نتایح جستجو

  1. *زهره*

    رباعی و دو بیتی

    من حاصل عمر خود ندارم جز غم در عشق ز نیک و بد ندارم جز غم یک همدم باوفا ندارم جز درد یک مونس نامزد ندارم جز غم حافظ
  2. *زهره*

    شعر نو

    ميان اين سنگ و آفتاب ، پژمردگي افسانه شد. درخت ، نقشي در ابديت ريخت. انگشتانم برنده ترين خار را مي نوازد. لبانم به پرتو شوكران لبخند مي زند. - اين تو بودي كه هر وزشي ، هديه اي نا شناس به دامنت مي ريخت ؟ - و اينك هر هديه ابديتي است. - اين تو بودي كه طرح عطش را بر سنگ نهفته ترين چشمه كشيدي ؟ -...
  3. *زهره*

    كوي دوست

    من به خاطر شادمانی تو بسیار شادمانم برای تو شادمانی شکلی از آزادی ست، و در میان تمام کسانی که من می شناسم، تو آزادترین آنان هستی. قطعا تو این شادمانی و آزادی را بدست آورده ای. زندگی نمی تواند با تو جز با مهر و شیرینی جور دیگری رفتار کند. تو با زندگی جز با مهر و شیرینی رفتار نکرده ای...
  4. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    لاله ای دیدیم -لبخندی به دشت- پرتویی در آب روشن ریخته او صدا را در شیار باد ریخت: "جلوه اش با بوی خاک آمیخته"
  5. *زهره*

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    هزار سال به سوي تو آمدم افسوس ! هنوز دوري ! دوراز من اي اميد محال هنوز دوري آه از هميشه دورتري هميشه اما در من کسي نويد مي دهد که مي رسم به تو شايد هزار سال ديگر صداي قلب تو را پشت آن حصار بلند هميشه ميشنوم هميشه سوي تو مي آييم هميشه در راهم هميشه با تو ام اي جان هميشه با من باش هميشه اما هرگز...
  6. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    جام می گیرم و از اهل ریا دور شوم یعنی از اهل جهان پاک دلی بگزینم
  7. *زهره*

    رباعی و دو بیتی

    ای کاش که بخت سازگاری کردی با جور زمانه یار یاری کردی از دست جوانیم چو پر بود عنان پیری چو رکاب پایداری کردی حافظ....
  8. *زهره*

    غزل و قصیده

    خوش خرامان مي روي اي جان جان بي من مرو اي حيات دوستان در بوستان بي من مرو اي فلک بي من مگرد و اي قمر بي من متاب اي زمين بي من مروي و اي زمان بي من مرو اين جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش است اين جهان بي من مباش و آن جهان بي من مرو اي عيان بي من مدان و اي زبان بي من مخوان اي نظر بي من...
  9. *زهره*

    شعر نو

    اينجا همه هر لحظه مي‌پرسند: « حالت چطور است؟ » اما کسي يک بار از من نپرسيد « بالت . . . » ***** تقصير من نبودکه با اين همه . . . که با اين همه اميد قبولي در امتحان ساده‌ي تو رد شوم اصلاً نه تو ، نه من! تقصير هيچ کس نيست از خوبي تو بود که من...
  10. *زهره*

    كوي دوست

    مادام که قلبم درون سینه می تپد به لطیف ترین نامها می خوانمت. با این همه در بیرون از قلب من تو در آسمان پرواز می کنی، و این قلب من است که تو را در بر می گیرد و من از این مسرور خواهم بود
  11. *زهره*

    رباعی و دو بیتی

    عشق رخ یار بر من زار مگیر بر خسته دلان رند خمار مگیر صوفی چو تو رسم رهروان می دانی بر مردم رند نکته بسیار مگیر حافظ
  12. *زهره*

    شعر نو

    وقتي تو نيستي نه هست هاي ما چونان که بايدند نه بايد ها… مثل هميشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض مي خورم عمري است لبخند هاي لاغر خود را در دل ذخيره مي کنم: باشد براي روز مبادا! اما در صفحه‌هاي تقويم روزي به نام روز مبادا نيست آن روز هر چه باشد روزي شبيه ديروز روزي...
  13. *زهره*

    كوي دوست

    یادم باشد خطی ننویسم که آزار دهد کسی را راهی نروم که بیراه باشد نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد یادم باشد که روز و روزگار خوش است همه چیز بر وفق مراد است و خوب... تنها، ... تنها دل ما دل نیست
  14. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    ما درس سحر بر سر میخانه نهادیم محصول دعا در ره جانانه نهادیم در خرمن صد زاهد عاقل زند آتش این داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم
  15. *زهره*

    معرفي نامه دوستان ادبياتي ....

    نام كاربري: *زهره* نام حقيقي ( به دلخواه ): زهره مدرك تحصيلي : دانشجوی ادبیات انگلیسی علاقه منديها در زمينه ادبيات: شعر بخش مورد علاقه در تالار ادبيات: مشاعره ، کوی دوست،شعر نو .... ادبيات در يك جمله: پر شعر است و شعور
  16. *زهره*

    رباعی و دو بیتی

    گویند بهشت و حور و کوثر باشد جوی می و شیر و شهد و شکر باشد پر کن قدح باده و بر دستم نه نقدی ز هزار نسیه خوشتر باشد
  17. *زهره*

    كوي دوست

    مهربانم، ای خوب یاد قلبت باشد یک نفر هست که اینجا بین آدمهایی که همه سرد و غریبند با تو تک و تنها به تو می اندیشد و دلش از دوری تو دلگیر است مهربانم، ای خوب یک نفر هست که تنها با تو _تک و تنها با تو_ پر اندیشه و شعر است و شعور پر احساس است و خیال است و سرور
  18. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    دی کوزه گری بدیدم اندر بازار بر پاره گلی لگد همی زد بسیار وآن گل به زبان حال با او می گفت من همچو تو بوده ام مرا نیکو دار
  19. *زهره*

    غزل و قصیده

    يارم چو قدح به دست گيرد بازار بتان شكست گيرد هر كس كه بديد چشم او گفت كو محتسبى كه مست گيرد در بحر فتاده ام چو ماهى تا يار مرا به شست گيرد در پاش فتاده ام به زارى آيا بود آن كه دست گيرد خرم دل آن كه همچو حافظ جامى ز مى الست گيرد
  20. *زهره*

    شعر نو

    خانه ام آتش گرفته است آتشي جان سوز، هر طرف مي سوزد اين آتش پرده ها و فرش ها را تارشان با پود. من به هر سو مي دوم گر جان در لهيب آتش پر دود. وز ميان خنده هايم تلخ و خروشي گري ام ناشاد، از درون خسته سوزان مي کنم فرياد؛ اي فريـــاد,،اي فريــــــــــــــــاد خانه ام آتش گرفته است...
بالا