آجرک الله یا علی بن موسی الرضا ع .... ویژه شهادت امام کاظم علیه السلام

₪آمیتریس₪

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شهادت امام موسی بن جعفر (ع) رو به همه ی شیعیان تسلیت عرض میکنم :gol:

زیارت آنلاین کاظمین

حرم مطهر امام موسی کاظم (ع) و امام جواد (ع)




 

مریدا

عضو جدید
کاربر ممتاز


شهادت امام موسی کاظم علیه السلام، هفتمین پیشوای شیعیان جهان تسلیت باد
زندگی سراسر درخشان ايشان درس سازندگي، عرفان، اخلاق، مبارزه، عبوديّت و ارزش‏هاي والاي ديگر است، چرا كه او خميره‏اي از «روح‏القدس» و شكوه ابدي، و آيينه و مظهر صفات جمال و جلال خداوندي بود. در اين مقاله قصد داريم از گوشه زندان او پرده برداريم، آنجا كه آزادمردي در بند را با يك جهان شكوه و وقار مي‏نگريم، كه امواج نيلِ صبر و مقاومتش چونان موساي كليم(عليه السلام) فرعون عبّاسي را به لجّه هلاكت و فلاكت افكنده است.
او همچون الماس در زندان تاريك بود، و هارون بر سرير سلطنت چون مُهره‏اي تيره و بي‏بها. زندگي قهرمانانه امام(عليه السلام) در زندان، حقيقت توحيد و ارتباط خالص با خداي بزرگ را نشان داد، و با صبر و مقاومتش بر ستمگران تاريخ آموخت كه با بند و زنجير، نمي‏توان چراغ آزادي و فضيلت را خاموش كرد. «كاظم» كلمه نبود، بلكه يك جهان مقاومت و ايستادگي در برابر جبّاران شكنجه‏گر بود، شكوهي وصف‏ناپذير به بلنداي خورشيد بود، فريادي صاعقه‏خيز بر خرمن هستي پليد طاغوتيان.

شمشير علي(عليه السلام) در دست داشت و فرياد فاطمه(عليهاالسلام) در حنجره، و خون حسين(عليه السلام) در رگ‌هايش جاري بود، او وجود عيني قرآن بود، حركت‏هاي پرصلابت، و واكنش قاطع او در برابر زورمندان زراندوز و تزويرگران سالوس صفت، چون طوفان كوبنده‏اي بود كه روزگار آنها را سياه مي‏كرد.
وصفش را از كوه دماوند پرسيدم، گفت: از من استوارتر است، از امواج كوه پيكر اقيانوس پرسيدم گفت: از من خروشان‏تر است، از خورشيد پرسيدم گفت: از من درخشان‏تر است، از ماه پرسيدم گفت: از من تابان‏تر است، از غرّش رعد و برق پرسيدم، گفتند: غرّش او بر ستمگران جبّار از غرّش ما بلندتر و نافذتر است، از خداي بزرگ پرسيدم، فرمود: بنده صالح ما است و همواره در سجده‏هاي طولاني با ما در راز و نياز است، از قرآن پرسيدم، گفت: آيه آيه من در زندگيش ديده مي‏شود، از پيامبر(صلي الله عليه و آله) پرسيدم، فرمود: «جبرئيل برايم اين پيام را از سوي خداوند آورد، كه خداوند فرمود: موسي عَبدي وَ حَبيبي وَ خِيَرَتي؛ حضرت موسي بن جعفر(عليهماالسلام) بنده و دوست من، و برگزيده من از ميان انسان‏ها است.»

براي يافتن اين مفاهيم در زندگي امام كاظم(عليه السلام) نظر شما را به چند نمونه از مقاومت و صبر انقلابي و پرصلابت آن حضرت در برابر هارون الرّشيد، پنجمين طاغوت ديكتاتور عبّاسي، جلب مي‏كنيم:
1ـ هارون الرّشيد در سال 179 ه.ق، در سفر حج وارد مدينه شد، و امام كاظم(عليه السلام) را به جرم اين كه تسليم حكومت جابرانه او نبود، بلكه رو در روي او قرار گرفته بود، دستگير كرده و همراه دژخيمان بي‏رحمش به سوي بصره فرستاد، و آن حضرت را در بصره به زندان افكندند، او در زندان آنچنان صبور و مقاوم بود كه گويي حادثه‏اي در زندگي‏اش رخ نداده، بلكه مكرّر به درگاه خدا سپاسگزاري مي‏كرد و در دعا چنين مي‏گفت: «أَللّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ اَنّي كُنْتُ أَسْئَلُكَ أَنْ تَفَرَّغَنِي لِعِبادَتِكَ، أَللّهُمَّ وَ قَدْ فَعَلْتَ فَلَكَ الْحَمْدُ؛ خدايا تو بر حال من آگاهي كه از درگاهت تقاضا داشتم مرا در خلوتگاه قرار دهي تا با فراغت بيشتر تو را عبادت كنم، تقاضايم را برآوردي، تو را شكر و سپاس مي‏گويم.»
آري آن حضرت زنداني شدن را كه در مسير نهي از منكر بود، از نعمت‏هاي الهي مي‏دانست، و از اين كه در زندان توفيق بيشتر براي ارتباط با خدا يافته، شكر و سپاس الهي را به جاي مي‏آورد.
2ـ در آن هنگام كه امام كاظم(عليه السلام) را به زندان سخت «سندي بن شاهك» بردند، و در آنجا تحت شكنجه‏هاي شديد قرار گرفت، هارون يكي از درباريان خود به نام «ربيع» را طلبيد، و او را مأمور كرد كه به زندان نزد امام كاظم(عليه السلام) برود و از او دلجويي نمايد و پيشنهاد آزاد شدن از زندان را به او بدهد، و به تقاضاهايش توجه كند. ربيع در زندان، به محضر امام كاظم(عليه السلام) رسيد و به آن حضرت چنين گفت: «برادرت (هارون) مرا نزد تو فرستاده او سلام رساند و گفت به شما چنين عرض كنم؛ چيزهايي درباره تو به من خبر داده‏اند كه مرا پريشان ساخت. از اين رو، از مدينه تو را به اينجا (بغداد) نزد خودم آوردم، در مورد آن چيزها تحقيق كردم ديدم، تو از همه عيوب پاك هستي، و فهميدم كه نسبت دروغ به تو داده‏اند.
اينك با خود فكر كردم كه تو را به خانه‏ات (در مدينه) بازگردانم، يا نزد خود نگهدارم، به اين نتيجه رسيدم كه اگر در نزد من باشي، سينه‏ام از عداوت تو خالي‏تر خواهد شد، و دروغ بدخواهان را آشكارتر خواهد كرد، من ربيع را مأمور نمودم تا هرگونه غذايي را مايل هستي و هرگونه تقاضايي داري تأمين كند، با كمال روگشادي از او بخواه كه برآورده خواهد شد.»
امام كاظم(عليه السلام) با كمال بي‏اعتنايي به پيام هارون، در دو جمله كوتاه و پرمعني كه نشان‏دهنده مقاومت و صلابتش بود، در پاسخ ربيع فرمود: «لا حاضِرٌ مالي فَيَنْفَعُنِي وَ لَمْ ‏اُخْلَقُ سَؤُولاً؛ اموال خودم در نزد من حاضر نيست تا از آن بهره‏مند گردم، و خداوند مرا درخواست كننده از خلق نيافريده است.»
آنگاه امام بي‏درنگ برخاست و گفت: أَللّهُ أَكْبَرُ و مشغول نماز شد.
ربيع، پس از انجام مأموريت، نزد هارون بازگشت و ماجراي ملاقات خود را با امام كاظم(عليه السلام) به هارون گزارش داد. هارون به ربيع گفت: «روحيه موسي بن جعفر(عليهماالسلام) را چگونه ديدي؟ و نظرت درباره او چيست؟»
ربيع در پاسخ گفت: «يا سَيِّدي! لَوْ خُطِطَتً فِي الأَرْضِ خِطَّةٌ فَدَخَلَ فيها مُوسَي بْنِ جَعْفَرٍعليه السلام ثُمَّ قالَ لا أَخْرُجُ مِنْها ما خَرَجَ مِنْها؛ اي سرور من! هرگاه بر روي زمين، خطي ترسيم شود، و موسي بن جعفر(عليهماالسلام) وارد آن خط گردد، سپس بگويد از آن خط خارج نمي‏شوم، هرگز خارج نخواهد شد.»
هارون كه امام كاظم(عليه السلام) را مي‏شناخت و از مقاومت و اراده قاطع آن حضرت با خبر بود، سخن ربيع را تصديق كرد و گفت: «همين گونه است كه گفتي و من بيشتر دوست دارم كه او در نزد من در همين جا (زندان بغداد) بماند.» [يعني مقاومت و استواري او آنچنان محكم است كه بازگشت او به مدينه براي حكومت ما خطر آفرين خواهد بود.]
آنگاه هارون به ربيع گفت: «اين موضوع محرمانه بماند، مبادا آن را براي كسي نقل كني.»
ربيع مي‏گويد: تا هارون زنده بود، از ترس او، اين ماجرا را به كسي نگفتم
3ـ در مورد ديگر، هارون به وسيله يحيي بن خالد براي امام كاظم(عليه السلام) كه در زندان بود، پيام داد كه هرگاه به طور كوتاه عذرخواهي كني كه از ذمّه سوگندم بيرون آيم، تو را آزاد خواهم كرد، زيرا قبلاً سوگند ياد نموده‏ام تا اقرار نكني كه با من بدرفتاري نموده‏اي، تو را آزاد نسازم.

