اشعار و نوشته هاي عاشقانه

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
پنجره را می بندم
خانه در موسیقی لبخند تو گم می شود
و آفتابگردان نگاه تو
در آسمان هشتم ناتمام ادامه دارد
و من
به یاد آن پرنده ای می افتم
که صبح
در متن بلوغ و آفتاب
ناپیدا گم شد
ناپیدا گم شد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
و مجنون در خیال ناز خود باچهره ی لیلی گذرداشت...
و در یک پیچشی در انتهای زلف لیلی نامه ها داشت....
صدای گرم زنگ کاروان ها در میان گوش او صد هزاران زنگ مستی...
نوای لحظه های در گذربا چشم های مست او بسیار ساکت...
شکوه رستنی در انتهای فصل یک لحظه ...
لحظه های در گذر از یک شروع و انتهای سخت بی پایان...
و مجنون در خیال ناز خود با چهره ی لیلی گذر داشت...
به دشتستان خشک آرزو هایش....
به صحرای سکوت کوچه های در فراق روی لیلی در گذربود...
هزاران تک غبار لحظه های سرد تنها ...
در فضای وزن بی وزنی چه سرگردان و تنها...
و او با لحظه هایش در شکوه چشم لیلی در گذر بود...
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
می خواهم فکر کنی
فراموشت کرده ام
دیگر برایت نمی نویسم
خاطره ای هم
ازتو نمانده
می خواهم ندانی
نامه هایت را
هر روز می خوانم
ندانی بدون تو سخت است
و ندانی
هر لحظه فریاد می کشم
کجایی ؟ چرا نمی آیی؟
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
بی تو ترک برداشتم
و به هر بهانه ای
دلم می شکند
گاهی گم می شوم
پشت پنجره ها
و سکوتم را
بغض می کنم
تا نشنوند
صدای شکستنم را
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
برای تو


پنجره را باز میکنم
احساس قشنگ ِ " تو " می آید
می نشیند
بر پرده
بر دیوار...


من
گیج ِ این همه " تو "
مست ِ مست
کنار می آیم با خودم
و
با احساس ِ قشنگی که " تـــو " یی
زندگی می کنم
---------------------زیر یک سقف
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

گفتم: "بهار"

خنده زد و گفت:

ای دریغ دیگر بهار رفته نمی آید

گفتم: پرنده؟

گفت : اینجا پرنده نیست.

اینجا گلی که باز کند لب به خنده نیست

گفتم : درون چشم تودیگر .......؟

گفت : دیگر نشان ز باده مستی دهنده نیست

اینجا بجز سکوت سکوتی گزنده نیست
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
تمام امشب را
مثل هر شب
به تو فکر خواهم کرد
میان سکوت کوچه ها
و پاییزی که بر زمین نشسته
و به تصویر تو
خیره خواهم شد
و آرام آرام
چکه خواهم کرد
روی همه خاطراتم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
من پا به پاي مرکب خورشيد
يک روز تا غروب سفر کردم
دنيا چه کوچک است
وين راه شرق و غرب چه کوتاه
تنها دو روز راه ميان زمين و ماه
اما من و تو دور
آنگونه دور دور که اعجاز عشق نيز
ما را به يکدگر نرساند ز هيچ راه، آه!!


 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خوش تر از قالی کرمان غزلی ساخته ام
نخ به نخ زیر قدمهای تو انداخته ام
من همان قالی پا خورده ی خاک آلودم
که رخم زیر قدمهای تو انداخته ام
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
برای تو از تو نوشتم

تا بدانی هیچکس به اندازه ی تو در وجودم جاری نیست!
و تو...
اگر خواستی برای من...
هیچ ننویس
تا دلم خوش باشد که شاید هنوز مرا می خواهی!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
اگه سبزم ، اگه جنگل
اگه ماهی ، اگه دريا
اگه اسمم همه جا هست
روی لب ها تو كتابا
اگه رودم رودگنگم
مثل مريم اگه پاك
اگه نوری به صليبم
اگه گنجی زير خاك
واسه تو قد يه برگم
پيش تو راضی به مرگم
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
.
.
.

