نتایح جستجو

  1. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    من ملک بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیر خراب آبادم
  2. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    شراب خورده و خوی کرده می‌روی به چمن که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت
  3. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون روی سوی خانه خمار دارد پیر ما
  4. *زهره*

    fiction and short story

    A Coward BY GUY de MAUPASSANT A Coward BY GUY de MAUPASSANT He turned back towards the bed, and distinctly saw himself lying on his back in the very sheets he had just left. He had the hollow face of a corpse, his hands had the slackness of hands that will never make another movement. At...
  5. *زهره*

    fiction and short story

    A Coward BY GUY de MAUPASSANT A Coward BY GUY de MAUPASSANT SOCIETY CALLED HIM HANDSOME SIGNOLES. HIS NAME was Viscount Gontran-Joseph de Signoles. An orphan, and possessed of an adequate income, he cut a dash, as the saying is. He had a good figure and a good carriage, a sufficient flow of...
  6. *زهره*

    شعر انگلیسی

    Marriage A-La-Mode by John Dryden Marriage A-La-Mode by John Dryden Marriage A-La-Mode Why should a foolish marriage vow, Which long ago was made, Oblige us to each other now When passion is decay'd? We lov'd, and we lov'd, as long as we could, Till...
  7. *زهره*

    شعر انگلیسی

    Farewell, Ungrateful Traitor! by John Dryden Farewell, Ungrateful Traitor! by John Dryden Farewell, Ungrateful Traitor! Farewell, ungrateful traitor! Farewell, my perjur'd swain! Let never injur'd woman Believe a man again. The pleasure of possessing Surpasses all expressing, But...
  8. *زهره*

    داستان هاي كوتاه

    # هاينريش بل؛ مترجم: محمد اسماعيلزاده # پيراهن ابريشمي سبز رنگ # هاينريش بل؛ مترجم: محمد اسماعيلزاده # پيراهن ابريشمي سبز رنگ دقيقا همان طور که به من گفته شده بود عمل کردم : بدون اين که دق الباب کنم ، در را به سرعت باز کردم و داخل شدم ، اما چون ناگهان با زني درشت هيکل و فربه روبه رو...
  9. *زهره*

    داستان هاي كوتاه

    # هوشنگ گلشيري # پرنده فقط پرنده بود # هوشنگ گلشيري # پرنده فقط پرنده بود روزي بود و روزگاري و شهري بود به اسم علي آباد که چنين بود و چنان ... تا آن روز که همه مردمن اين شهر از بهار و پاييز طلوع و غروب وخلاصه از اينکه بهارها اين همه صداي پرنده و چرنده توي گوشهاشان...
  10. *زهره*

    داستان هاي كوتاه

    # صمد بهرنگي # بز ريش سفيد # صمد بهرنگي # بز ريش سفيد شنيدم كه در همين ده خودمان روزي بز حاجي مهدي آقا گر شد و آن را ول كردند توي صحرا، بعد بره ي خل ميرزا كدخداي ده ديگر، بعد سگ حاجي قاسم خودمان و بعد هم گوساله ي مشهدي محمد حسن. اين چهار تا وسط بيابان همديگر را پيدا كردند...
  11. *زهره*

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    من از مصاحبت آفتاب مي آيم كجاست سايه ؟ ولي هنوز قدم گيج انشعاب بهار است و بوي چيدن از دست باد مي آيد و حس لامسه پشت غبار حالت نارنج به حال بيهوشي است...
  12. *زهره*

    شعر نو

    كنار راه سفر كودكان كور عراقي به خط لوح حمورابي نگاه مي كردند و در مسير سفر روزنامه هاي جهان را مرور مي كردم سفر پر از سيلان بود و از تلاطم صنعت...
  13. *زهره*

    فراق یار

    خونِ من خاکی که بریزد آخر با خاک به خونی که ستیزد آخر در خون دلم مشو که من خاک توام از خون کفی خاک چه خیزد آخر
  14. *زهره*

    تک بیتی های ناب وپرمعنا

    تیره روزان جهان را به چراغی دریاب تا پس از مرگ ترا شمع مزاری باشد
  15. *زهره*

    تک بیتی های ناب وپرمعنا

    تا به چند از لب میگون تو ای بی انصاف روزی ما لب خمیازه مکیدن باشد؟
  16. *زهره*

    تک بیتی های ناب وپرمعنا

    به آهی می‌توان دل را ز مطلبها تهی کردن که یک قاصد برای بردن صد نامه بس باشد
  17. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    ترسم این قوم که بر دردکشان می‌خندند در سر کار خرابات کنند ایمان را
  18. *زهره*

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    عطار عطار در عشق تو من گرد جنون میگردم وز دایرهٔ عقل برون میگردم دیری است که در خون دل من شدهای در خون تو شدی و من به خون میگردم
  19. *زهره*

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    عطار عطار جان سوخته پای بست آمد بی تو وز دست شده به دست آمد بی تو تا خیلِ خیال تو شبیخون آورد بر قلبِ بسی شکست آمد بی تو
  20. *زهره*

    رباعی و دو بیتی

    عطار عطار در عشقِ تو برخویشتنم فرمان نیست وین درد مرا به هیچ رو درمان نیست گفتی: «برهی گر ز سرم برخیزی» برخاستنم از سر جان آسان نیست
بالا