اشعار و نوشته هاي عاشقانه

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
حديث ما همه در جمله اي خلاصه شده
كه دوستت دارم داستان نمي خواهد
كه دوستت دارم يعني كه دوستت دارم
كه دوستت دارم امتحان نمي خواهد....
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
گرگ سیاه چشم تو دل را درید و رفت
جان دادن فجیع دلم را ندید و رفت
وابسته شد درخت به بال پرنده ای
بیگانه وقت کوچ از آنجا پرید و رفت
گفتم که کاش مثل تو پروانه می شدم
دورم چه ساده پیله ی حسرت تنید و رفت
عمری کنار جاده به پایش نشستم و
از راه های دیگر دنیا رسید و رفت
خود را اسیر میله ی تن کرد یک قفس
وقتی که مرغ عشق دلش پر کشید و رفت
چندین غزل به شوق برایش سرودم و
ناگاه دل سپرد به شعر سپید و رفت
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
فرمان بده بر غم ، به شب سركش ماتم
فرمان بده تا لحظه ای از من بگریزند

فرمان بده بی تاب ترین های تمنا
یك لحظه به پای من ِ دلخسته بریزند

فرمان بده بر واژه كه عاشق شود از نو
دلتنگ ِ كمی واژه ی احساس و نیازم

فرمان بده از عشق تو من زنده شوم باز
فصل دگری از سفر عشق بسازم

فرمان بده تا فاصله را چاره كند دل
تا كوچه ی دلتنگی ِ من وصل تو باشد

فرمان بده تا قصه ی دل را بنویسم
در قصه ی من حادثه ی غصه نباشد

فرمان بده در روز خودم از تو بگویم
از حرمت شیدائی و رؤیای حضوری

تا مست تمنای تو و عشق تو باشم
هرچند كه در سایه تبعیدی و دوری !
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
دنيا را با بستن يك چشم با دست
ناديده ميگيرم
تو را هرگز!
تو از دنيا جدائي....
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
کار دل تو همیشه جنگ افروزی است
یک نازی مست و سرخوش از پیروزی است
آغوش تو آشویتس ترین جای جهان
چشمان تو کوره های آدم سوزی است
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم یك دوست می‌خواهد

برای لحظه‌های ناب

درون چشم من عكسی

بدون حاشیه، بی‌قاب...
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
لب های عتیق تو مرا می خواند


لبخند بلیغ تو مرا می خواند


یک برج در آستانۀ ریختنم

آغوش عمیق تو مرا می خواند
 

spring sis

عضو جدید
چقدر حرف بود و من فقط سکوت کردم

چقدر حرف هست و من فقط سکوت میکنم

آمدنت را سکوت کردم.داشتنت را سکوت کردم

رفتنت را سکوت کردم انتظار بازگشتت را هم.....

حالا نوبت توست...

باید در سکوت به تماشابنشینی

سوختنم را
 

spring sis

عضو جدید
خيلي چيزها ميخواهم بگويم..



ميخواهم بگويم ميتوان از دور هم دوست داشت..



ميتوان بدون داشتن هم دوست داشت..



ساده تر بگويم،



ميشود ساده تر هم دوست داشت..



دور از هياهوي خواستن..



دور از هياهوي داشتن..



دور از هياهوي خواستن و نداشتن و نرسيدن..



دور از هياهوي رسيدن ..



و بعد دور از هياهوي تلاشِ ماندن براي هميشه..



ميتوان از دور هم دوست داشت..



دور از هراس از دست دادن..



دور از هراس تنها ماندنِ ناگهاني..



حتي دور از او که خواستي..



ميتوان از دور هم دوست داشت..



باور کن بدون خواستن و رسيدن هم ميشود..



ميشود، بدون خواستن، بدون رسيدن،بدون ماندن، حتي بدون او..



ميتوان از دور تا هميشه دوست داشت..