باز من چرا بی قرار شدم؟!
ما که جایی نرفته ایم
آه عزیزم
همه چیز را فراموش کن!
بیدار شو
دلم بوسه می خواهد
همین...
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
نه هستی که با بودنت طعم گس جوانی را مزه کنم
نه نیستی که نبودنت
خاطره ها را پای شمعدانی ها بریزد
من به خواب هم نمی دیدم
باد شمعدانی ها را پَرپَر کند
اما این بار
تا نیایی چشم از شمعدانی ها بر نمی دارم...
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
هرشب خواب می بینم
سقوط می کنم از یک آسمانخراش
و تو از لبه آن
خم می شوی و
دستم را می گیری
سقوط می کنم هرشب
از بام شب
و اگر تو نباشی
که دستم را بگیری
بدون شک
صبحگاه
جنازه ام را
در اعماق دره ها پیدا می کنند...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین
آنکه می گفت منم بهر تو غمخوارترین
چه دلآزارترین شد؟ چه دلآزارترین؟
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
باید خودم
باد را متقاعد کنم که نوزد

باید خودم
حرمت کلبه ام را به دریا گوشزد کنم
زمین
جای خطرناکی است
و کسی که باید بیاید
همیشه دیر می آید....
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ای آنکه زنده از نفس توست جان من
آن دم که با تو‌أم ، همه عالم ازآن من

آن دم که با توأم ، پُِرم از شعر و از شراب
می‌ریزد آبشار غزل از زبان من

آن دم که با توأم ، سبکم مثل ابرها
سیمرغ کی‌ رسد به بلند آسمان من

بنگر طلوع خنده‌ی خورشید بر لبم
زان روشنی که کاشتی ای باغبان من

با تو سخن ز مهر تو گفتن چه حاجت است؟
خود خوانده‌ای به گوش من این ، مهربان من
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
سر سبز ترین بهار تقدیم تو باد
آوای خوش هزار تقدیم تو باد
گویند که لحظه ایست روئیدن عشق
آن لحظه هزار بار تقدیم تو باد
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای آفتاب آهسته نه پا در هوای یار من
ترسم صدای پای تو خوابست و بیدارش کند..
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تو را با چشم خونینم تماشا میکنم هر روز
و با این کار قلبم را چه رسوا میکنم هر روز

تو را دیگر نمیبینم کنار خویشتن اما
برایت در میان دل چه غوغا میکنم هر روز

تمام عمر در هجرت نوای غصه میخوانم
به اشک دیده چشمم را چو دریا میکنم هر روز

تو را هر شب به بام آسمان چون ماه میبینم
و با دوری چشمانت مدارا میکنم هر روز

به امیدی که دیدارت کنم در روز آینده
عزیزم من دلم را خوش به فردا میکنم هر روز
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]زير خاکستر ذهنم باقيست،[/FONT][FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]آتشي سرکش و سوزنده هنوز[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]يادگاري ست ز عشقي سوزان،[/FONT][FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]که بود گرم و فروزنده هنوز[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]عشقي آن گونه که بنيان مرا،[/FONT][FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]سوخت از ريشه و خاکستر کرد[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]غرق در حيرتم از اينکه چرا،[/FONT][FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]مانده ام زنده هنوز[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]گاهگاهي که دلم مي گيرد،[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]پيش خود مي گويم[/FONT][/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]آن که جانم را سوخت،
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]ياد مي آرد از اين بنده هنوز[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]سخت جاني را ببين ،[/FONT][FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]که نمردم از هجر[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]مرگ صد بار به از،[/FONT][FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]بي تو بودن باشد[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]گفتم از عشق تو من خواهم مرد،[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]چون نمردم، هستم[/FONT][/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]پيش چشمان تو شرمنده هنوز،
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]گر چه از فرط غرور[/FONT][FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]اشکم از ديده نريخت[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]،[/FONT][FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]بعد تو ليک پس از آن همه سال،[/FONT][FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]کس نديده به لبم خنده هنوز[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]گفته بودند که از دل برود يار چو از ديده برفت[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]سال هاست که از ديده من رفتي ليک

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]دلم از مهر تو آکنده هنوز[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]دفتر عمر مرا[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]دست ايام ورق ها زده است[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]زير بار غم عشق[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]قامتم خم شد و پشتم بشکست[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]در خيالم اما[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]همچنان روز نخست[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]تويي آن قامت بالنده هنوز[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]در قمار غم عشق[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]دل من بردي و با دست تهي [/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]منم آن عاشق بازنده هنوز[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]گر که گورم بشکافند عيان مي بينند[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]زير خاکستر جسمم باقيست[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]آتش سرکش و سوزنده هنوز[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]حميد مصدق[/FONT]


