نتایح جستجو

  1. eksir

    مشاعرۀ سنّتی

    آن گل که هر دم در دست باديست گو شرم بادت از عندليبان
  2. eksir

    تک بیتی های ناب وپرمعنا

    دستی افشان تا ز سر انگشتانت صد قطره چکد، هر قطره شود خورشیدی
  3. eksir

    مشاعرۀ سنّتی

    در غم ما روزها بيگاه شد روزها با سوزها همراه شد **
  4. eksir

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    آشنایی نه غریب است که دلسوز من است چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت
  5. eksir

    مشاعرۀ سنّتی

    روز و شب خوابم نمی‌آید به چشم غم پرست بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع
  6. eksir

    داستان هاي كوتاه

    استاد فرزانه جناب علی اصغر حلبی به نقل از استاد باستانی پاریزی حکایت می کردند که سالها پیش شادروان علی اصغر حکمت در دوران وزارت خویش به خراسان رفته بود و در آنجا به همراه شوکت الملک امیر بیرجند (پدر علم وزیر دربار شاه) برای بازرسی به یکی از مدارس خطه خراسان رفتند. بر این مدرسه نام ابن یمین...
  7. eksir

    تک بیتی های ناب وپرمعنا

    باز آ و دل تنگ مرا مونس جان باش وین سوخته را محرم اسرار نهان باش
  8. eksir

    ترانه ها و تصنیف ها...

    شنیدم ماهی و هم شاهی میان دلبران، بت صاحبدلان گفتم که غمخوارم شوی در روز تنهایی شمع شب تارم شوی، ترسم که نتوانی نه دلم بردی و نه غمم خوردی دلم آزردی به خدا نادیدن رویت می‌کشدم آن سان گل رویت می‌کشدم شعر : محتشم كاشاني خواننده : استاد شجريان
  9. eksir

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    خوان درویش به شیرینی و چربی بخورند سعدیا چرب زبانی کن و شیرین سخنی
  10. eksir

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد دوستی کی آخر آمد، دوستداران را چه شد آب حیوان تیره‌گون شد، خضر فرخ پی کجاست خون چکید از شاخ گل، باد بهاران را چه شد کس نمی‌گوید که یاری داشت حق دوستی حق شناسان را چه حال افتاد، یاران را چه شد
  11. eksir

    شعر نو

    چه روزها که به دل می گریستم – خاموش – به شوربختی « اسفندیار » رویین تن . چه روزها که به جان می گداختم از خشم ، به سست عهدی « افراسیاب » سنگین دل . به نابکاری « گرسیوز » و فریب « شغاد » ، به آنچه رفت از این هر سه بد نهاد به باد ! به پاک مهری « ایرج » ، به تنگ چشمی « تور » ، به کینه تـوزی...
  12. eksir

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    چون زلف توام جانا در عین پریشانی چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی من خاکم و من گردم، من اشکم و من دردم تو مهری و تو نوری، تو عشقی و تو جانی خواهم که تو را در بر بنشانم و بنشینم تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی
  13. eksir

    رباعی و دو بیتی

    از بس که بیازرد دل دشمن و دوست گویی به گناه مسخ کردندش پوست وقتی غم او بر همه دلها بودی اکنون همه غمهای جهان بر دل اوست
  14. eksir

    غزل و قصیده

    سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت جانم از آتش هجر رخ جانانه بسوخت خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد خانه عقل مرا آتش خمخانه بسوخت سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت آشنایی نه غریب است که دلسوز من...
  15. eksir

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    دردیست در دلم که گر از پیش آب چشم برگیرم آستین، برود تا به دامنم
  16. eksir

    مشاعرۀ سنّتی

    از آن رو هست یاران را صفاها با می لعلش که غیر از راستی نقشی در آن جوهر نمی‌گیرد
  17. eksir

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    بر تخت جم پدید نیاید شب دراز من دانم این حدیث که در چاه بیژنم
  18. eksir

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    ای که نیازموده‌ای صورت حال بیدلان عشق حقیقی است اگر حمل مجاز می‌کنی
  19. eksir

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی
بالا