اشعار و نوشته هاي عاشقانه

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
دیر زمانی است که سکوت کرده ای !
عاشق توفان پس از این آرامشم .
چیزی بنویس .
حرفی بزن .
این بار نپرس تو بگو چه خبر ؟!
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
زيبا يي ات به رنگ صدا و سكوت بود

در گل سكوت كردي و در من صدا شدي


روياي فاتحانه ي يك قلب نااميد

پايان عاشقانه ي يك ماجرا شدي
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
..بگذار،كه بر شاخه اين صبح دلاويز
بنشينم و از عشق سرودي بسرايم.
آنگاه،به صد شوق،چون مرغان سبكبال،
پر گيرم از اين بام و به سوي تو بيايم

خورشيد از آن دور،از آن قله پر برق
آغوش كندباز،همه مهر،همه ناز
سيمرغ طلايي پر و بالي ست كه - چون-من
از لانه برون آمده،دارد سر پرواز

پرواز به آن جا كه نشاط ست و اميد ست
پرواز به آن جا كه سرود است و سرور است
آن جا كه،سرا پاي تو،در روشني صبح
روياي شرابي ست كه در جام بلور است

من نيز چو خورشيد،دلم زنده به عشق است.
راه دل خود را،نتوانم كه نپويم
هر صبح،در آيينه جادوييي خورشيد
چون مي نگرم،او همه من،من همه اويم!
 

نسیم-سحر

عضو جدید
ای دلبر دور از من دل از بر من بردی

با دل بر خود گفتی دل ! بهر چه غم خوردی؟

دل گفت به مهر تو بسته است سر و دستم

از باده اگر مستم توجام می و دردی

با تو اگرم عنقا در اوج و فلک اما

چون وانهی ام مرغی کز غم به قفس مردی

----------------------------------------
نسیم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
چه بی مقدمه در من شروع تو پیداست
و صادقانه بگویم که در دلم غوغاست
چه دیر دیدمت اما چه زود دل بستم
به لحن شرقی چشمت که این چنین گویاست
هزار شعر نگفته به گوش من خواندی
و شاعرانه شنیدم که لهجه ات شیداست
رسیده ای زِ ندانم کجای کشور عشق
که ماورای مدار کبود غربت ماست
چه کودکانه ترا بی قرار می خواهم
اگر چه گفتن خواهش، خلاف عادت ماست
شگفت آوردت این صراحتم، ام
نمانده فرصت کتمان و شعر بی پرواست
و بی مقدمه ، آن سان که خوب می دانی
از استعاره ی سرخش نگفته ها پیداست
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
میان گریه‏هایم
راهى براى عبور توست
مى‏دانم
عادت كرده‏اى
رهگذر لحظه‏هاى بارانى‏ام باشى
این بار هم بگذر
و چشم‏هایت را به پنجره‏اى بده
كه شب و روز
مرا نگاه مى‏كند
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
مثل نوشتن در باد

از تو که می نویسم

کاغذم بند نمی شود

دست م خط می خورد

دل م به باد می رود...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
عشق يعني دستهايم مالِ توست
چشمهاي خسته ام دنبال توست
عشق يعني ما گرفتار هميم
دوستدار هم طرفدار هميم
هرچه ميخواهد دلش آن ميكند
ميكشد مارا و كتمان ميكند
عشق غير از تاولي پر درد نيست
هركس اين تاول ندارد مرد نيست
آمدم تا عشق را معنا كنم
بلكه جاي خويش را پيدا كنم
آمدم ديدم كه جاي لاف نيست
عشق غير از عين و شين و قاف نيست
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
برای این روزها واژه تلخ خیلی کم است...
این روزها که هیچ کدامشان نه به تو می رسند
نه به هیچ جای دیگر....!
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
هنوز بدرود نگفته ای
دلم برایت تنگ شده است
چه برمن خواهد گشت
اگر زمانی از من دور باشی؟
هروقت که کاری نداری انجام دهی
تنها به من بیندیش
من در رویای تو
شعر خواهم گفت
شعری درباره چشمانت
و
دلتنگی...
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
شگفتا وقتي بود نمي ديدم
وقتي مي خواند نمي شنيدم
وقتي ديدم که نبود ...
وقتي شنيدم که نخواند ...
و من هنوز حيرانم

حيران همه شبهايي که گذشت و تو نبودي !!!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
باز هم" تو" شده ای فاصله کم شد انگار!
باز پنهان شده ای پشت نگاه دیوار؟
نه دگر خسته شدم ، چشم طمع نگذارید
دست از خاطر بارانی من بردارید
بگذارید بماند" تو" در آن خاطره ها
غزلی سهم من از خاطره تلخ شما !!!
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
یاور همیشه مومن تو برو سفر سلامت
غم من نخور که دوریت برای من شده عادت

