نتایح جستجو

  1. *زهره*

    fiction and short story

    The Girls in Their Summer Dresses BY Irwin Shaw The Girls in Their Summer Dresses BY Irwin Shaw Fifth Avenue was shining in the sun when they left the Brevoort and started walking toward Washington Square. The sun was warm, even though it was November, and everything looked like Sunday...
  2. *زهره*

    به لطف داداش و دعای خیرش خوبم[IMG] تو خوبی؟

    به لطف داداش و دعای خیرش خوبم[IMG] تو خوبی؟
  3. *زهره*

    سخنان بزرگان، جملات کوتاه و زیبا

    اُرد بزرگ : بداندیش همیشه ، کارش گره می خورد و بدخو عمرش کم است .
  4. *زهره*

    سخنان بزرگان، جملات کوتاه و زیبا

    بزرگمهر : توانگر راستین کسی است که آز در دلش راه نیافته است .
  5. *زهره*

    سخنان بزرگان، جملات کوتاه و زیبا

    فردریش نیچه :برای بشر بنیادی تر از بررسی حقیقت جستجوی ارزش آن بوده است و متافیزیسین ها همگی به دنبال ارزش گذاری مفاهیم متضاد بوده اند.
  6. *زهره*

    سخنان بزرگان، جملات کوتاه و زیبا

    جبران خلیل جبران : گروهی دریای زیبای حقیقت را به درون خود نهان دارند و زلال آنرا در پیاله کوچک کلام نمی کنند . به گرمای مهربان سینه ی آنان باشد که جان به سکوتی موزون ماوی گزیند .
  7. *زهره*

    سخنان بزرگان، جملات کوتاه و زیبا

    واشنگتن ایروینگ : زبان یگانه آلت تیزی است که با استعمال زیاد تیزتر می گردد .
  8. *زهره*

    سخنان بزرگان، جملات کوتاه و زیبا

    اُرد بزرگ : بدبخت کسی است که نمی تواند ناراستی خویش را درست کند .
  9. *زهره*

    سخنان بزرگان، جملات کوتاه و زیبا

    جان کایزل : باور کردن دروغیکه انسان صد بار شنیده آسان تر از حقیقتی است انسان حتی یکدفعه هم آن را نشنیده است .
  10. *زهره*

    داستان هاي كوتاه

    # اميررضا بيگدلي # بيب بيب # اميررضا بيگدلي # بيب بيب صداي زنگ كه بلند شد پسر دويد سوي در. داد زد: "بابامه." پيرمرد پوزخند زد. گفت: "چشمت روشن." زن چادرش را روي دوش انداخت و پشت پسر راه افتاد. پيرمرد پرسيد: "كجا؟" زن سر برگرداند: "تا در برم باهاش." "دلت...
  11. *زهره*

    تک بیتی های ناب وپرمعنا

    شراب کهنه در پیری مرا دارد جوان دایم که دارد از مریدان این چنین پیری که من دارم؟
  12. *زهره*

    تک بیتی های ناب وپرمعنا

    نخوابیده است با کین کسی هرگز دل صافم ز بستر چون دعا از سینه‌های پاک برخیزم
  13. *زهره*

    تک بیتی های ناب وپرمعنا

    جان می‌دهد چو شمع برای نسیم صبح هر کس تمام شب نفس آتشین زده است
  14. *زهره*

    کوچه های تنهایی

    شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت فراق یار نه آن می‌کند که بتوان گفت حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر کنایتیست که از روزگار هجران گفت نشان یار سفرکرده از که پرسم باز که هر چه گفت برید صبا پریشان گفت فغان که آن مه نامهربان مهرگسل به ترک صحبت یاران خود چه آسان گفت من و...
  15. *زهره*

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت کار چراغ خلوتیان باز درگرفت آن شمع سرگرفته دگر چهره برفروخت وین پیر سالخورده جوانی ز سر گرفت آن عشوه داد عشق که مفتی ز ره برفت وان لطف کرد دوست که دشمن حذر گرفت زنهار از آن عبارت شیرین دلفریب گویی که پسته تو سخن در شکر گرفت بار غمی که...
  16. *زهره*

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود بار بربست و به گردش نرسیدیم و برفت بس که ما فاتحه و حرز یمانی خواندیم وز پی اش سوره اخلاص دمیدیم و برفت عشوه دادند که بر ما گذری خواهی کرد دیدی آخر که چنین عشوه خریدیم و...
  17. *زهره*

    غزل و قصیده

    ساقی بیار باده که ماه صیام رفت درده قدح که موسم ناموس و نام رفت وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم عمری که بی حضور صراحی و جام رفت مستم کن آن چنان که ندانم ز بیخودی در عرصه خیال که آمد کدام رفت بر بوی آن که جرعه جامت به ما رسد در مصطبه دعای تو هر صبح و شام رفت دل را که مرده...
  18. *زهره*

    كوي دوست

    گر ز دست زلف مشکینت خطایی رفت رفت ور ز هندوی شما بر ما جفایی رفت رفت برق عشق ار خرمن پشمینه پوشی سوخت سوخت جور شاه کامران گر بر گدایی رفت رفت در طریقت رنجش خاطر نباشد می بیار هر کدورت را که بینی چون صفایی رفت رفت عشقبازی را تحمل باید ای دل پای دار گر ملالی بود بود و گر...
  19. *زهره*

    فراق یار

    آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین کس واقف ما نیست که از دیده چه‌ها رفت بر شمع نرفت از گذر آتش دل دوش آن دود که از سوز جگر بر سر ما رفت دور از رخ تو دم به دم از گوشه چشمم سیلاب سرشک آمد و طوفان بلا رفت...
  20. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد ابری که در بیابان بر تشنه‌ای ببارد
بالا