نتایح جستجو

  1. *زهره*

    سهراب سپهری

    سکوت,بند گسسته است کناره دره ,درخت شکوه پيكر بيدي در اسمان شفق رنگ عبور ابر سپيدی نسيم در رگ هر برگ می دود نشسته در پس هر صخره وحشی به کمين کشيده از پس يک سنگ سوسماری سر زخوف دره ی خاموش نهفته جنبش پيکر به راه می نگرد سرد,خشک,تلخ,غمين چو ماری روی تن کوه می خزد راهی به...
  2. *زهره*

    سهراب سپهری

    در بيداري لحظه ها پيكرم كنار نهر خروشان مرغي روشن فرود امد و لبخند گيج مرا برچيد و پريد ابري پيدا شد و بخار سركشم را در شتاب شفافش نوشيد نسيمي برهنه و بي پايان سر كرد و خطوط چهره ام را اشفت و گذشت درختي تابان پيكرم را در ريشه ي سياهش بلعيد طوفاني سر رسيد و جا پايم را ربود...
  3. *زهره*

    سهراب سپهری

    نوري به زمين فرود امد دو جا پا بر شن هاي بيابان ديدم از كجا امده بود؟ به كجا مي رفت؟ تنها دو جا پا ديده مي شد شايد خطايي پا به زمين نهاده بود ناگهان جاپا به زمين به راه افتاد روشني همراهشان مي خزيد جاپاها گم شدند خود را از روبرو تماشا كردم گودالي از مرگ پر شده بود و من در مرده...
  4. *زهره*

    سهراب سپهری

    تهي بود و نسيمي سيهي بود و ستاره اي هستي بود و زمزمه اي لب بود و نيايشي من بود و تويي نماز و محراب
  5. *زهره*

    سهراب سپهری

    نگران تنهايي هاي من نباش رفيق ! خيال ميکني غريبه ام، اما اينجا شهر من است. توي شهر من، پر از کوچه هاي پهن و درختهاي بلنده که ميشه شبها برحسب اتفاق، يکيشون رو کشف کرد و توي تاريکي سري چرخوند و قصرهاي کوچيک و بزرگش رو سياحت کرد. شهري که ميدونم اگه دير بجنبم، همراه خيليهاي ديگه ، توش گم...
  6. *زهره*

    سهراب سپهری

    باران نور كه از شبكه دهليز بي پايان فرو مي ريخت روي ديوار كاشي گلي را مي شست. مار سياه ساقه اين گل در رقص نرم و لطيفي زنده بود. گفتي جوهر سوزان رقص در گلوي اين مار سيه چكيده بود. گل كاشي زنده بود در دنيايي راز دار، دنياي به ته نرسيدني آبي. هنگام كودكي در انحناي سقف ايوان ها، درون شيشه هاي...
  7. *زهره*

    سهراب سپهری

    به كنار تپه شب رسيد. با طنين روشن پايش آيينه فضا شكست. دستم را در تاريكي اندوهي بالا بردم و كهكشان تهي تنهايي را نشان دادم، شهاب نگاهش مرده بود. غبار كاروان ها را نشان دادم و تابش بيراهه ها و بيكران ريگستان سكوت را، و او پيكره اش خاموشي بود. لالايي اندوهي بر ما وزيد. تراوش سياه نگاهش با زمزمه...
  8. *زهره*

    رباعی و دو بیتی

    چشمت که فسون و رنگ میبارد ازو افسوس که تیر جنگ میبارد ازو بس زود ملول گشتی از هم نفسان آه از دل تو که سنگ میبارد ازو حافظ....
  9. *زهره*

    كوي دوست

    من دلم مي خواهد خانه اي داشته باشم پر دوست کنج هر ديوارش دوستهايم بنشينند آرام گل بگو گل بشنو هرکسي مي خواهد وارد خانهء پر عشق و صفاي من گردد يک سبد بوي گل سرخ به من هديه کند شرط وارد گشتن شست و شوي دلهاست شرط آن داشتن يک دل بي رنگ و رياست بر درش برگ گلي مي کوبم روي آن با قلم سبز بهار مي نويسم...
  10. *زهره*

    شعر نو

    بي تو نه بوي خاک نجاتم داد نه شمارش ستاره ها تسکينم چرا صدايم کردي چرا ؟ سراسيمه و مشتاق سي سال بيهوده در انتظار تو ماندم و نيامدي نشان به آن نشان که دو هزار سال از مسيح مي گذشت وعصر عصر واليوم بود و فلسفه و ساندويچ دل و جگر حسين پناهي
  11. *زهره*