ای طلوع اولین دوست ای رفیق آخر من
به سلامت سفرت خوش ای یگانه یاورمن

مقصدت هرجا که باشه هرجای دنیاکه باشی
اونور مرز شقایق پشت لحظه ها که باشی

خاطرت باشه که قلبت سپر بلای من بود
تنها دستِ تو رفیقِ دستِ بی ریای من بود
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]شود كه از دهنت بوسه اي ربوده شود
شود كه از دل من عقده اي گشوده شود
[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]شود كه فاش شود سر آن دهان نهان
ز تنگناي عدم نكته اي شنوده شود
[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]شود كه دل ز وصالت به مدعا برسد
غبار حسرت از اين آينه زدوده شود
[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]شود كه تيغ كشي و بدارمت گردن
توجه تو و عشق من آزموده شود
[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]شود كه بر قدمت سر نهم به زاري زار
ترحمي كه به دل داري، آن نموده شود
[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]شود كه بار دهي تا كه سر نهم به رهت
به خاك راهگذار تو جبهه سوده شود
[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]شود كه آتش عشقت بسوزد اين تن من
به رهگذار تو خاك سياه توده شود
[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]شود كه دست اميدم به مدعا برسد
ز كار بسته ي من عقده ها گشوده شود
[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]محال باشد اي فيض اين كه عاشق را
بدن به بستر راحت دمي غنوده شود
[/FONT]​
 

magic2021

عضو جدید
اگه من در كنار تو اسيرم
تو بايد پيش من ازاد باشي
چشامو رو دلم بستم عزيزم
كه هرجوري دلت ميخواد باشي
نباشي فرصت ارامش من
دوباره رو به يك بن بست ميره
نباشي زنده ميمونم من اما
تمام زندگيم از دست ميره
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دست مرا بگیر که عاشق ترم کنی
آتش به پیکرم زده خاکسترم کنی

دست مرا بگیر بچرخان به دور خویش
تا عاشقانه پیچک و نیلوفرم کنی

طوفان به پا کند نفست در درون من
اماده ام که باز پریشان ترم کنی

می خواهم از گناه تو لبریزتر شوم
در بازوان عاشق خود کافرم کنی

با آنکه سرنوشت دل من پریدن است
اما اگر نخواست دلت بی پرم کنی

من آمده ام که عشق بپاشی به صورتم
بی حرف ،بی سوال فقط باورم کنی
 
آخرین ویرایش:

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
از من رمیده ای و من ساده دل هنوز
بی مهری و جفای تو باور نمی کنم
دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این
دیگر هوای دلبر دیگر نمی کنم

رفتی و با تو رفت مرا شادی و امید

دیگر چگونه عشق تورا آرزو کنم
دیگر چگونه مستی یک بوسه تورا
دراین سکوت تلخ و سیه جستجو کنم
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
ماه را گوشه مشتت پنهان کردی و میخواهی حدس بزنم

اتفاق نا ممکن کدامین شب را مات میکند
بی آنکه مرا به نام خوانده باشی
من
بارانیم...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
هرزمان كه عشق اشارتي به شما كرد درپي اوبشتابيد؛ هرچندكه راه اوسخت وناهموارباشد.

وهرزمان بالهاي عشق شمارادربرگرفت خودرابه اوسپاريد،

هرچند كه تيغهاي پنهان دربال وپرش ممكن است شمارامجروح كند.

وهرزمان كه عشق باشماسخن گويد اوراباوركنيد..
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
تهی شده ام
و نمی دانم باز کجا گمت کردم
می دانم که هستی
می دانم که تا همیشه هستی
می دانم که در همین لحظه هم
در کنارم نشسته ای
و خیره به نوشته هایم نوازشم می کنی
ولی کاش مثل آن روزها لمست می کردم
اتاقم عجیب کمت دارد
جایت آماده است
بیا و بمان برایم
منتظرم .....
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ساقیا پُر کن به یاد چشم او جامی دگر
تا بسوی عالم مستی زنم گامی دگر

چشم مستت را بنازم ، تازه از راه آمدم
بعد ازین جامی که دادی، باز هم جامی دگر

تا مگر مستانه بر گیرم قلم ، وز راه دور
باز بفرستم بسوی دوست پیغامی دگر

رو که زین پس از کبوتر عاشقی آموختم
گر نشد بام تو ، جویم دانه از بامی دگر

ای " امید " از مستی و از عشق برخوردار شو
خوشتر از ایام مستی نیست ایامی دگر

خنده ی خورشید را هر صبح دانی چیست رمز؟
گوید از عمرت گذشت ای بی خبر شامی دگر
 

ssamarian

عضو جدید
هرزمان كه عشق اشارتي به شما كرد درپي اوبشتابيد؛ هرچندكه راه اوسخت وناهموارباشد.

وهرزمان بالهاي عشق شمارادربرگرفت خودرابه اوسپاريد،

هرچند كه تيغهاي پنهان دربال وپرش ممكن است شمارامجروح كند.

وهرزمان كه عشق باشماسخن گويد اوراباوركنيد..
از جبران خلیل جبرانه؟؟؟
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
بس که شستیم به خوناب جگر جامه ی جان
نه ازو تار به جا ماند و نه پود ای ساقی

حق به دست دل من بود که در معبد عشق
سر به غیر تو نیاورد فرود ای ساقی

 

Similar threads

بالا