امام كاظم(عليه السلام) با كمال بي‏اعتنايي به پيام هارون، به يحيي فرمود: «مرگ من نزديك است و بيش از يك هفته در دنيا باقي نخواهم بود.»
4ـ هارون خواست از راه تطميع، امام كاظم(عليه السلام) را بفريبد، خود را به زندان فضل بن ربيع رسانيد و امام با وساطت «فضل بن ربيع» نزد هارون آمد، هارون به حضرت احترام شاياني نمود، آنگاه پرسيد: «چرا به ديدار ما نمي‏آيي؟»
امام در زندان آنچنان صبور و مقاوم بود كه گويي حادثه‏اي در زندگي‏اش رخ نداده، بلكه مكرّر به درگاه خدا سپاسگزاري مي‏كرد و در دعا چنين مي‏گفت: «أَللّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ اَنّي كُنْتُ أَسْئَلُكَ أَنْ تَفَرَّغَنِي لِعِبادَتِكَ، أَللّهُمَّ وَ قَدْ فَعَلْتَ فَلَكَ الْحَمْدُ؛ خدايا تو بر حال من آگاهي كه از درگاهت تقاضا داشتم مرا در خلوتگاه قرار دهي تا با فراغت بيشتر تو را عبادت كنم، تقاضايم را برآوردي، تو را شكر و سپاس مي‏گويم.»

امام كاظم(عليه السلام) در پاسخ فرمود: «وسعت سلطنت و علاقه و دلبستگي تو به دنيا باعث شده كه با تو ملاقات نكنم.»
هارون مقداري درهم و دينار و خلعت، به آن حضرت اهدا كرد، امام كاظم(عليه السلام) آن را پذيرفت، و هنگام پذيرفتن چنين فرمود: «سوگند به خدا اگر هزينه مسأله ازدواج مجردهاي خاندان ابوطالب و در نتيجه قطع نسل آنها نبود، هرگز اين پول‏ها را نمي‏پذيرفتم.»
امام پس از اين سخن، روي خود را به عنوان اعتراض از هارون برگردانيد، و حمد و سپاس الهي را به جاي آورد.
5ـ هارون در ملاقاتي به امام كاظم(عليه السلام) عرض كرد: «فدك را (كه حق شما است) بگير تا آن را در اختيار شما بگذارم.» امام امتناع ورزيد تا اين كه پس از اصرار بسيارِ هارون، امام فرمود: «آن را با حدودي كه دارد مي‏گيرم.»
هارون گفت: حدود آن چقدر است؟
امام كاظم(عليه السلام) فرمود: «اگر حدود آن را مشخّص كنم، آن را در اختيار من نمي‏گذاري.»
هارون گفت: به حق جدّت سوگند، آن را در اختيار شما مي‏گذارم.
امام فرمود: «حدّ اول آن، عَدَن است، حدّ دوم آن سمرقند است، حدّ سوم آن آفريقا است، و حدّ چهارم آن سيف البحر نزديك جزاير ارمنستان است.»
امام هنگامي كه اين حدود را نام مي‏برد، رنگ هارون لحظه به لحظه تغيير مي‏كرد، به طوري كه سياه شد و فرياد زد: «ديگر براي ما چيزي نماند بنابراين بر مسند من بنشين.» [يعني تو خواهان حكومت هستي، و با اين بيان مي‏گويي زمام امور رهبري بايد در دست من باشد.]
امام كاظم(عليه السلام) فرمود: «من كه گفتم اگر حدود فدك را مشخص كنم آن را در اختيارم نمي‏گذاري.» در اين هنگام هارون تصميم گرفت تا آن حضرت را به شهادت برساند.
6ـ هنگامي كه امام كاظم(عليه السلام) در زندان بود، هارون به دليل مقاصد شومي كه داشت، كنيز زيبارويي را به عنوان خدمتگزاري به امام، به زندان فرستاد، آن كنيز را به زندان آوردند، و مراحم و الطاف هارون را به عرض امام رساندند [هارون مي‏خواست از اين طريق، امام را از خود خشنود سازد] امام آن كنيز را نپذيرفت و به عامري (شخصي كه واسطه رساندن كنيز شده بود)، فرمود: به هارون بگو «بَل أَنْتُمْ بِهَديَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ؛ بلكه اين شماييد كه به هدايايتان شاد هستيد.»
عامري بازگشت و ماجرا را به هارون گفت، هارون خشمگين شد و به عامري گفت: «به موسي بن جعفر(عليهماالسلام) بگو نه ما با رضايت تو، تو را زنداني كرده‏ايم و نه با رضايت تو خدمتگزار به نزد تو فرستاده‏ايم.» سپس كنيز را در آنجا رها كن و بيا. آنگاه خادم خود را مأمور كرد تا محرمانه وضع امام و كنيز را به او گزارش دهد. خادم پس از مدتي به هارون گزارش داد كه آن كنيز آنچنان تحت تأثير چهره ملكوتي امام قرار گرفته كه به سجده افتاده و سر از سجده برنمي‏دارد، و مكرّر خدا را تسبيح و تقديس مي‏كند و مي‏گويد «قُدُّوسٌ سُبْحانَكَ سُبْحانَكَ.»
هارون گفت سوگند به خدا موسي بن جعفر(عليهماالسلام) او را جادو نموده، او را نزد من بياور، عامري كنيز را نزد هارون آورد، در حالي كه كنيز از خوف خدا به شدت مي‏لرزيد هارون گفت: اين چه حالي است كه پيدا كرده‏اي؟ كنيز گفت: «امام را ديدم شب و روز غرق در عبادت و تسبيح است به آن حضرت گفتم براي خدمتگزاري شما آمده‏ام، چه كاري داري تا انجام دهم؟ فرمود: نيازي به تو ندارم، اينها چه خيال مي‏كنند ناگاه به سويي متوجه شد، من نيز به آن سو متوجه شدم، باغي پرصفا با حوريان و غلمان ديدم، بي‏اختيار به سجده افتادم، تا اين غلام مرا به اينجا آورد.
هارون خشمگين شد و دستور داد آن زن را تحت نظر بگيرند تا وقايع زندان را به كسي خبر ندهد، او هم چنان تحت نظر مشغول عبادت بود تا از دنيا رفت.
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای هفتمین دلیل خداوند در زمین!