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
زيباترين تصويري كه در زندگانيم ديدم

نگاه عاشقانه و معصومانه تو بود

زيباترين سخني كه شنيدم سكوت دوست داشتني تو بود

زيباترين احساساتم گفتن دوست داشتن تو بود

زيباترين انتظار زندگيم حسرت ديدار تو بود

زيباترين لحظه زندگيم لحظه با تو بودن بود

زيباترين هديه عمرم محبت تو بود

زيباترين تنهاييم گريه براي تو بود

زيباترين اعترافم عشق تو بود

دوستت دارم
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
باران كه گرفت غربتم را شستم

دلتنگی تـلـخ عـزلـتم را شـسـتم

یك شب تو به خواب ِ من مرا بوسیدی

یك هـفته ی بعد صـورتم را شستم.....:redface:
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
دنیا به دور شهر تو دیوارْ بسته است
هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است

کى عید مى‏رسد که تکانى دهم به خویش؟
هر گوشه از اتاق دلم تار بسته است

شب‏ها به دور شمع کسى چرخ مى‏خورد
پروانه‏اى که دل به دلِ یار بسته است

از تو همیشه حرف زدن کار مشکلى است
در مى‏زنیم و خانه گفتار بسته است

باید به دست شعر نمى‏دادم عشق را
حتى زبان ساده اشعار بسته است

وقتى غروب جمعه رسد، بى‏تو، آفتاب
انگار بر گلوى خودش دار بسته است
مى‏ترسم آخرش تو نیایى و پُر کنند
در شهر: شاعرى ز جهان، بار بسته است
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ای آتش شکفته اگر او دوباره رفت
در سینه کدام محبت بجویمت؟
ای جان غم گرفته بگو دور از آن نگاه
در چشمه کدام تبسم بشویمت؟
 

مینا 7563

عضو جدید
تو می روی ومن فقط نگاهت میکنم تعجب نکن چرا گریه نمیکنم بی تو یک عمر فرصت برای گریستن دارم اما برای تماشای تو همین یک لحظه باقی ست .....................
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
در آب که شستی تن بی تابت را


دیدند تمام رودها خوابت را


لبهام به شکل بوسه – ماهی شده اند


بنداز درون آب قلابت را

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
از همان لحظه که آهسته به من خندیدی
از نگاهم به خدا ، راز مرا فهمیدی

راز من عشق به تو ، عشق به چشمان تو بود
تو که از آینه و نوری و از خورشیدی
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
ترا من زهر شیرین خوانم ای عشق
که نامی خوشتر از اینت ندانم
وگر هر لحظه رنگی تازه گیری
به غیر از زهر شیرینت نخوانم

 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
بیا بردار بی منت گل خورشید از دستم
محبت را فراوان می توانی چید از دستم
من از دریاچه های جوشش ایثار خوزشید
نه تنها گل که خارا هم صفا نوشید از دستم
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
از خويش مي گريزم و تا دوست مي روم

امشب هواي باغ چه خوشبوست مي روم

يک شاخه نور امشب از آفاق قد کشيد

آري چراغ ماه من آن سوست مي روم

تا شهر نور و گل که به گلدسته هاي آن

عاشق ترين پرنده غزلگوست مي روم

تا آن درخت خسته که دستان کوچکش

آبشخور کبوتر و آهوست مي روم

حالا که کوزه هاي تغزل پر از صداست

حالا که رود گرم تکاپوست مي روم

خوابم نبرده است در اين صبح نقره اي

اي دل صداي بال پرستوست مي روم
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیشب برای خاطر یارم گریستم
در حسرت هر آنچه ندارم گریستم
من در حصار بی کسی، آن پشت میله ها
از اینکه نیست راه فرارم گریستم
خورشید سر کشید و افق نیل گون و من
در انزوای کلبه ی تارم گریستم
این سرنوشت لعنتی کی داد فرصتی
هردم به واژگونی کارم گریستم
آئینه ای که از پس توفان سهمگین
در زیر لایه ای ز غبارم ...گریستم
عمریست از جرّقه ی یک ثانیه نگاه
در هاله ای ز دود و شرارم... گریستم
ابری شدم که محو شوم، در همین مجال
گفتم کمی از عشق ببارم، گریستم
(خودم)
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر شب براي من دو سه رويا مي آوري
خورشيد و ستاره به دنيا مي اوري
تنها معلمي تو كه از اين همه حساب
زنگ حساب دفتر انشاء مي آوري
من كودكانه منتظر سيب هستم و
هر شب دلم خوش است كه فردا مي آوري....
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
به چشمم نگاه كن

به لب خاموشم كه رازهاي بسيار دارد

و به خود جرئت نمي بيند با تو باز گو كند

به قطره هاي نيمه شبم آسمان مي گريد

و ستاره ها خاموش مي شوند

نگاه كن ...

