می خواهم بروم برای آیینه گریه کنم
گاهی که صبح و ستاره به دیدنم می آیند
و آسمان بنفش می شود
یادم می افتد که چه نسبت محرمانه ای با کلمه دارم
و یاد تو می افتم
که همیشه حال مرا از آیینه می پرسیدی
بعد از تو کسی بی ابهام از کنار باران عبور نمی کند
مثل تمام پنج شنبه هایی که قد می کشند و جمعه می...