ای آن که از دریای چشمانت، آرامشی شگرف میتراوید و لبخند مقدست، صبح را در ذرههای خاک منتشر میکرد! ما هنوز در مسیر نگاهت، آسمان را تجربه میکنیم و خاکسترنشین فراقت، آخرین روزهای رجب را مویه میکنیم.

سلام بر تو و سلام بر کاظمین، که چنین گوهری را در آغوش دارد!

بیست و پنجمین روز رجب، مرثیه خوان داغ مردی است که هر لحظه زندگی اش، خنجری بود بر قلب آنان که نخل تناور امامت را سوخته میخواستند.

او که بر اسب خشم خویش، لگام زده بود و رود گذشت و مهربانی اش، همواره در دلها جاری بود.

اسطوره ای که خواب را از چشمان پیر هارون الرشید ربوده بود و ستونهای حکومت سراسر ظلمش را به لرزه درآورده بود.

و سرانجام، هارون که میترسید با وجود امام علیه السلام علیه او و حکومتش توطئهای صورت گیرد، با خرمای زهرآلود، امام را مسموم کرد و به شهادت رساند.


http://www.www.www.iran-eng.ir/attachment.php?attachmentid=210004&stc=1
 

پیوست ها

  • 10300026_1451917711716538_2835383465574145583_n.jpg
    10300026_1451917711716538_2835383465574145583_n.jpg
    41.9 کیلوبایت · بازدیدها: 0

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز
شهادت جانسوز حضرت امام موسی ابن جعفر(ع) تسلیت باد

شهادت جانسوز حضرت امام موسی ابن جعفر(ع) تسلیت باد

به روی خاک به زندان به حق ثنا می کرد .................. به زیر رشته ی زنجیر ناله ها می کرد

گرفته بود دلش شعله ها ز آتش زهر ....................... گهی رضا گهی معصومه را صدا می کرد

 

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز
افسرده شد از باد مخالف چمن من ...................... کس نیست در این شهر انیس محن من

این گوشه ی زندان شده بیت الحزن من ............... در غربت اگر مرگ بگیرد بدن من

آیا که کَند قبر و که دوزد کفن من...

تابوت مرا جای بلندی بگذارید ............................. تا باد بَرَد بوی مرا بر وطن من






 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
قالَ الاِْمامُ الْکاظم(علیه السلام) :

1- تعقّل و معرفت

ما بَعَثَ اللّهُ أَنْبِیاءَهُ وَ رُسُلَهُ إِلى عِبادِهِ إِلاّ لِیَعْقِلُوا عَنِ اللّهِ، فَأَحْسَنُهُمُ اسْتِجابَهً أَحْسَنُهُمْ مَعْرِفَةً لِلّهِ، وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللّهِ أَحْسَنُهُمْ عَقْلاً وَ أَعْقَلُهُمْ أَرْفَعُهُمْ دَرَجَةً فِى الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ.»:

خداوند پیامبران و فرستادگانش را به سوى بندگانش بر نینگیخته، مگر آن که از طرف خدا تعقّل کنند. پس نیکوترینشان از نظر پذیرش، بهترینشان از نظر معرفت به خداست، و داناترینشان به کار خدا، بهترینشان از نظر عقل است، و عاقلترین آنها، بلند پایه ترینشان در دنیا و آخرت است.

2- حجّت ظاهرى و باطنى


«إِنَّ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حُجَّتَیْنِ، حُجَّةً ظاهِرَةً وَ حُجَّةً باطِنَةً، فَأمّا الظّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الاَْنْبِیاءُ وَ الاَْئِمَّةُ وَ أَمَّا الْباطِنَةُ فَالْعُقُولُ.»:

همانا براى خداوند بر مردم دو حجّت است، حجّت آشکار و حجّت پنهان، امّا حجّت آشکار عبارت است از: رسولان و پیامبران و امامان; و حجّت پنهانى عبارت است از عقول مردمان.
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
امروز تقویم‏ها در سکوت خود فقدان تو را به سوگ نشسته‏ اند . معصومه علیهاالسلام در پایان انتظار خود، اشک بر گونه‏ ها دوانیده است. کبوتران حرم دخترت، شور و شوق پرواز را از دست داده ‏اند و ماتم آن گنبد طلایی، آسمان را سیاه می‏کند.
ناله حزین مرغان عاشق است که به گوش می‏رسد: امشب پس از چندین سال روز، چندین سال شب، هفتمین ستاره به آسمان هفتم می‏رسد؛ ولی غافل از آنکه این مردم، غفلت، سایه ‏گستر چشم‏هایشان شده است.

