نتایح جستجو

سلام دوست گلم ممنون از دعوت قشنگت حتما میام خدمتتون

شبنم پاکم به عالم خاکی چرا افتادم بخت نگون بین که در کجا بودم کجا افتادم من همه نورم به عالم فانی چرا رو کردم با تن لرزان زچشمه نوش بقا افتادم

تار و پودم ذره دره مهر بود هر کجا مهر است پیدا کن مرا __________________

من اگر کامروا گشتم و خوش دل چه عجب مستحق بودم و اینها به زکاتم دادن سلام دوست خوبم قدمت به باشگاه مبارک

دگر شو شد که مو جانم بسوزد گریبان تا بدامانم بسوزد برای کفر زلفت ای پریرخ همی ترسم که ایمانم بسوزد

من نیستم ار کسی دگر هست از دوست به "یاد دوست"خرسند این جور که می بریم،تا کی؟ وین صبر که می کنیم تا چند؟

شب سردی ست و من افسرده راه دوری ست ،و پایی خسته تیرگی هست و چراغی مرده میکنم تنها از جاده عبور: دور ماندند ز من آدم ها سایه ای از سر ِدیوار گذشت غمی افزود مرا بر غم ها فکر ِتاریکی و این ویرانی بی خبر آمد تا با دل ِ من قصه ها ساز کند پنهانی نیست رنگی که بگوید با من اندکی صبر ،سحر نزدیک است هر دم...

یار آن بود كه صبر كند بر جفای یار ترك رضای خویش كند در رضای یار

آسمان هم چون صفحه ی دل من روشن از جلوه ی مهتاب است ...

ممنون گلم خودمم زیاد دارم برا تو هم دارم منزه جان :gol::gol::gol:

بی نظیره دست گلت درد نکنه ممنون گلم مثل اینکه منزه بهتر از اینا رو دیده منزه یه بارم ما رم ببر ببینیم عقده رو دلمون نمونه

بی نظیره دست گلت درد نکنه

بالهایمان ؟ بالهایمان را در موانع بیهوده ای که سر راهمون قرار دادند ونمی تونیم هیچ کاری کنیم جا گذاشتیم چون فقط کلیدش دست یه سری عقده ای که کارشون فقط قفل کردنه حالا چه قفل کردن و سد راه بودن از لحاظ درس و دانشگاه با شه یا معنویات و یا زبانها و اقلیت های مختلف جهان افسوس افسوس ولی شک...

:gol:خیلی عالی بودن ببخشید گلم که تشکر ندارم عوضش بهت گل می دم بیا:gol::gol::gol::gol::gol::gol:

البته دیدن که دیدیم ولی متاسفانه قسمت ما نشده

تو که کیمیا فروشی نظری به قلب ما کن که بضاعتی نداریم و فکنده ایم دامی __________________

دیر یا زود مانند یک دسته‌ی گل باید که حسرتم را در بغل بگیرم و بروم به خواستگاری‌ آن زن ِ خاکی که نه نخواهد گفت آغوشش را باز خواهد کرد و همه چیزم را خواهد گرفت و من همه چیزم را به او خواهم بخشید بی هیچ حسرتی مگر این حسرت ابدی که دهانم را می‌گیرد دیگر چگونه بگویم که دوستت دارم

دیر گاهی است در این تنهایی رنگ خاموشی در طرح لب است بانگی از دور مرا می خواند لیک پاهایم در قیر شب است رخنه ای نیست دراین تاریکی در و دیوار به هم پیوسته سایه ای لغزد اگر روی زمین نقش وهمی است ز بندی رسته نفس آدم ها سر به سر افسرده است روزگاری است دراین گوشه پژمرده هوا هر نشاطی مرده است...

مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست

جالب بود ممنون گلم