[/FONT]
[/FONT][/FONT]
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
این واژگان هر آنچه که دارند می دهند
تا شعر ها مرا به تو پیوند می دهند

حتی برای کشتنم این دشمنان هنوز
تنها مرا به جان تو سو گند می دهند

با این گدازه ها چه کنم ؟دردهای من
بوی گدازه های دماوند می دهند

از مادرت بپرس که در وادی شما
یک قلب واژگون شده را چند می دهند؟

دیوانگی مجال غریبی است عشق من!
زنجیرها مدام مرا پند می دهند ...
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای صورت پهلو به تبدّل زده ای رنگ
من با تو به دل یکدله کردن تو به نیرنگ

گرشور به دریازدنت نیست ازین پس
بیهوده نکوبم سرِسودا زده برسنگ

بامن سرِپیمانت اگر نیست نیایم
چون سایه به دنبالِ توفرسنگ به فرسنگ

من رستم وسهراب تو!این جنگ چه جنگیست
گر زخم زنم حسرت و گر زخم خورم ننگ

یک روز دو دلباخته بودیم من و تو!
اکنون تو ز من دلزده ای من ز تودلتنگ
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
همیشه در دل همدیگریم و دور از هم


چقدر خاطره داریم با مرور از هم


دو ریل در دو مسیر مخالفیم و بهم


نمی رسیم بجز لحظه ی عبور از هم


تو من ، تو من ، تو منی ، من تو ، من تو ، من تو شدم


اگر چه مرگ جدامان کند به زور از هم


نه ، تن نده پری من ! تو ورد ها بلدی


بخوان که پاره شود بند های تور از هم


نه ، مثل ریل نه ... فکر دوباره آمدنیم


شبیه عقربه ها لحظه ی عبور از هم
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگر خطا نکنم عطر،عطر یار من است
کدام دسته گل امروز بر مزار من است

گلی که آمده بر خاک من نمیداند
هزار غنچه خشکیده در کنار من است

گل محمدی من،مپرس حالم را
به غم دچار چنانم که غم دچار من است

تو قرص ماهی و من برکه ای که میخشکد
خود این خلاصه غم های روزگار من است

بگیر دست مرا تا زخاک برخیزم
اگرچه سوخته ام نوبت بهار من است
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
پایان گره، همیشه گره، ابتدا گره...
مفعول فاعلات مفاعیل فا... گره
من بودم و خیال دل انگیز او شدن
او بود و فکر پر زدن از... سالها گره!
مانند زندگی که فقط یک بهانه بود
یا نقطه تلاقی دلهای ما: " گره "
دنیای ساده دل من هم بهانه بود
یک ریسمان سست... و تا انتها گره
این رسم زندگیست که باید عبور کرد
تا لحظه ای که خورد به یک آشنا، گره!
فال مرا بگیر عجوز جهنمی!
مرگست؟ زندگیست؟ جداییست؟ یا... گره؟
دیگر نمی کشید، ولی حیف! پاره شد!
دنیای ما که بود به هم وصل، با گره!
آزاد شد از آن قفس و روز او هنوز
هر لحظه میزند به شب خود مرا گره
در لابلای تلخی خود، طعم شهد داشت
تقدیر من که خورد به شعر خدا... گره
معشوق زنده ماند... وعاشق، تمام شد
هر دفعه با جدایی و این بار : با گره!
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سرسبز دل از شاخه بریدم،تو چه کردی؟
افتادم و بر خاک رسیدم تو چه کردی؟

من شور و شرموج وتو سرسختی ساحل
روزی که به سوی تو دویدم تو چه کردی؟

هر کس به تو از شوق فرستاد پیامی
من قاصد خود بودم ودیدم تو چه کردی

مغرور ولی دست به دامان رقیبان
رسوا شدم وطعنه شنیدم تو چه کردی؟

تنهایی ورسوایی،بی مهری وآزار
ای عشق ببین من چه کشیدم توچه کردی
 

Similar threads

بالا