فرا رسیدن ٢٥ رجب سالروز شهادت هفتمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت حضرت امام موسی کاظم علیه السلام را به محضر امام عصر حضرت حجة ابن الحسن عسکری علیه آلاف التحیة و السلام تسلیت
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز

امشب شب زنجیر است
امشب شب تازیانه است
امشب شب دیوارهاست
امشب شب سلول است و میله ها
امشب کدام شب است که صدای شیون از آهن ها می آید، صدای سوگ از تازیانه ها بلند است، دیوارها نُدبه می خوانند و سلول ها، «وَ إِنْ یَکادْ» می گیرند.
آه! از برکه کُدام چشم بارانی، این همه اشک می جوشد؟
کبوترها برای کیست که سرهایشان را به زمین می زنند؟
خدایا! این چه پیروزی است، نگاه کن! این همه کبوتر چرا از آسمان، خود را به دیوار این سیاه چال می کوبند؟
چرا این همه ماهی در دجله، از آب بیرون می افتند؟
چرا امشب ستاره ها بیرون نمی آیند؟
چرا ماه شیون می کند... ؟
می ترسم از پس این دیوار، به عشق نگاه کنم به پاهای خون آلود،
می ترسم به خورشید نگاه کنم که در زنجیر است،
می ترسم به ملکوتی نگاه کنم که جای تازیانه بر تن دارد...
آه از جفای هارون...
با عشق چه کرده ای که دارد خون... ؟
زمین خشکش زده؛ یکی قطره ای آب برای این تشنه بغداد بیاورد؛ کربلا دارد این جا تکرار می شود...
دلم بوی مدینه می دهد... خون... خون... خون...
این جا دارند برای ماه، ختم فراق می گیرند.
رهایم کنید! این که بر تکه چوبی می آورند، پاره ای از خداست...
چه قدر زخمی می آید از این دریای شکسته!
این که می بینی می آید، مردی است که همه زخم های مرا می دانست، این عشق است؛ خود عشق. این بهار است؛ خون آلود می آورندش

زنجیرها آب می شوند.
زنجیرها می سوزند.
زنجیرها از خجالت می سوزند.
چه قدر پروانه زیر این عبا جمع شده!
مگر این گل محمد صلی الله علیه و آله ، کجا می خواست برود که سنگینی این همه بند، رهایش نمی کنند؟
نگاه کن مچ پاهایش را!
نگاه کن، دُرست مثل پاهای اسیران شام است.
چه قدر ایستاده نماز عشق خوانده!
جگرم را آتش زدی بغداد؛ جگرت آتش بگیرد!
این همه هستی من است که بر شانه های شکسته شهر، از زندان بیرون می آورند.
این باب الحوایج است، خدای کرم است، سراسر خشوع است؛ بگذار خودم را سبک کنم!
این که می بینی می آید، مردی است که همه زخم های مرا می دانست، این عشق است؛ خود عشق. این بهار است؛ خون آلود می آورندش.
امشب کدام شب است که صدای شیون از آهن ها می آید، صدای سوگ از تازیانه ها بلند است، دیوارها نُدبه می خوانند و سلول ها، «وَ إِنْ یَکادْ» می گیرند

این بهار است؛ در زنجیر می آید .
این بهار است؛ با زنجیر می آید.
این زنجیرهای سوخته، عزای کسی را گرفته که روزها، برای شان قرآن خوانده بود...
دلم هوای کاظمین کرده،
دلم بوی تو را می دهد،
کاش این همه زنجیر را می توانستم پاره کنم و به سویت بشتابم!
کاش من هم رها و آسمانی بودم!
کاش من هم یکی از این همه کبوتر باشم که به دیوارهای این زندان می کوبند!
دارند می آورندت؛ پیچیده در جامه ای از خون و زنجیر.
می خواهم دلم را تکه تکه کنم.
این آخرین سطر دلتنگی ها و آخرین ترانه اندوه من است.

دلم را آرام کن، خشمم را فرو نشان و دهانم را ببند!
باید از تو صبر بیاموزم، کظم غیظ کنم و از تو یاد بگیرم که چگونه با زنجیر می توان به عرش رسید.


امیر مرزبان
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
می‏ترسم از پس این دیوار، به عشق نگاه کنم به پاهای خون آلود
می‏ترسم به خورشید نگاه کنم که در زنجیر است
می‏ترسم به ملکوتی نگاه کنم که جای تازیانه بر تن دارد...
آه از جفای هارون...
با عشق چه کرده‏ ای که دارد خون... ؟
زمین خشکش زده؛
یکی قطره ‏ای آب برای این تشنه بغداد بیاورد؛
کربلا دارد این‏جا تکرار می‏شود...
دلم بوی مدینه می‏دهد... خون... خون... خون...
این‏جا دارند برای ماه، ختم فراق می‏ گیرند.
رهایم کنید! این‏که بر تکه چوبی می‏ آورند، پاره ‏ای از خداست...
چه قدر زخمی می‏ آید از این دریای شکسته!
زنجیرها آب می ‏شوند.
زنجیرها می‏ سوزند.
زنجیرها از خجالت می‏ سوزند.
چه قدر پروانه زیر این عبا جمع شده!
مگر این گل محمد صلی ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ، کجا می‏خواست برود که سنگینی این همه بند، رهایش نمی‏ کنند؟
نگاه کن مچ پاهایش را!
نگاه کن، دُرست مثل پاهای اسیران شام است
چه قدر ایستاده نماز عشق خوانده! جگرم را آتش زدی بغداد؛ جگرت آتش بگیرد!
این همه هستی من است که بر شانه‏ های شکسته شهر، از زندان بیرون می‏ آورند.
این باب الحوائج است، خدای کرم است، سراسر خشوع است؛ بگذار خودم را سبک کنم!
این‏که می‏بینی می ‏آید، مردی است که همه زخم‏های مرا می‏دانست، این عشق است؛ خود عشق. این بهار است؛ خون آلود می ‏آورندش
این بهار است؛ در زنجیر می‏آید
این بهار است؛ با زنجیر می‏آید
این زنجیرهای سوخته، عزای کسی را گرفته که روزها، برای‏شان قرآن خوانده بود...
دلم هوای کاظمین کرده
دلم بوی تو را می‏دهد
کاش این همه زنجیر را می‏توانستم پاره کنم و به سویت بشتابم!
کاش من هم رها و آسمانی بودم!
کاش من هم یکی از این همه کبوتر باشم که به دیوارهای این زندان می‏کوبند!
دارند می ‏آورندت؛ پیچیده در جامه ‏ای از خون و زنجیر
می‏خواهم دلم را تکه تکه کنم
این آخرین سطر دلتنگی‏ها و آخرین ترانه اندوه من است.
دلم را آرام کن، خشمم را فرو نشان و دهانم را ببند!
باید از تو صبر بیاموزم، کظم غیظ کنم و از تو یاد بگیرم که چگونه با زنجیر می‏توان به عرش رسید
 

