اشعار و نوشته هاي عاشقانه

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
روزهای بی تقویم
تقویم های بی روز
چه فرق می کند
وقتی دیگر نه در زمانهای منی
نه در روزهای من
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
امروز شعری برایت گفتم
می دهم پرنده هابرایت بیاورند
توهم تکه ای از آسمان برایم بفرست
تاازپنجره ام بیاویزم
شب ها
اتاقم ماه ندارد!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
در آسمان آبی دلم، جایی برای ابرها نیست

مادرم! دعایم کن که با دعایت، دلم خانه دردها نیست
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
کوچه همان کوچه است
درختان همان
حتی پیرمرد غزل فروش
اما
تو نیستی ...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
به دستانت نوازش را بیاموز

به قلبت راز سازش را بیاموز





نگاه عشق را با عشق حس کن

به چشمت لحن خواهش را بیاموز

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دلم پرواز ...
تنم پرهای بی اندازه می خواهد
دلم یک شهر دیگر

یک هوای تازه می خواهد ...
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز


.
.
.

آغوشت
رود آرامی است
به دریا نرسیده
مرا غرق خواهد کرد !
 
آخرین ویرایش:

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
پرندگان پشت بام را دوست دارم
دانه هایی را که هر روز برایشان می ریزم
در میان آنها یک پرنده ی بی معرفت هست
که می دانم
روزی به آسمان خواهد رفت
و هرگز بر نمی گردد
من او را بیشتر دوست دارم
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی دردمند را
شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده ی سر در کمند را
بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست
دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت
تو آسمان آبی آرام و روشنی
من چون کبوتری که پرم در هوای تو
یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو
بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب
بیمار خنده های توام ، بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی ، گرم تر بتاب
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

[FONT=times new roman, times, serif]نگاهت در نگاهم نقش بسته

[FONT=times new roman, times, serif]گل رویت به چشمانم نشسته

[FONT=times new roman, times, serif]بده رخصت ببوسم دستت ای دوست[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]که زنجیر غم از پایم گسسته[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]دوچشمانت دو خورشید سیاه است[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]لبانت ارزومند گناه است[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]چگونه از تو پوشم چشم وقتی[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]تمام ذره های من نگاه است[/FONT]​
[/FONT][/FONT]
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز



شهد کلامت را می بوسم
در هوای دیدنت
غربتی بی بازگشتم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]صدای هق هق گریه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از دفتر شعرم بلند است ...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هیچکس نمی تواند[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با خواندن شعرهایم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]جای خالی چشمان تو را[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برایم پر کند ...[/FONT]
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
افسرده می شود
این دل
و هر دلی که تو را نداشته باشد ...
که تو پایان تمام کابوس های ...
پایان تمام کابوس هایم
در آغوش تو آغاز می شود ،
ای قد کشیده در افکارم ...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
کاش میشد به تو گفت
که تو تنها سخن
شعرمنی
تو نرو
دور نشو
ازبر من
تو بمان
تاکه
نمیرد
دل
من
:gol:
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم

عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم

با عقل آب عشق به یک جو نمی رود

بیچاره من که ساخته ی آب و آتشم

دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز

صبح وز سیل اشک به خون بنشسته بالشم

پروانه را شکایتی از جور شمع نیست

عمریست در هوای تو می سوزم و خوشم

باور نکن که طعنه ی طوفان روزگار

جز در هوای زلف تو دارد مشوشم

دارم چو شمع سر غمش بر سر زبان

لب میگزد چو غنچه ی خندان که خامشم

هر شب چو آفتاب به بالین من بتاب

ای آفتاب دلکش و ماه پری وشم

ساز صبا به ناله شبی گفت"شهریار"

این کار توست من همه جور تو می کشم
 

dzzv_13

مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
مدیر تالار

کاش دلت باز یه یه روزی با من هم صدا شه
این شبای سرد و تاریکم از غم جدا چه

هم نفس کاش دوباره با دلبستگی هام
با تموم خستگی هام بشی مرهم واسه دردام

با منو دلبستگی هام با تموم خستگی هام بشی مرهم واسه دردام
دستای سردت یک لحظه از من دور نمیشه

