نتایح جستجو

  1. *زهره*

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    افق تاريک دنيا تنگ نوميدي توان فرساست مي دانم وليکن ره سپردن در سياهي رو به سوي روشني زيباست مي داني به شوق نور در ظلمت قدم بردار به اين غم هاي جان آزار دل مسپار که مرغان گلستان زاد که سرشارند از آواز آزادي نمي دانند هرگز لذت و...
  2. *زهره*

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    گل از طراوت باران صبحدم لبريز هواي باغ و بهار از نسيم و نم لبريز صفاي روي تو اي ابر مهربان بهار که هست دامنت از رشحه کرم لبريز هزار چلچله در برج صبح مي خوانند هنوز گوش شب از بانگ زير و بم لبريز به پاي گل چه...
  3. *زهره*

    کوچه های تنهایی

    باران قصيده واري غمناک آغاز کرده بود مي خواند و باز مي خواند بغض هزار ساله دردش را انگار ميگشود اندوه زاست زاري خاموش ناگفتني است اين همه غم ؟ ناشنيدني است پرسيدم اين نواي حزين در عزاي کيست گفتند اگر تو نيز از اوج...
  4. *زهره*

    كوي دوست

    گلي را که ديروز به ديدار من هديه آوردي اي دوست دور از رخ نازنين تو امروز پژمرد همه لطف و زيبايي اش را که حسرت به روي تو مي خورد و هوش از سر ما به تاراج مي برد گرماي شب برد صفاي تو اما گلي پايدار است بهشتي...
  5. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    مرا به کشتی باده درافکن ای ساقی که گفته‌اند نکویی کن و در آب انداز
  6. *زهره*

    [IMG]

    [IMG]
  7. *زهره*

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    کسي باور نخواهد کرد اما من به چشم خويش مي بينم کهمردي پيش چشم خلق بي فرياد مي ميرد نه بيمار است نه بردار است نه درقلبش فروتابيده شمشيري نه تا پر در ميان سينه اش تيري کسي را نيست بر اين مرگ بي فرياد تدبيري لبش خندان و دستش گرم نگاهش...
  8. *زهره*

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    کسي باور نخواهد کرد اما من به چشم خويش مي بينم کهمردي پيش چشم خلق بي فرياد مي ميرد نه بيمار است نه بردار است نه درقلبش فروتابيده شمشيري نه تا پر در ميان سينه اش تيري کسي را نيست بر اين مرگ بي فرياد تدبيري لبش خندان و دستش گرم نگاهش...
  9. *زهره*

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    نفس مي زند موج نفس مي زند موج ساحل نمي گيردش دست پس مي زند موج فغاني به فرياد رس مي زند موج من آن رانده مانده بي شکيبم که راهم به فرياد رس بسته دست فغانم شکسته زمين زير پايم تهي مي کند جاي زمان در کنارم عبث مي زند موج نه در من غزل...
  10. *زهره*

    شعر نو

    اين کيست گشوده خوشتر از صبح پيشاني بي کرانه در من وين چيست که مي زند پر و بال همراه غم شبانه در من از شوق کدام گل شکفته ست اين باغ پر از جوانه در من وز شور کدام باده افتد اين گريه بي بهانه در من جادوي کدام نغمه ساز است...
  11. *زهره*

    کوچه های تنهایی

    چنان فشرده شب تيره پا که پنداري هزار سال بدين حال باز مي ماند به هيچ گوشه اي از چارسوي اين مرداب خروس آيه آرامشي نمي خواند چه انتظار سياهي سپيده مي داند ؟
  12. *زهره*

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    تاب مي خورم تاب مي خورم مي روم به سوي مهر مي روم به سوي ماه در کجا به دست کيست بند گاهواره ام ؟ برگهاي زرد برگهاي زرد روي راهي از ازل کشيده تا ابد مثل چشم هاي منتظر نگاه ميکنند در نگاهشان چگونه بنگرم چگونه ننگرم ؟ از ميانشان چگونه بگذرم چگونه...
  13. *زهره*

    كوي دوست

    چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را چه کند گوی که عاجز نشود چوگان را سروبالای کمان ابرو اگر تیر زند عاشق آنست که بر دیده نهد پیکان را دست من گیر که بیچارگی از حد بگذشت سر من دار که در پای تو ریزم جان را کاشکی پرده برافتادی از آن منظر حسن تا همه خلق ببینند نگارستان را...
  14. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری بر حذر باش که سر می‌شکند دیوارش
  15. *زهره*

    دفتر مدیریت تالار ادبیات

    محسن جان منم بهت تبریک می‌گم موفق باشی
  16. *زهره*

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    شبي که پرشده بودم زغصه هاي غريب به بال جان سفري تا گذشته ها کردم چراغ ديده برافروختم به شعله اشک دل گداخته را جام جان نما کردم هزار پله فرا رفتم از حصار زمان هزار پنجره بر عمر رفته وا کردم به شهر خاطره ها چون مسافران غريب گرفتم...
  17. *زهره*

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    تو در کنار پنجره نشسته اي به ماتم درخت ها که شانه هاي لخت شان خميده زير پاي برف من از ميان قطره هاي گرم اشک که بر خطوط بي قرار روزنامه مي چکد من از فراز کوه هاي سر سپيد و کوره راه هاي نا پديد نگاه مي کنم به پاره پارههاي تن به لخته...
  18. *زهره*

    كوي دوست

    نارنج هاي باغ بالا را دستي تواندچيد و خواهد چيد وز هر طرف فرياد هاي : چيد آوخ چيد خواهد در اين‌آسمان پيچيد آن باغبان خفته روي پرنيان عرش آي نخواهد ديد ؟ يا پرسيد کو ماه ؟ کو ناهيد؟ کو خورشيد؟
  19. *زهره*

    شعر نو

    دستم به هر ستاره که مي خواست مي رسيد نه از فراز بام که از پاي بوته ها مي شد ترا در آينه هرستاره ديد در بي کران دشت در نيمه هاي شب جز من که با خيال تو مي گشنم جز من که در کنار تو مي سوختم غريب تنها ستاره بود که مي سوخت تنها نسيم بود...
  20. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    در ازل هر کو بفیض بدلت ارزانی بود تا ابد جام مرادش همدم جانی بود
بالا