rahino

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
امام رضا (علیه السلام ) : بالاترین مرتبه خرد و عقل این است که انسان خودش را بشناسد . :gol: بحارالانوار 352/72
 

rahino

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
امام رضا (علیه السلام ) : اگر مردم تعالیم زیبای ما را دریابند از ما پیروی کنند (نه غیر از ما) :gol: معانی الاخبار 174/1
 

zeinab70

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز


انسان ۲۵۰ ساله - امام کاظم علیه‌السلام و سازماندهی مبارزان مسلمان

مقام معظم رهبری:یک آدمى که فقط مسأله مى‌گوید، کارى به حکومت و مبارزه‌ى سیاسى ندارد که زیر چنین فشارهایى قرار نمى‌گیرد . ...ما خیال مى‌کنیم موسى‌بن‌جعفر علیه السلام، یک آقاى مظلوم بى سر و صداى سر به زیرى در مدینه بود و رفتند او را زندانى کردند و بعد مسموم کردند، از دنیا رفت، همین و بس، قضیه این نبود. قضیه یک مبارزه‌ى طولانى تشکیلاتى، یک مبارزه‌اى با داشتن افراد زیاد در تمام آفاق اسلامى بود. ۶۴/۰۱/۲۳
 

zeinab70

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
شهادت جانسوز باب الحوائج،حضرت امام موسی کاظم علیه السلام به محضر مبارک حضرت ولی عصر (عج) و عاشقان و دل سوختگان آن حضرت تسلیت باد.
.
.
.
آهسته گذاريد روي تخته تنش را
تا ميخ اذّيّت نكند پيرهنش را
اصلاً بگذاريد رويِ خاك بماند
زشت است بيارند غلامان بدنش را
اين ساق ِبهم ريخته كِتمان شدني نيست
ديدند روي تخته ي در ، تا شدنش را
اين مرد الهي مگر اولاد ندارد
بردند چرا مثل غريبان بدنش را
اين مرد نگهبان كه حيا هيچ ندارد
بد نيست بگيرد جلوي آن دهنش را
اين هفت كفن روضه ي گودال حسين است
اي كاش نيارند برايش كفنش را
نه پيرهني داشت حسين نه كفني داشت
مديون حصيرند مرتب شدنش را
(علی اکبر لطیفیان)​

:cry::cry::cry:

 

zeinab70

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز




دیگر دلم به سیر چمن وا نمی شود

دیگر نشاط،هم نفس ما نمی شود

حتی اگر مسیح،طبیب دلم شود
دارد جراحتی که مداوا نمی شود

موسی(ع)اگر کند گذری سوی کاظمین
دیگر روان به وادی سینا نمی شود

از زخم های سلسله چون یاد آورم
زنجیر شعله از جگرم وا نمی شود

یک تن نگفت سلسله در آن سیاه چال
درمان زخم گردن مولا نمی شود

حبس و شکنجه،قعر سیه چال و سلسله
این احترام یوسف زهرا(س)نمی شود

گویی که آن ستمگر حق ناشناس را
جز با شکنجه عقده دل وا نمی شود

معصومه(س)تسلیت که نصیب تو بعد از این
دیگر زیارت رخ بابا نمی شود

مولای من کسی است که در حبس سال ها
غافل دمی ز حی تعالی نمی شود

(میثم)هر آنچه بر سر عبد خدا رود
عبد خداست،بندۀ دنیا نمی شود
 

zeynab_ghhh

کاربر بیش فعال
نقل هست که حضرت معصومه س چیزی حدود 15 سال میومدن دروازه شهر می ایستادن به امید اینکه پدر از زندان آزاد بشن و ملاقاتشون کنن.
در نهایت بعد 15 سال خبر شهادتشونو براشون آوردن.
صلی الله علیک یا موسی ابن جعفر...
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار


اللّـهُمَّ صَلِّ عَلَى الاَْمينِ الْمُؤْتَمَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَر، اَلْبَرِّ الْوَفِىِّ، اَلطّاهِر


خدايا درود فرست بر آن امين مورد اعتماد و اطمينان حضرت موسى بن جعفر آن نيكوكار باوفا و پاك

الزَّكِىِّ، اَلنُّورِ الْمُبينِ، اَلْمُجْتَهِدِ الْمُحْتَسِبِ، اَلصّابِرِ عَلَى الاَْذى فيكَ،

پاكيزه، آن نور آشكار و كوشاى جوياى پاداش (نيك تو) و آن شكيباى بر آزار خلق به حساب تو،

اَللّـهُمَّ وَكَما بَلَّغَ عَنْ ابآئِهِ مَا اسْتُودِعَ مِنْ اَمْرِكَ وَنَهْيِكَ، وَحَمَلَ عَلَى

خدايا چنانچه او رسانيد از طرف پدرانش آنچه به او سپرده شده بود از امر و نهى تو و مردم را به

الْمَحَجَّةِ، وَكابَدَ اَهْلَ الْعِزَّةِ وَالشِّدَّةِ فيما كانَ يَلْقى مِنْ جُهّالِ قَوْمِهِ، رَبِّ

راه روشن (دين) واداشت و تحمّل كرد در برابر عزّت مندان و زورمندان آنچه را كه از نادانان قوم خود مى ديد

فَصَلِّ عَلَيْهِ اَفْضَلَ وَاَكْمَلَ ما صَلَّيْتَ عَلى اَحَد مِمَّنْ اَطـاعَكَ، وَنَصَحَ

پس درود فرست بر او بهترين و كاملترين درودى را كه بفرستى بر يكى از فرمانبرداران و خيرانديشان

لِعِبادِكَ، اِنَّكَ غَفُورٌ رَحيمٌ.

بندگانت كه براستى تو آمرزنده و مهربانى.
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
امام کاظم علیه السلام

إنَّ الحَرامَ لا یُنمى‏ وإن نُمِىَ لا یُبارَكُ فیهِ

مال حرام افزون نمى ‏گردد و اگر هم افزون گردد برکت نمى ‏یابد.


الکافى ، ج 5، 125



_________________________________

کسی که روح الامین است طایر حرمش

هجوم حادثه بر هم زد آشیانش را

به حبس و بند و شهادت اگر چه راضی شد

به جان خرید بلاهای شیعیانش را . . .

شهادت امام موسی کاظم(علیه السلام) تسلیت باد
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
امام موسی کاظم علیه السلام

طوبى لِلمُصلِحینَ بَینَ النّاسِ، اُولئِكَ هُمُ المُقَرَّبونَ یَومَ القیامَةِ

خوشا به حال اصلاح ‏کنندگان بین مردم، که آنان همان مقرّبان روز قیامت‏ اند.

