نتایح جستجو

  1. eksir

    رباعی و دو بیتی

    سلسله مو دستی بر طره پر خم زن یک سلسله مو بگشا، صد سلسله بر هم زن خواهی که شود کشته از هر طرفی فوجی جانا صف مژگان را یک مرتبه بر هم زن
  2. eksir

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    نه ز ایمانم نشانی نه ز کفرم رونقی در میان این و آن درمانده، حیران چون کنم
  3. eksir

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    بزن آن پرده، اگر چند تو را سیم از این ساز گسسته؛ بزن این زخمه، اگر چند در این کاسه تنبور، نماندست صدایی بزن این زخمه، بر آن سنگ، بر آن چوب؛ بر آن عشق که شاید بردم راه به جایی
  4. eksir

    زندگی در شعر

    غنچه با دل گرفته گفت: زندگی لب زخنده بستن است گوشه ای درون خود نشستن است گل به خنده گفت زندگی شکفتن است با زبان سبز راز گفتن است
  5. eksir

    مشاعرۀ سنّتی

    دستارچه‌ای کان بت دلبر دارد گر بویی ازان باد صبا بردارد
  6. eksir

    مشاعرۀ سنّتی

    شب وصل است و طی شد نامه هجر سلام فیه حتی مطلع الفجر
  7. eksir

    مشاعرۀ سنّتی

    من و انکار شراب این چه حکایت باشد غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد
  8. eksir

    مشاعرۀ سنّتی

    مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد
  9. eksir

    مشاعرۀ سنّتی

    دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد
  10. eksir

    مشاعرۀ سنّتی

    تن در بلای عشق دهم هر چه باد باد سر در قفای عشق نهم هر چه باد باد
  11. eksir

    مشاعرۀ سنّتی

    من آن مرغ سخندانم که در خاکم رود صورت هنوز آواز می‌آید به معنی از گلستانم
  12. eksir

    مشاعرۀ سنّتی

    من آن مرغ سخندانم که در خاکم رود صورت هنوز آواز می‌آید به معنی از گلستانم
  13. eksir

    مشاعرۀ سنّتی

    دوش که آن مه‌لقا، باوفا، خوش ادا، باصفا از برم آمد و بنشست، برده دین و دلم از دست .
  14. eksir

    مشاعرۀ سنّتی

    دلم صد بار می‌گوید که چشم از فتنه بر هم نه دگر ره دیده می‌افتد بر آن بالای فتانم .
  15. eksir

    مشاعرۀ سنّتی

    شاه خوبانی و منظور گدایان شده‌ای قدر این مرتبه، نشناخته‌ای، یعنی چه
  16. eksir

    رباعی و دو بیتی

    نامردم اگر زنم سر از مهر تو باز خواهی بکشم به هجر و خواهی بنواز ور بگریزم ز دست ای مایهٔ ناز هر جا که روم پیش تو می‌آیم باز
  17. eksir

    مشاعرۀ سنّتی

    روز نخست چون دم رندي زديم و عشق شرط آن بود كه جز ره آن شيوه نسپريم
  18. eksir

    مشاعرۀ سنّتی

    من از تو جدا نمی شم بيا حبيب دل من من از تو رضا نمی‌شم مرو شمع محفل من
  19. eksir

    مشاعرۀ سنّتی

    مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید
  20. eksir

    مشاعرۀ سنّتی

    دیده و گوش بشر، دان که همه پر گل است از بصر پر وحل، گوهر منظر مپرس **
بالا