    غزل و قصیده

    در اين زمانه رفيقی که خالی از خلل است صراحی می ناب و سفينه غزل است جريده رو که گذرگاه عافيت تنگ است پياله گير که عمر عزيز بی‌بدل است نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس ملالت علما هم ز علم بی عمل است به چشم عقل در اين رهگذار پرآشوب جهان و کار جهان بی‌ثبات و بی‌محل است بگير طره مه چهره‌ای و قصه...
  12. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند تا ابد سر نکشد وز سر پیمان نرود
  13. *زهره*

    مطالبی در مورد توبه و استغفار.(چون مورد بحث هواداران احمدی نژاد هست)

    توبه در زبان عربی به معنی بازگشت است و در اصطلاحات اسلامی به معنی بازگشت به سوی خدا. فرد گناهکار با هر گناهی که مرتکب می‌شود، خود را از خداوند دورتر می‌کند و تنها به وسیله‌ی توبه است که می‌تواند به سوی خداوند بازگردد. خداوند متعال که نسبت به تمام بندگانش مهربان است، در ِ توبه را به روی هیچ...
  14. *زهره*

    سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت تا چه اندیشه کند رای جهان آرایت تو به هر جا که فرود آمدی...

    سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت تا چه اندیشه کند رای جهان آرایت تو به هر جا که فرود آمدی و خیمه زدی کس دیگر نتواند که بگیرد جایت همچو مستسقی بر چشمه نوشین زلال سیر نتوان شدن از دیدن مهرافزایت روزگاریست که سودای تو در سر دارم مگرم سر برود تا برود سودایت قدر آن...
  15. *زهره*

    سهراب سپهری

    به كنار تپه شب رسيد. با طنين روشن پايش آيينه فضا شكست. دستم را در تاريكي اندوهي بالا بردم و كهكشان تهي تنهايي را نشان دادم، شهاب نگاهش مرده بود. غبار كاروان ها را نشان دادم و تابش بيراهه ها و بيكران ريگستان سكوت را، و او پيكره اش خاموشي بود. لالايي اندوهي بر ما وزيد. تراوش سياه نگاهش با زمزمه...
  16. *زهره*

    سهراب سپهری

    تا سواد قريه راهي بود. چشم هاي ما پر از تفسير ماه زنده بومي ، شب درون آستين هامان. مي گذشتيم از ميان آبكندي خشك. از كلام سبزه زاران گوش ها سرشار، كوله بار از انعكاس شهر هاي دور. منطق زبر زمين در زير پا جاري. زير دندان هاي ما طعم فراغت جابجا ميشد. پاي پوش ما كه از جنس نبوت بود ما را با نسيمي از...
  17. *زهره*

    سهراب سپهری

    پس از لحظه هاي دراز بر درخت خاكستري پنجره ام برگي روييد و نسيم سبزي تار و پود خفته مرا لرزاند. و هنوز من ريشه هاي تنم را در شن هاي روياها فرو نبرده بودم كه براه افتادم. پس از لحظه هاي دراز سايه دستي روي وجودم افتاد ولرزش انگشتانش بيدارم كرد. و هنوز من پرتو تنهاي خودم را در ورطه تاريك درونم...
  18. *زهره*

    سهراب سپهری

    قصه ام دیگر زنگار گرفت با نفس های شبم پیوندی است پرتویی لغزد اگر بر لب او گویدم دل : هوس لبخندی است خیره چشمانش با من گوید کو چراغی که فروزد دل ما ؟ هر که افسرد به جان با من گفت آتشی کو که بسوزد دل ما؟ خشت می افتد ازاین دیوار رنج بیهوده نگهبانش برد دست باید نرود سوی کلنگ سیل اگر آمد...
  19. *زهره*

    سهراب سپهری

    میان این سنگ و آفتاب پژمردگی افسانه شد درخت نقشی در ابدیت ریخت انگشتانم برنده ترین خار را می نوازد لبانم به پرتو شوکران لبخند می زند این تو بودی که هر ورزشی هدیه ای ناشناس به دامنت می ریخت؟ و اینک هرهدیه ابدیتی است این تو بودی که طرح عطش را بر سنگ نهفته ترین چشمه کشیدی ؟ و اینک چشمه نزدیک...
  20. *زهره*

    غزل و قصیده

    شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد فریبنده زاد و فریبا بمیرد شب مرگ تنها نشیند به موجی رود گوشه ای دور و تنها بمیرد در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب که خود در میان غزلها بمیرد گروهی بر آنند که این مرغ شیدا کجا عاشقی کرد آنجا بمیرد شب مرگ از بیم آنجا شتابد که از مرگ غافل شود تا بمیرد من...
بالا