نتایح جستجو

  1. *زهره*

    من تو قسمت هنر و ادبیاتم بیشتر. مشاعره، کوی دوست، شعر نو، غزل و قصیده.... زیاد پست می‌ذارم...

    من تو قسمت هنر و ادبیاتم بیشتر. مشاعره، کوی دوست، شعر نو، غزل و قصیده.... زیاد پست می‌ذارم. خوشحال می‌شم بیای و بخونیشون:w27:
  2. *زهره*

    رباعی و دو بیتی

    در سنبلش آویختم از روی نیاز گفتم من سودازده را کار بساز گفتا که لبم بگیر و زلفم بگذار در عیش خوش‌آویز نه در عمر دراز
  3. *زهره*

    غزل و قصیده

    اين ترانه بوي نان نمي‌دهد بوي حرف ديگران نمي‌دهد سفرهء دلم دوباره باز شد سفره‌اي كه بوي نان نمي‌دهد نامه‌اي كه ساده و صميمي است بوي شعر و داستان نمي‌دهد: …با سلام و آرزوي طول عمر كه زمانه اين زمان نمي‌دهد كاش اين زمانه زير و رو شود روي خوش به ما نشان نمي‌دهد يك وجب زمين براي...
  4. *زهره*

    شعر نو

    ما در عصر احتمال بسر ميبريم در عصر شک و شايد در عصر پيش بيني وضع هوا از هر طرف که باد بيايد در عصر قاطعيت ترديد عصر جديد عصري که هيچ اصلي جز اصل احتمال، يقيني نيست اما من بي نام تو حتي يک لحظه احتمال ندارم چشمان تو عين اليقين من قطعيت نگاه تو...
  5. *زهره*

    سلام احسان جونم خوبی؟

    سلام احسان جونم خوبی؟
  6. *زهره*

    كوي دوست

    هیچ رابطه انسانی وجود دیگری را به تملک خود درنمی‌آورد. هر روحی از بنیاد با دیگری تفاوت دارد. در دوستی یا عشق، هر دو روح در کنار هم دست‌های خود را برای یافتن چیزی که یک دست به تنهایی قادر به یافتن آن نیست دراز می‌کنند. جبران
  7. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    تشنه‌ی بادیه راهم به زلالی دریاب به امیدی که در این ره به خدا می‌داری
  8. *زهره*

    سعی کن دریابی که مسافری آسمانی هستی و فقط برای لحظه ای کوتاه در این جا به سر می بری، و سپس روانه...

    سعی کن دریابی که مسافری آسمانی هستی و فقط برای لحظه ای کوتاه در این جا به سر می بری، و سپس روانه ی دنیایی دلفریب و بی نظیر می شوی. فکرت را به این زندگی کوتاه و این زمین کوچک محدود نکن. عظمت روحی را که درون توست، به یاد داشته باش.:w30:
  9. *زهره*

    جبران خلیل جبران : آه این زندگی است که زندگی را می طلبد ، به توان و امید ، به اشتیاق و شور ، اما...

    جبران خلیل جبران : آه این زندگی است که زندگی را می طلبد ، به توان و امید ، به اشتیاق و شور ، اما به قالب اندامهایی در آمده است که دلواپس مرگند و نگران گور . در اینجا هیچ گوری نباشد ، هیچ گوری .
  10. *زهره*

    جبران خلیل جبران : اگر از دوست خود جدا شدی ، مبادا که بر جدایی اش افسرده و غمین گردی ، زیرا آنچه...

    جبران خلیل جبران : اگر از دوست خود جدا شدی ، مبادا که بر جدایی اش افسرده و غمین گردی ، زیرا آنچه از وجود او در تو دوستی و مهر برانگیخته است ، ای بسا که در غیابش روشن تر و آشکارتر از دوران حضورش باشد .
  11. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    یادم آید روز باران گردش یک روز شیرین خوب و دیرین توی جنگلهای گیلان
  12. *زهره*

    كوي دوست

    تو مثل یاس‌های نازنینی فروغ اولین و آخرینی شبیه شعری و نازک‌تر از گل عجب در محفل دل می‌نشینی تو همرنگ بهاری، سبز در سبز تو روح آبشاری، سبز در سبز شبم را کرده‌ای آیینه باران به چشمانی که داری، سبز در سبز
  13. *زهره*

    غزل و قصیده

    آن یار کز او خانه ما جای پری بود سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش بیچاره ندانست که یارش سفری بود تنها نه ز راز دل من پرده برافتاد تا بود فلک شیوه او پرده دری بود منظور خردمند من آن ماه که او را با حسن ادب شیوه صاحب نظری بود از چنگ منش...
  14. *زهره*

    شعر نو

    لحظه ديدار نزديك است باز من ديوانه ام ، مستم باز مي لرزد، دلم،دستم باز گويي در جهان ديگري هستم هاي ! نخراشي به غفلت گونه ام را تيغ هاي ! نپريشي صفاي زلفکم را دست آبرويم را نريزي، دل - اي نخورده مست - لحظه ديدار نزديك است م. امید
  15. *زهره*

    سهراب سپهری

    دستی افشان تا ز سر انگشتت صد قطره چکد، هر قطره شود خورشیدی ... باشد که به صد سوزن نور ، شب ما را بکند روزن روزن...... ما بی تاب و نیایش بی رنگ.... از مهرت لبخندی کن ، بنشان بر لب ما، باشد که سرودی خیزد در خورد نیوشیدن تو.... ما هسته ی پنهان تماشاییم، ز تجلی ابری کن ، بفرست،که ببارد بر سر ما...
  16. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    یاری کن و گره زن نگه ما و خودت با هم باشد که تراود در ما همه تو
  17. *زهره*

    غزل و قصیده

    دلم رمیده شد و غافلم من درویش که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش چو بید بر سر ایمان خویش می‌لرزم که دل به دست کمان ابروییست کافرکیش خیال حوصله بحر می‌پزد هیهات چه‌هاست در سر این قطره محال اندیش بنازم آن مژه شوخ عافیت کش را که موج می‌زندش آب نوش بر سر نیش ز آستین طبیبان...
  18. *زهره*

    شعر نو

    ماه من، غصه چرا؟ آسمان را بنگر، که هنوز بعد صدها شب و روز، مثل آن روز نخست، گرم و آبی و پر از مهر به ما می‌خندد! غم و اندوه اگر هم روزی مثل باران بارید یا دل شیشه‌ایت از لب پنجره عشق زمین خورد و شکست، با نگاهت به خدا چتر شادی وا کن، و بگو با دل خود: "که خدا هست هنوز" ماه من! غصه چرا؟
  19. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    دفتر دانش ما جمله بشویید به می که فلک دیدم و در قصد دل دانا بود
  20. *زهره*

    كوي دوست

    با توام ای نور، ای منشور ای تمام طیف‌های آفتاب با توام ای کبود ارغوانی ای بنفشابی هر چه هستی باش اما کاش... اما باش!
بالا