تحف العقول، ص 393



_______________________________________​


کن روان اشک غم ای شیعه به دامان امروز

تسلیت ده به شهنشاه خراسان امروز

کشته شد موسی بن جعفر ز جفای هارون

زیر زنجیر بلا، گوشه ی زندان امروز





 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
امام هفتم علیه السلام

ما فِى الْميزانِ شَيْي ءٌ اءثْقَلُ مِنَ الصَّلاةِ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمّدٍ.

فرمود: در ميزان الهى نيست عمل و چيزى ، سنگين تر از ذكر صلوات بر محمّد و اهل بيتش
(صلوات اللّه عليهم اجمعين ).
اصول كافى : ج 2، ص 494، ح 15.


 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
باب الحوائج


می گویم یا بابَ الحوائج!

و تنها نگاه می ماند و قطره قطره اشک های بی صدا!

تنها نگاه می ماند و قطعه قطعه سخنی بر گلو خشکیده:

السَّلامُ عَلَی الْمُعذَّبِ فی قَعر السُّجُون...


... و یک باره، آتشفشان دل می آشوبد و گریه، سراسر گونه هایم را به مرثیه می خواند:


و ظُلَمِ الْمَطَامیرِ ذِی السَّاقِ الْمَرضُوضِ بِحَلَقِ الْقُیُودِ...

آه! چه تلخ است، نگاه آزادی را زندانی کردن!

چه زشت است آسمان را به زندانبان سپردن!

آه، که ناگوار است؛ اهریمن بر سریر و سلیمان در تاریکنای تنهایی ها!

چه جانگداز است، غروبی که سعی کند خورشید را به لحظه های فراموشی بسپارد!

نه! نمی توانست زندانی باشد؛ آخر، «حقیقت» که زندانی نمی شود!

آخر، پرتو نور الهی را نمی شود خاموش کرد!

جمال «موسوی»اش که پرتوای از جمال الهی بود، گویی از زندان بغداد تجلّی کرده است! تمام کاینات، هر شب بهره مند از «شعشعه پرتو ذاتش» بودند و حجّت خدا، دل های پر از باور مؤمنان را به سیر معنوی کلامش می سپرد!

مولا جان! ای دریای رحمت و ای شفاعت جاری! چهارده سال به عبادت های زیبایت، آسمان و زمین درود فرستادند و تبلور «قَد اَفَلح المؤمنون» را در جمال آسمانی ات به تماشا ایستادند. چهارده سال تو در باورها بودی و دشمنانت، گمانه های خویش را به بند کشیده بودند!

چهارده سال صداقت نگاهت، آسمان و زمین را به تماشا فرا خواند و تنها سیاه جامگانِ سیاه دل عباسی، خود را محروم از زیارتت کردند!

امّا چگونه می توانم نادیده بگیرم، تمام غریبانه های دلم را:

گوشه ای، یا خلوتی، کو، تا بنالم همچو نیبر تمام ناله هایم، من ببالم همچو نی

سینه ام را بی مهابا، تا زداغت پر کنماز غروب روزهای بی چراغت، پر کنم

بر تمام غربتی که سال ها اندوختیعاشقانه، در جوار عشق جانان، سوختی!

کاش می شد، اشک ریزان، بی قرارت همچو شمعشعله گیرم من بسوزم در جوارت همچو شمع!...


می گویم: یا باب الحوائج!

و قنوت دست هایم، پر از یاد تنهایی ات می شود، تنهایی!

تنهایی در خلوتی به وسعت عرش و فرصتی به طول تاریخ!

تنهایی! تنهاییِ عارفانه ای که اعتکاف از صداقتت درس می گیرد و عبادت، مقابل پیشانی ات به خاک می افتد.

می گویم: یا بابَ الحوائج! و حاجتم بر آورده می شود ـ آخر کدامین حاجت بالاتر از توّجه و عنایت حضرتت!؟

می گویم: یا بابَ الحوایج!

و در قنوتم، کهکشانی از نیاز، نقش می بندد؛ انگار تمام دردهای بشری، با دعای تو قابل درمانند! آرزوهای بسیاری از دلم می گذرد، امّا تمام آرزوهایم معطوف به زیارتت می شود، تا بیایم و از نزدیک درد دل کنم و بنالم؛ بنالم از داغ و غصه هایی که دارم! بنالم از تنهایی و مثل نی، از جدایی ها شکایت کنم.

..................
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
سلام بر اسطوره خویشتن‌داری