انگار مهرت کرده تو دلم من کرده ریشه
می خوام فراموشت کنم اما نمیشه
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
عشق خیس شدن دو دلدار در زیر باران نیست
عشق اینست که من چترم را روی دلدار بگیرم و او نبیند...
نبیند و هرگز نداند که چرا در زیر باران خیس نشد!!!
 

dzzv_13

مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
مدیر تالار


هنوز یادته یا نه یه عمری همدمت بودم
واسه فردا و آیندت امید آخرت بودم
هنوزم اگه یادت نرفته عاشت هستم
می دونم قسمتم اینه
لب از گلایه ها بستم
 

dzzv_13

مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
مدیر تالار
اولش فکر می کنی از آسمونها اومده
با یه اسب سپید از اونور ابرا اومده

عاشق حرف زدنش میشی صدات درنمی آد
دل تو از تموم دنیا فقط اونو می خواد

بهش میگی دوسش داری
میگی عاشقشی
میگی تو رو خدا نکنه تنهام بزاری

میگه عزیز من , منم دوست دارم
اما نمی دونی واسش جایی نداری
 
  • Like
واکنش ها: noom

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
این چه عشقی است که در دل دارم
من از این عشق چه حاصل دارم
می گیریزی زمن و در طلبت
بازهم کوشش باطل دارم
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیگر نکنم ز روی نادانی
قربانی عشق او غرورم را
شاید که چو بگذرم از او یابم
آن گمشده شادی و سرورم را
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
"من به تو فقط عادت کرده ام"
و تو همیشه پشت به من
نقطه ای دورتر از پنجره را
نگاه می کنی
تا کسی که قرار نیست بیاید،
بیاید!

لحظه ای برگرد ، مرا ببین
شاید آن شاهزاده ی افق های دور
من باشم!
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
توآمده ای،
کسی خانه نیست.
بهارآورده ای و
چه قدرگل،اما
من هنوز
به رویش گلی می نگرم
که درکویرکاشته ام!
-بازمی گردی.
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
میان جنگلِ کاج های تلخ
هر نیمکتِ خالی
می تواند جای تو باشد .

و این جا
چه قدر نیمکت خالی هست
هر غروب!
 
  • Like
واکنش ها: noom

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
هزار سطر نوشتم و خط زدم

بی گمان این ها را هم خط خواهم زد

بی فایده ست

حتی به کلمات نمی توان اعتماد کرد

کلماتی که دوست شان داری

…………………………….

خسته شدم

خودتان خط بزنید…
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
بار دیگر دلا خطا نکنی
با جفا پیشگان وفا نکنی
عهد کردی که خون شوی اما
با دل بی صفا، صفا نکنی
من خوشم با جنون و رسوایی
گر تو زین عالمم جدا نکنی
درد عشق است و مرگ درمانش
هوس درد بی دوا نکنی
رفتم از کوی آشنایی ها
تا به نیرنگم آشنا نکنی
تا سحر می توان دمی آسود
گر تو ای دل، خدا خدا نکنی
ای که در... سینه ام قرارت نیست
مشت خود را دوباره وا نکنی
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیگر زمان ، زمانه ی مجنون نیست
فرهاد
در بیستون مراد نمی جوید
زیرا بر آستانه ی خسرو
بی تیشه ای به دست ، کنون سرسپرده است.
در تلخی تداوم و تکرار لحظه ها
آن شور عشق
-عشق به شیرین را
از یاد برده است.
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلی که می‌کشی از آن عذاب بی‌رحم است
قبول می‌کنم او بی‌حساب بی‌رحم است
خودت از آن دمِ اوّل سؤال کردی: هست
دلت چگونه؟ ـ و دادم جواب: بی‌رحم است
تو تشنه سمت دلم آمدی؟ نمی‌دانی
که شاهزاده‌ی زیبای آب بی‌رحم است؟
وَ گونه‌های تو سرخند و سوخته گفتی
که در ولایتتان آفتاب بی‌رحم است
تو کنجِ خانه نشستی که اعتراض کنی
به دختری که در این اعتصاب بی‌رحم است
من این خدای تو را دیده‌ام؛ دعایت را
از او نخواه کند مستجاب، بی‌رحم است
 

Similar threads

بالا