا
اَبر ازتو بهاری شد , باران ز تو جاری شد
غنچه زتو خندان شد , پُرگل زتو شد هَرجا
لاله زتو می رویَد, گُل بهر تو می بوید
دنیا زتو می پوید , روشن ز تو شد فردا
چشمه ز تو جوشنده , دریا زتو پاینده
بُستان ز تو پُر میوه , آهو ز تو شد رَعنا
آنرا که تویی پوشش , عریان نشود هرگز
آنرا که تویی همره , هرگز نشود تنها
بیچاره ز تو شیرین , آواره زتو فرهاد
دیوانه زتو مجنون , عاشق زتو شد لیلا
روح و دل و جان من , قربانی ابرویت
قلبم ز تو می گوید , چَشمَم زتو شد بینا
دست و سر و پاهایم , ارزانی یک مویَت
اشکم ز تو می اُفتَد , جانم ز تو شد شیدا
ای هستی ما از تو , ای بود و نبود ما
ای هادی ما دنیا , ای شافع ما عُقبی
ما و غم عشق تو , چون کودک و مادر شد
از دامن عشق تو , معراج کنم بالا
جان من و عشق تو ,مانند گُل و بلبل
مشتاقی و مهجوری , تسلیم تو بی هَمتا
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
گفتم ای عشق بیا تا که بسازی مارا
یا نه,ویرانه کنی ساخته ی دنیا را

گفتم ای عشق چه بر روز تو آمدامروز
که به تشویش سپردی شب عاشق ها را

چه شد آن زمزمه ی هر شبه ی ما ای دوست
چه شد آن صحبت هرروزه ی یاران یارا

چشمه ها خشک شد از بس نگرفتی اشکی
همتی تا که رهایی بدهی دریا را

حیف از امروز که بی عشق شب آمد ای عشق
کاش خورشید تو آغاز کند فردا را
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سفر بخير گل من كه مي روي با باد
زديده ميروي اما نمي روي از ياد


كدام دشت و دمن يا كدام با غ و چمن؟
كجاست مقصدت اي گل؟ كجاست مقصد باد؟


مباد بيم خزانت كه هركجا گذري
هزار باغ به شكرانه تو خواهد زاد


خزان عمر مرا داشت درنظر، دستي
كه بر بهار تو نقش گل و شكوفه نهاد


تمام خلوت خود را اگر نباشي تو
به ياد سرخ ترين لحظه تو خواهم داد


تو هم به ياد من او را ببوس اگر گذرت
به مرغ خسته پر دل شكسته اي افتاد
...
غم چه مي شود از دل بران كه هر دو، عنان
سپرده ايم به تقدير" هرچه باداباد"


بيايم از پي تو گرد باد اگر نبرد
مرا به همره خود سوي نا كجا آباد
 

banooyeariayi

عضو جدید
تنها ترین تنهای تو زخم زبونا خورده بود...!
خدانگهداری نکرد چون قبل رفتن مرده بود.. .
مسافر دلتنگیا از بعد تو بیچاره شد...
بعد از وداع اخرش رفت و دیگه اواره شد!
 

banooyeariayi

عضو جدید
کاش مي شد با تو بودن رانوشت،

تاكه زيبا را كشم بر هر چه زشت.

كاش مي شد روى اين رنگين كمان،


تا ابد با من بمان را هم نوشت!
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز


عشق را شرحی نبود و نیست شرح
عشق را لایق شدن بی شرح شرح

هر که مستغرق شود در ذات عشق
عشق گردد عشق گردد پیر عشق
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
کاش می دیدم چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است
آه وقتی که تو لبخند نگاھت را
می تابانی
بال مژگان بلندت را
می خوابانی
آه وقتی که توچشمانت
آن جام لبالب از جاندارو را
سوی این شتنه جان سوخته می گردانی
موج موسیقی عشق
از دلم می گذرد
روح گلرنگ شراب
در تنم می گردد
دست ویرانگر شوق
پرپرم می کند ای غنچه رنگین پر پر
من در آن لحظه که چشم تو به من می نگرد
برگ خشکیده ایمان را
در پنجه باد
رقص شیطان خواھشرا
در آتش سبز
نور پنھانی بخشش را
در چشمه مھر
اھتزاز ابدیت را می بینم
بیشاز این سوی نگاھت نتوانم نگریست
اھتزاز ابدیت را یارای تماشایم نیست
کاش می گفتی چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
گلوي آدم را بايد گاهي بتراشند
تا براي دلتنگي هاي تازه جا باز شود..
دلتنگي هايم كه جايشان نه در دل،كه در گلوي آدم است...
دلتنگي هائي كه مي توانند آدم را خفه كنند...
 