سلام بر اسطوره خویشتن‌داری

photo_2016-05-02_19-37-11.jpg
با فرارسیدن بیست و پنج رجب سالروز شهادت حضرت امام موسی کاظم (علیه‌السلام) در سال صد و هشتاد و چهار هـجری قمری شایسته است پیرامون صفت کظم غیظ که از صفات برجسته امام کاظم (علیه‌السلام) است تبیین مختصری صورت گیرد، اصطلاح «کظم غیظ» به معنای خویشتن‌داری از اظهار خشم و نگه‌داشتن آن در دل است، آدمی در روابط اجتماعی با دیگران، بعضاً با عملکرد غلط آن‌ها و خطاهایی دور از انتظار مواجه می‌شود و این باعث عصبانی شدن انسان می‌گردد. در چنین حالتی، مطابق آموزه‌های وحیانی وظیفه اخلاقی انسان این است که خشم را آشکار نکند و آن را در دل نگه دارد.
انسان در حالت غضب به‌منزله شراره آتش است و اگر خود را کنترل نکرد شراره آتش غضب به بیرون سرایت می‌کند و در قیامت با همین شراره‌های آتش خواهد سوخت. در حال عصبانیت وسوسه‌های شیطان در انسان بسیار مؤثر تر است لذا شخص عصبانی نباید تصمیم بگیرد و انتقام را پایه‌ریزی کند.
غضبی است که مورد تأیید عقل و شرع نباشد از بیماری دل و نقصان عقل است و باعث ضعف نفس و نقص آن می‌شود، چه اینکه دیوانه زودتر از عاقل و مریض زودتر از سالم عصبانی می‌شود اما نفس نیرومند و بافضیلت همچون کوهی است که طوفان‌ها تکانش نمی‌دهد، کمتر صفتی از صفات رذیله به‌اندازۀ غضب ویرانی به بار می‌آورد و اگر فهرستی از آثار سوء غضب نوشته شود معلوم می‌گردد که این آثار از بسیاری از اخلاق رذیله بیشتر است. [1]
و در راستای ممانعت از آثار سوء عصبانیت خداوند متعال چنین خود را دوست دار کظم غیظ کنندگان معرفی و انان را جزء محسنین می‌شمارد: «الَّذِینَ ینفِقُونَ فِی السَّرَّاء وَ الضَّرَّاء وَ الْکَاظِمِینَ الْغَیظَ وَ الْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللّهُ یحِبُّ الْمُحْسِنِینَ [آل عمران/ 134] آنان که در توانگری و تنگدستی، انفاق می‌کنند و خشم خود را فرومی‌برند و از خطاهای مردم درمی‌گذرند و خدا نیکوکاران را دوست دارد». آیت الله مکارم شیرازی می‌فرماید: «از این آیه برمیاید که؛ در مقابل اشتباهات دیگران فروبردن خشم به‌تنهایی کافی نیست زیرا ممکن است کینه و عداوت را از قلب انسان ریشه‌کن نکند، در این حالت برای پایان دادن به عداوت فروبردن خشم باید توأم با عفو و بخشش باشد البته نسبت به کسانی که شایسته آن هستند نه دشمنان خون‌آشام که عفو و گذشت باعث جرأت و جسارت آنها می‌شود». [2]
البته هر نیرویی ازجمله نیروی غضب که خداوند در انسان آفریده بی‌حکمت نیست و نباید صرفاً جنبه ویرانگری آن را دید و به‌ حکمت آفرینش آن بی‌توجه بود، هنگامی‌که انسان خشمگین می‌شود تمام توان او بسیج می‌گردد و گاهی قدرت او چندین برابر می‌شود فلسفه وجودی این حالت درواقع آن است که اگر جان و مال یا منافع دیگر انسان به خطر بیفتد، حداکثر دفاع را در برابر مهاجم داشته باشد و این نعمتی بسیار بزرگ است.
درنتیجه نیروی غضب نیروی مهم دفاعی است و برای بقای حیات انسان ضرورت دارد مشروط بر این‌که در جای خود به‌کار گرفته شود بنابراین کسانی که فکر می‌کنند قوه غضبیه را باید کشت و خاموش نمود و این مقوله را از کمالات و معراج نفس می‌دانند اشتباه کرده‌اند زیرا آنها از مقام اعتدال این قوه غافل‌اند، آنچه مذمت می‌شود حد افراطی آن است، چه اینکه «قوه غضب اگر به‌افراط گراید تهور، اگر به تفریط روی آورد ترس و اگر در اعتدال باشد شجاعت نامیده می‌شود». [3]
اگر انسان قوه انتقام نداشته باشد یا این‌که در او چنین قوه‌ای کم باشد، نسبت به خودش، ناموسش و دیگران بی‌تفاوت و بی‌غیرت می‌شود؛ ولی نه به این معنا که انسان به‌اندازه‌ای خشمگین شود که از فرمان عقل و دین خارج شود و اختیار انسان سلب گردد؛ وظیفهٔ انسان در حالت عصبانیت این است که قدرت و صولت غضب را بشکند و آن را تضعیف نماید تا از بروز آثار منفی آن جلوگیری کند، بدین‌صورت که جایی که غضب لازم است بروز دهد و جایی که حلم لازم است انسان بتواند بردبار باشد، آنچه مورد رضای خداست همین است یعنی غضب تحت سیطرهٔ انسان باشد.
از بین بردن غضب ممکن نیست و آنچه مدنظر است شکستن شدّت آن است کظم غیظ یا فروبردن خشم، آثار بسیار خوبی بر فرد و جامعه دارد. احادیث فراوانی در مدح کظم غیظ واردشده که نوعی ترغیب در جهت اعمال این صفت اخلاقی پسندیده است، از جمله حدیثی از امام صادق (علیه‌السلام) در این باب نقل‌شده که می‌فرماید: «هر که خشمی را فروخورد که اگر بخواهد می‌تواند آن را به‌کار بندد (و از طرف خود انتقام گیرد) خداوند در روز قیامت دلش را از خشنودی خود پر می‌سازد». [4]
و برای رسیدن به آثار و برکات صفت اخلاقی کضم غیض بهتر است انسان در حالت عصبانیت و پرهیز از عصبانیت به ذکر خدا مانند اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، یا ذکر لاحول و لا قوة الا بالله و... یا خود را مشغول به امری مهم نماید البته باید دقت نمود سرکوب کردن غضب با نقطه مقابل اسباب آن است مانند کبر با تواضع، حرص با قناعت و... البته تغییر حالت و موقعیت نیز مؤثر است یعنی اگر شخص در حالت عصبانیت ایستاده است، بنشیند و اگر نشسته است، برخیزد و موقعیت خود را تغییر دهد.


---------------------------
پی نوشت:
[1]. اخلاق در قرآن، مکارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ قم، مدرسة الامام علی بن ابی طالب (ع) ۱۳۸۲، دوم، ج ۳، ص ۳۸۸.
[2]. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ دار الکتب الإسلامیه، تهران، 1374 ش، ج3، ص 9.
[3]. شفیعی مازندرانی، محمد؛ پرتوی از اخلاق اسلامی، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۲، اول، ص ۲۷۸.
[4]. میزان الحکمه، ری شهری، محمد، ص ۴۳۳۵.

welayatnet.com/fa/news/90774
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
یک معصوم و چهار فاسد/شناخت مختصری از زندگانی امام هفتم (ع) و اوضاع سیاسی و اجتماعی آن زمان

یک معصوم و چهار فاسد/شناخت مختصری از زندگانی امام هفتم (ع) و اوضاع سیاسی و اجتماعی آن زمان

خلفای معاصر حضرت


از سال 148 که امام صادق(ع) به شهادت رسید دوران امامت حضرت کاظم آغاز گردید. آن حضرت در این دوران با خلفای زیر معاصر گردید:

منصور دوانیقی (136 – 158)

محمد معروف به مهدی ( 158 – 169)

هادی (169 – 170)

هارون (170 193)



هنگام رحلت امام صادق(ع) منصور دوانیقی خلیفه ی ستمگر عباسی، در اوج قدرت و تسلط بود.

منصور برای تثبیت پایه های حکومت خود انسان های فراوانی را به قتل رسانید، او در این راه نه تنها شیعیان، بلکه فقها و شخصیت های بزرگ جهان تسنن را نیز که با او مخالفت می ورزیدند سخت مورد آزار قرار می داد چنانکه «ابوحنیفه» را به جرم این که بر ضد او و به پشتیبانی از «ابراهیم» (پسر عبدالله محض و رهبر قیام ضد عباسی در عراق) فتوا داده بود شلاق زد و به زندان افکند.

امام کاظم پس از وفات پدر در سن 20 سالگی با چنین زمام دار ستمگری روبرو گردید که حاکم بلامنازع قلمرو اسلامی به شمار می رفت.

جانشینان امام صادق(ع) !!!