هر قطره ي اشكم با هزار اندوه آميخته است

اگر خوب دقت كني و گوش فرا داري

شايد بداني...

اين قطره ها كه به قيمت جانم تمام شده اند

به تو چه مي گويند

ولي افسوس كه تو حرف هاي آنان را نمي شنوي

و نمي خواهي كه بشنوي

چون ز غم هاي درونم بيمناك نيستي
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوستت دارم پریشان‌، شانه می‌خواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم‌، دانه می‌خواهی چه کار؟


تا ابد دور تو می‌گردم‌، بسوزان عشق کن‌
ای که شاعر سوختی‌، پروانه می‌خواهی چه کار؟


مثل من آواره شو از چاردیواری درآ!
در دل من قصر داری‌، خانه می‌خواهی چه کار؟


خُرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین
شرح این زیبایی از بیگانه می‌خواهی چه کار؟


شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن‌
گریه کن پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار؟


مهدی فرجی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
كه دوستت دارم . . .
چه جمله ای كه مكان و زمان نمی خواهد
به هر زبان كه بگویی ... زبان نمی خواهد!
چه جمله ایست كه از تو برای اثباتش
به جز دو چشم دلیل و نشان نمی خواهد
چه جمله ایست كه وقتی شنیدم از دهنت
دلم به جز دل تو همزبان نمی خواهد
ستاره ها همه دور مدارشان باشند
تو ماه من شده ای! كهكشان نمی خواهد!
تو ماه من،پر پرواز من شدی باتو
پر از پرنده شدن آسمان نمی خواهد
نگاه كن! قلمم مثل چشم تو شده است
برای گفتن حرفش دهان نمی خواهد!
حدیث ما همه در جمله ای خلاصه شده
كه (دوستت دارم) داستان نمی خواهد!
كه (دوستت دارم) یعنی كه (دوستت دارم!)
كه (دوستت دارم) امتحان نمی خواهد!!!
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
اگر به باده مشکین دلم کشد شاید
که بوی خیر ز زهد ریا نمی‌آید

جهانیان همه گر منع من کنند از عشق
من آن کنم که خداوندگار فرماید

طمع ز فیض کرامت مبر که خلق کریم
گنه ببخشد و بر عاشقان ببخشاید

مقیم حلقه ذکر است دل بدان امید
که حلقه‌ای ز سر زلف یار بگشاید

تو را که حسن خداداده هست و حجله بخت
چه حاجت است که مشاطه‌ات بیاراید

چمن خوش است و هوا دلکش است و می بی‌غش
کنون بجز دل خوش هیچ در نمی‌باید

جمیله‌ایست عروس جهان ولی هش دار
که این مخدره در عقد کس نمی‌آید

به لابه گفتمش ای ماه رخ چه باشد اگر
به یک شکر ز تو دلخسته‌ای بیاساید

به خنده گفت که حافظ خدای را مپسند
که بوسه تو رخ ماه را بیالاید
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای آبی دو چشمت هفت آسمان دیگر
خندیده در نگاهت رنگین کمان دیگر
لی در تن تو جاری سیماب کهکشان ها
تا با توام چه خواهم از کهکشان دیگر
 

ali561266

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
« من از میان ریشه های گیاهان گوشتخوارمی آیم

[FONT=times new roman, times, serif]و مغز من هنوز[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]لبریز ازصدای وحشت پروانه یی است که او را [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]در دفتری به سنجاقی [/FONT][FONT=times new roman, times, serif]مصلوب کرده بودند»[/FONT]
 

Similar threads

بالا