اشعار و نوشته هاي عاشقانه

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
حرفی بزن جان آستین سوی تومی افشاندم
چیزی بگو عشق از كمین بوی تو می باراندم
حرفی بزن چیزی بگو كاین بغض در من بشكند
بغضی كه دارد از درون دور از تو می تركاندم
با من تو امروزی نئی تا از كئی ؟ می بینمش
عشق است و با لالای تو گهواره می جنباندم
وقتی اشارت از سر انگشت اهرم می كنی
چون صخره ی كور و كری سوی تو می غلطاندم
با چشم و دل چون سر كنم الا كه در تملیك تو
كاین زان تو می بیندم و آن زان تو می داندم
هم خود مگر برگیری ام از خاك و تا منزل بری
وقتی كه پای راهوار از كار در می ماندم
از تو چگونه بگسلم وقتی خیالت با دلم
می پیچد و از هر طرف سوی تو می پیچاندم
گرداب و ساحل هر چه ای حكم من سرگشته ای
وقتی قضا از هر كجا سوی شما می راندم
شور دل شوریده را من با چه بنشانم كه عشق
با هر چه پیشش می رسد ، سوی تو می شوراندم

حسين منزوي
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
بیدِ انتظار
قهر که می کنی
چون دامن نسیم می لرزم
و تمام قامت برگشتت را
تا طلوع دوباره ی چشمانت
بیدِ انتظار می شوم
من تکرار نگاهت را
با هیچ غزل عاشقانه ای عوض نمی کنم
شعرسپید آشتی ات
زبان فاخری دارد

 

mohamad engineer

عضو جدید
[FONT=&quot]
اگر باران بودم انقدر مي باريدم تا غبار غم را از دلت پاک کنم اگر اشک بودم مثل باران بهاري به پايت مي گريستم اگر گل بودم شاخه اي از وجودم را تقديم وجود عزيزت ميکردم اگر عشق بودم اهنگ دوست داشتن را برايت مينواختم ولي افسوس که نه بارانم نه اشک نه گل و نه عشق اما هر چه هستم دوستت دارم[/FONT]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
رقص نسیم
با رقص نسیم شعر باران خوش باد
در شور بهار روزگاران خوش باد
اندیشه ى خورشیدى مهرآیینان
با کورى چشم شب سواران خوش باد
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
اما من و تو
دور از هم مي پوسيم
غمم از وحشت پوسيدن نيست
غمم از زيستن بي تو دراين لحظه پر دلهره است
ديگر از من تا خاك شدن راهي نيست
از سر اين بام
اين صحرا اين دريا
پر خواهم زد خواهم مرد


غم تو اين غم شيرين را
با خود خواهم برد ...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تو فقط عاشقانه بخوان ، تو فقط دلبرانه برقص
من برایت ترانه می گویم تو به آهنگ این ترانه برقص
دست در دستِ ابر های نجیب ، پا به پای نجابت باران
مثل زیبا کبوتران سپید ، در تمنّای آب و دانه برقص
با بهاران بیا به خانه ی من ای پرستوی نازنین بهار
مثل گیسوی تابدار نسیم لای دندانه های شانه برقص
دل به دریای مهر ومستی زن ، حسّ ِساحل نشین ِ ماسه مباش
موجْ پیراهن ِخروش بپوش ودر این بحر ِ بی کرانه برقص
گرچه اردی بهشت پاییزی ست ، لاله ی ِدشت های عریان باش
با صنوبرْ قدان ِ جنگل ِ سبز ، در خزان ْبادِ این زمانه برقص
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]مرا ز عشق مگویید، عشق گمشده ای است[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]که هرچه هست ندارم که هرچه دارم نیست[/FONT]​
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
رمز عشق تو به ارباب هوس نتوان گفت
سخن از تاب و تب شعله به خس نتوان گفت
تو مرا ذوق بیان دادی و گفتی که بگوی
هست در سینه من آنچه به کس نتوان گفت
از نهانخانه دل خوش غزلی می خیزد
سر شاخی همه گویم به قفس نتوان گفت
شوق اگر زنده ی جاوید نباشد عجب است
که حدیث تو در این یک دو نفس نتوان گفت
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]مرا ز عشق مگویید، عشق گمشده ای است[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]که هرچه هست ندارم که هرچه دارم نیست[/FONT]
 