منصور وقتی از شهادت امام صادق(ع) آگاه شد طی نامه ای به محمدبن سلیمان فرماندار مدینه نوشت: اگر جعفربن محمد شخصی را جانشین خود قرار داد او را احضار کن و گردنش را بزن.

طولی نکشید که گزارش فرماندار مدینه به این مضمون به بغداد رسید:

جعفربن محمد ضمن وصیت نامه رسمی خود، پنج نفر را به عنوان وصی خود برگزیده که عبارتند از:

1 خلیفه ی وقت، منصور دوانیقی

2 محمد بن سلیمان، فرماندار مدینه و خود گزارش دهنده

3 عبدالله بن جعفر بن محمد، برادر بزرگ امام کاظم(ع)

4 موسی بن جعفر(ع)

5 حمیده، همسر آن حضرت

فرماندار در ذیل نامه کسب تکلیف کرده بود که کدام یک از این افراد را باید به قتل برساند؟

منصور که هرگز تصور نمی کرد با چنین وضعی روبرو شود با عصبانیت فریاد زد: این ها را نمی شود کشت.

البته این حرکت امام صادق(ع) یک حرکت سیاسی بود زیرا حضرت صادق(ع) قبلاً امام بعدی و جانشین واقعی خود یعنی حضرت کاظم(ع) را به شیعیان خاص و خاندان علوی معرفی کرده بود ولی برای حفظ جان پیشوای هفتم چنین وصیتی فرموده بود.


پاسدار دانشگاه جعفری

بررسی اوضاع و احوال نشان می داد که هرگونه اقدام حاد و برنامه ای که حکومت منصور از آغاز روی آن حساسیت نشان بدهد صلاح نیست، از این رو امام کاظم(ع) دنباله ی برنامه ی علمی پدر را گرفت و حوزه ای (نه به وسعت دانشگاه جعفری) تشکیل داد و به ترتیب شاگردان برزگ و رجال علم و فضیلت پرداخت.


حوزه نت


 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
کارنامه سیاه خلافت در عصر امام کاظم(ع)


1 مهدی عباسی
پس از منصور فرزندش محمد مشهور به مهدی روی کار آمد، وی نخست در باغ سبز به مردم نشان داد و با اعلان فرمان «عفو عمومی» تمام زندانیان سیاسی را (اعم از بنی هاشم و دیگران) آزاد ساخت و به قتل و کشتار و شکنجه مردم خاتمه بخشید.


شاید یکی از عوامل اقدام مهدی این بود که وقتی که او روی کارآمد جنبش ها و نهضت های ضداستبدادی علویان به وسیله ی منصور سرکوب شده و آرامش نسبی برقرار شده بود.


ولی طولی نکشید که این وضعیت عوض شد و خلیفه چهره ی اصلی خود را آشکار ساخت و برنامه های ضد اسلامی خلفای پیشین را از سر گرفت.


کانون عیاشی و فساد
مهدی در آغاز خلافت خیل ندیمان و عناصر آلوده را به دربار راه نداد و از خوشگذرانی و مجالس عیش و نوش دوری جست ولی بیش از یک سال نگذشته بود که تغییر روش داد و بساط خوشگذرانی و عیاشی و میگساری را دایر کرد و ندیمان را مورد توجه فوق العاده قرار داد.


این روش مهدی موجب گسترش دامنه ی آلودگی و لاابالی گری در جامعه ی اسلامی گردید و اشعار و غزل های بی پرده و هوس انگیز شعرایی مثل «بشار» همه جا دهن به دهن گشت و آتش به خرمن عفت و پاکی جامعه زد. فساد و رشوه خواری رواج یافت و ماموران مالیات عرصه را بر مردم تنگ گرفتند و خود وی نیز بنای سخت گیری گذاشت.




تحریم شراب در قرآن


نمونه دیگری از مخالفت شدید مهدی با مظاهر تشیع گفتگویی است که بین او و امام کاظم(ع) در مدینه رخ داد در یکی از سال ها مهدی وارد مدینه شد و پس از زیارت قبر پیامبر(ص) با امام کاظم(ع) ملاقات کرد و برای آن که به گمان خود از نظر علمی آن حضرت را آزمایش کند بحث حرمت شراب در قرآن را پیش کشید و پرسید: ایا شراب در قرآن مجید تحریم شده است؟


امام فرمود: بلی حرمت شراب در قرآن به صراحت بیان شده است.


در کجای قرآن؟


آنجا که خداوند (خطاب به پیامبر) می فرماید: «بگو پروردگار من، تنها کارهای زشت، چه آشکار و چه پنهان و نیز « اِثم» (گناه) و ستم بنا حق را حرام نموده است. [اعراف/33]


امام ادامه داد و فرمود: کلمه اِثم در این ایه که خداوند آن را تحریم نموده همان شراب است. زیرا خداوند در ایه ی دیگری می فرمایند: «از تو از شراب و قمار می پرسند بگو در آن «اِثم کبیر» (گناه بزرگ) و سودهایی برای مردم است و گناهش از سودش بزرگ تر است.» [بقره/219] و اِثم که در سوره اعراف به صراحت حرام معرفی شده در سوره بقره در مورد شراب و قمار به کار رفته است، بنابراین شراب به صراحت در قرآن مجید حرام معرفی شده است.


مهدی سخت تحت تأثیر استدلال امام قرار گرفت و بی اختیار رو به علی بن یقطین (که حضور داشت) کرد و گفت: به خدا که این فتوا، فتوای هاشمی است.




2 هادی عباسی


سال 169 هجری در تاریخ اسلام یک سال بحرانی و تاریک و پرتشنج و غم انگیز بود زیرا در این سال پس از مرگ مهدی عباسی فرزندش هادی که جوانی (25 ساله) خوشگذران، مغرور، میگسار، سبکسر، بی بندوبار و ناپخته بود به خلافت رسید و حکومت وی سرچشمه حوادث بسیار تلخی گردید.




بزم های ننگین و اشرافی گری


هادی در زمان حکومت پدر همراه برادرش هارون جمعی از خوانندگان را به بزم اشرافی خود که با بیت المال اسلام برگزار می شد دعوت می نمود و به میگساری و عیش و نوش می پرداخت. او آن چنان در این کار افراط می کرد که گاهی پدرش مهدی او را تحمل نکرده، ندیمان و آوازه خوانان مورد علاقه ی او را تبعید می کرد.


هادی پس از رسیدن به خلافت نیز آزادانه به عیاشی پرداخت و اموال عمومی مسلمانان را صرف بزم های شبانه و شب نشینی های آلوده ی خود کرد.


او از آغاز خلافت سادات و بنی هاشم را زیر فشار طاقت فرسا گذاشت و حق آنها را که از زمان خلافت مهدی از بیت المال پرداخت می شد قطع کرد و با تعقیب مداوم آنان رعب و وحشت شدیدی در میان آنان به وجود آورد.
 
بالا