زن  در حال قدم زدن در جنگل بود که ناگهان پایش به چیزی برخورد کرد. وقتی که  دقیق نگاه کرد چراغ روغنی قدیمی ای را دید که خاک و خاشاک زیادی هم روش  نشسته بود. زن با دست به تمیز کردن چراغ مشغول شد و در اثر مالشی که بر  چراغ داد طبیعتا یک غول بزرگ پدیدار شد....!!!
زن پرسید : حالا می تونم سه آرزو...