سیّد

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خوبه من حس می کنم بوی خوبه گرمه دستاتو

داره انگار میاره قاصدک نامه هاتو

قاصدک دیر نکنی منو دل گیر نکنی

قاصدک دیر نکنی منو دلگیر نکنی

قاصدک وقتی بیای چشمای من ازگریه برات دون میپاشه

اگه خبرات خوب نباشه بی تو گریه کردن چه بده

با چشمای مات و غم زده گریه های مستی سردادن تو هوای تلخه میکده

کاهش میتونستیم بمونیم ازین غمه کهنه رها

با دسته هم پل بسازیم میونه این فاصله ها

بی تو گریه کردن چه بده با چشمای مات و غم زده

گریه های مستی سر دادن تو هوای تلخه می کده
 

صبا سخا

عضو جدید
زمستون....
تن عریون باغچه ,چون بیابون
درختا با پاهای برهنه,زیر بارون
نمی دونی, تو که عاشق نبودی
چه سخته مرگه گل,برای گلدون
گلدون خالی ندیدی ,نشسته زیر بارون
گلهای کاغذی داری تو گلدون.
 

سیّد

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باز دوباره تنهائیو و شبو سکوتت *** باز دوباره یادتو هو غمه نبودت *** باز دوباره بهت می گم تنهام گذاشتی *** رفتیو این بغضو توی صدام گذاشتی *** می خوام بهت بگم پیشم بمون اما نمیشه*** می خوام بهت بگم نرو نرو مگه چی میشه *** بعد تو پرسه میزنم شبای سردو خسترو *** تو رفتیو منو حست پشته سرت گفتم نرو نرووو *** دل بکن از منو عشقم بزار دستامون جدا شن *** سهمه من شبای تاریک سهمه تو فردای روشن *** مجبورم نکن بگم که به تو هیچ حسی ندارم *** آخه این دوروغه اما دیگه چاره ای ندارم *** تو بدون تا اخر عمر از دلم نمیری هرگز *** نمی خواد که سخت بگیری خیلی ساده *** خدا حافظ خدا حافظ ...... :cry::cry::cry:
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشق يعني :
گم شدن در كوي دوست
هر چه در دل آرزوست...
يك تبسم ،يك نگاه...
تكيه گاه و جان پناه...
يك تيمم ،يك نماز...
دستانت را به من بده ...........مدتهاست اسير سرمايم
مي خواهم وتمنا دارم تا گرميت را براي اندكي به من هديه كني
ميدانم........ميدانم ديگر عزيز ديگران شدي
و درست از همان لحظه نصيب من سردي بود و خزان
راستي عزيز ديگري چه ميكني با روزگار؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اصلا به من چه......
فقط.........دستانت را به من بده
تا گرمي مهربانيت يخهاي وجودم را بشكند
 

تاریک وتنها

عضو جدید
کاربر ممتاز
برای تو می نویسم که بودنت بهار و نبودنت خزانی سرد است


تویی که تصور حضورت سینه بی رنگ کاغذم را نقش سرخ عشق می زند

در کویر قلبم از تو برای تو می نویسم


ای کاش در طلوع چشمان تو زندگی می کرد


تا مثل باران هر صبح برایت شعری می سرودم

آن گاه زمان را در گوشه ای جا می گذاشتم و به شوق تو اشک می شدم

و بر صورت مه آلودت می لغزیدم

ای کاش باد بودم و همه عصر را در عبور می گذراندم


تا شاید جاده ای دور هنوز بوی خوب پیراهنت


را وقتی از آن می گذشتی در خود داشته باش


که مرهمی شود برای دلتنگی هایم .
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
شبی صدایم کرده بودی برگ!
یادت هست ؟
چرا سر بر گردانم؟
مگر من برگ بودم؟!
این باد
مرا به حیاط تو انداخت
مرا با خود برد باز
مگر من برگ بودم؟!