ali561266

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دلم برای آن که دوستم داشته باشی تنگ شده است
و برای آن که بگویی دوستم داری
امروز مدام به تو فکر کردم
و به تمام زمان هایی که با هم از همه چیز و همه کس می بریدیم
و در خلسه عاشقانه فرو می رفتیم
دلم برای همه آن لحظات تنگ شده است
قطار زمان می گذرد
اما این مسافر تنها
در ایستگاه عشق جای مانده است
و به تو می اندیشد
تنها به تو
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
درخت‏ها همه عریان شدند، آبان شد
و باد آمد و باران گرفت و طوفان شد

نیامدی و نچیدی انار سرخی را
که ماند بر سر این شاخه تا زمستان شد

نیامدی و ترک خورد سینه‏ی من و آه
چقدر یک شبه یاقوت سرخ ارزان شد

چقدر باغ پر از جعبه‏های میوه شد و
چقدر جعبه‏ی پر راهی خیابان شد

چقدر چشم به راهت نشستم و تو چقدر
گذشتن از من و رفتن برایت آسان شد

چطور قصه‏ام آنقدر تلخ پایان یافت؟
چطور آنچه نمی‏خواستم شود آن شد؟

انار سرخ سر شاخه خشک شد، افتاد
و گوش باغ پر از خنده‏ی کلاغان شد

 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
همین اقلیم عشق اندود هم دیگر نمی خواند
و تقویمی که از من بود هم دیگر نمی خواند
همان رویا که از دوری روحم اشک می افروخت
مرا با واژه ء پدرود هم دیگر نمی خواند
از آزادی از اٌن جنگل سرشت سبز آوازه
قناری قفس اٌلود هم دیگر نمی خواند
سرود دستهایم را که با اسطوره می پیوست
گل پرپر صدای رود هم دیگر نمی خواند
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
از دلم می پرسم:

آیا همچنان در عشق ناچاری؟

من تپش های دلم را می شناسم

پاسخش آری ست...
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
بعد لیلا نیز مجنون را به صحرا می کشند
آهوان مست جور چشم او را می کشند
زیر بار عشق قامت راست کردن ساده نیست
موج ها باری گران بر دوش دریا می کشند
قصهء انگشتری بی مثلم اما بی نگین
دوستان از دست من شرمندگی ها می کشند
قامتم هر قدر رعنا تر شود ،خورشید و ماه
سایه ام را بیشتر بر خاک دنیا می کشند
عشق موری بود بر سنگ سیاهی در شبی!
چشم های ما فقط ((رنج))تماشا می کشند


فاضل نظري
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ببین که می کشد دلم همیشه انتظار تو
و آه می کشم تو را ، خوشا دمی کنار تو

ببین چگونه لحظه ها سیاه و سرد و بی صدا
عبور می کنند و من همیشه بی قرار تو

شبی به خواب دیدمت ، الهه ی سعادتم
که من نشسته ام چه خوش به زیر سایه سار تو

سروده ام دو شعر ، شعری از بلور و نور
یکی در انتظار تو ، یکی به افتخار تو
 

ali561266

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
"دلِ تنگ "
سر خود را مزن اينگونه به سنگ،
دلِ ديوانه‌ي تنها، دل تنگ!!

منشين در پس اين بهت گران
مَدَران جامه‌ي جان را، مَدَران!!

مكن اي خسته در اين بغض درنگ..
دلِ ديوانه‌ي تنها، دل تنگ!

پيش اين سنگدلان،
قدر دل و سنگ يكي‌ست
قيل و قال زغن و بانگ شباهنگ يكي‌ست..
ديدي آنرا كه تو خواندي به جهان يارترين؛
سينه را ساختي از عشقش سرشارترين...
آنكه مي‌گفت منم بهر تو غمخوارترين..
چه دلازارترين شد
چه دلازارترين...
ناله از درد مكن،
آتشي را كه در آن زيسته‌اي
سرد مكن

با غمش باز بمان
سرخ‌رو باش از اين عشق و سرافراز بمان

راه عشق است كه همواره شود از خون، رنگ
دلِ ديوانه‌ي تنها، دل تنگ!​
 

Similar threads

بالا