این همه که دوستم داشتی
چرا نگفته بودی
چرا صدایم کرده بودی برگ؟
چرا جوابت را داده بودم؟
مگر من برگ بودم؟!
 

مهندس شکوفه

عضو جدید
وقتی کسی رو دوست داری ، حاضری جون فداش کنی
حاضری دنیا رو بدی فقط یه بار نگاش کنی
قید تموم دنیا رو به خاطر اون میزنی
خیلی چیزا رو میشکنی تا دل اونو نشکنی
حاضری هر چی که داری بیان و از تو بگیرن
پرنده های شهرتون دونه به دونه بمیرن
حاضری بگذری از مقررات و دین و درس
وقتی کسی رو دوست داری معنی نمیده دیگه ترس
وقتی کسی رو دوست داری صاحب کلی ثروتی
نذار که از دستت بره این گنج خیلی قیمتی
 

SA_HEART_LA

عضو جدید
روزهای سخت نبودن ِ با تو
خلا امید رو تجربه کردم
داغ دلم که بی تو تازه می شد
همنفسم شد سایه سردم
تو رو می دیدم از اونور ابرها
که میخای سرسری از من رد شی
آسمونو بی تو خط خطی کردم
چه جوری می تونی اینقده بد شی
سکوت قلبتو بشکن و برگرد
نزار این فاصله بیشتر از این شه
نمیخام مثل گذشته که رفتی
دوباره آخر قصه همین شه
روزهای سخت نبودن با تو
دور نبودنت رو خط کشیدم
تازه می فهمم اشتباهم این بود
چهره عشقم رو غلط کشیدم
عشق تو دار و ندار دلم بود
تو زدی دار و ندارم رو بردی
بیا سکوتت رو بشکن و برگرد
که هنوزم تو دل من نمردی
سکوت قلبتو بشکن و برگرد
نزار این فاصله بیشتر از این شه
نمیخام مثل گذشته که رفتی
دوباره آخر قصه همین شه
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل
هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست
 

تاریک وتنها

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشق تو به تارو پود جانم بسته است

بی روی تو در های جهانم بسته است

از دست تو خواهم که برآرم فریاد

در پی نگاه تو زبانم بسته است
 

Erris

عضو جدید
باران نگاه تو، سیلید نگاهم را
لبخند زد و اما پرسید نگاهم را
در پشت شما پنهان، چیزی ست که میدانم
یک بحر خروشان شد، تادید نگاهم را
 

تاریک وتنها

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو نیستی که ببینی چگونه دور از تو

به روی هر چه درین خانه است

غبار سربی اندوه بال گسترده است

تو نیستی که ببینی دل رمیده ی من

به جز تو یاد همه چیز را رها کرده است
 

نسیم-سحر

عضو جدید
پاییزی عاشقانه:


چشم تو زیبا کند پاییز بی پاییز را

غم نشاید آن دم زیبای شور انگیز را

رمز پاییزی اگر زیباست در نقش نگاه

من به چشمان تو بینم نقش سحر آمیز را

برگها را یک به یک در باد میریزد خزان

تاکه در پای تو ریزد مشک عنبر بیز را

چون بهاران جلوه کن در باغ پاییزی جان

تا زدل بیرون کنم این فصل سرما خیز را

سوی تو پر می کشد دل با نسیمی از خزان

هان مران از باغ دل این مرغ شبآویز را

نسیم 6 آذر 89
-----------------------------------------------
 

تاریک وتنها

عضو جدید
کاربر ممتاز
برای تو می نویسم

برای تو که در تنهایی نمناکم تنهایم گذاشتی

برای تو که در آوار درد و اشک تنهایم گذاشتی

تنها

بی من

بی غم .....
 

Similar threads

بالا