نتایح جستجو

  1. *زهره*

    گریه نکن گریه نکن [IMG] درکت می‌کنم عیب نداره اشکاتو پاک کن

    گریه نکن گریه نکن [IMG] درکت می‌کنم عیب نداره اشکاتو پاک کن
  2. *زهره*

    غزل و قصیده

    گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم گفتا که شب رو است او از راه دیگر آید گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید گفتم...
  3. *زهره*

    ?What is this

    bicycle
  4. *زهره*

    منم چند صفحه ترجمه‌هام مونده مال رشته‌ی مدیریته خیلییییییییییی داغونه

    منم چند صفحه ترجمه‌هام مونده مال رشته‌ی مدیریته خیلییییییییییی داغونه
  5. *زهره*

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    چیست قصد خون من آن ترک کافر کیش را ای مسلمانان نمی‌دانم گناه خویش را ای که پرسی موجب این ناله‌های دلخراش سینه‌ام بشکاف تا بینی درون خویش را گر به بدنامی کشد کارم در آخر دور نیست من که نشنیدم در اول پند نیک اندیش را لطف خوبان گرچه دارد ذوق بیش از بیش، لیک حالتی دیگر بود...
  6. *زهره*

    غزل و قصیده

    که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید کلاه کج نهد و بر سر گذر بدر آید رسید بار دگر بار حسن حکم چه باشد دگر که از نظر افتد که باز در نظر آید ز سوی مصر به کنعان عجب رهیست که باشد هنوز قافله درمصر و نامه و خبر آید کمینه خاصیت عشق جذبه‌ایست که کس را ز هر دری که برانند بیش ،...
  7. *زهره*

    رباعی و دو بیتی

    می‌خواست فلک که تلخ کامم بکشد ناکردهٔ می طرب به جامم، بکشد بسپرد به شحنه فراق تو مرا تا او به عقوبت تمامم بکشد
  8. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    شب چو در بستم و مست از می نابش کردم ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
  9. *زهره*

    اندر حکایات باشگاه مهندسان

    روزی زهره از مهران پرسید: ماه بهتر است یا خورشید!؟ مهران گفت این چه سوالی است که از من می پرسی؟ خوب معلوم است, خورشید روزها بیرون می آید که هوا روشن است و نیازی به وجودش نیست! ولی ماه شبهای تاریک را ورشن می کند, به همین جهت نفعش خیلی بیشتر از ضررش است!
  10. *زهره*

    تک بیتی های ناب وپرمعنا

    نیست ما را در وفاداری به مردم نسبتی دیگران آبند و ما ریگ ته جوی توایم
  11. *زهره*

    تک بیتی های ناب وپرمعنا

    گر به جرم سینه صافی سنگبارانت کنند همچو آب از بردباریها به روی خود میار
  12. *زهره*

    تک بیتی های ناب وپرمعنا

    بر زمین ناید ز شادی پای ما چون گردباد تا لباس خاکساری در بر ما کرده‌اند
  13. *زهره*

    تک بیتی های ناب وپرمعنا

    مجنون به ریگ بادیه غمهای خود شمرد یاد زمانه‌ای که غم دل حساب داشت
  14. *زهره*

    داستان هاي كوتاه

    جوئلا و کاپيا ....آرزو صالحی جوئلا و کاپيا ....آرزو صالحی جوئلا يک روز که داشت دنبال ماشنکا مي گشت، يک گوش ديد از پشت يک درخت. آهسته رفت جلو و آن گوش را ماچ کرد. ناگهان يک گلوله صورتي وحشتزده بيرون پريد. جوئلا سعي کرد توضيح بدهد و عذر خواهي بکند و اصلا خودش هم نفهميد که چه گفت. تا به خودش...
  15. *زهره*

    داستان هاي كوتاه

    # صالحي آرزو # جوئلا و ماشنکا # صالحي آرزو # جوئلا و ماشنکا دو موجود گرد پشمالو تو يک جزيره زندگي ميکردند. معلوم نبود از کجاآمده اند. خودشان هم نميدانستند. داستان ما اززماني شروع ميشود که اين دوگلوله با هم برخوردکردند. احتمالا هر دوازيک جاآمده بودند چون زبان همديگر را ميفهميدند. اسم يکي...
  16. *زهره*

    داستان هاي كوتاه

    # صالحي آرزو # جوئلا و داشيا # صالحي آرزو # جوئلا و داشيا جوئلا يک روز که روي چمن دراز کشيده بود از گوشه چشم يک کرم درازو خيلي بزرگ را ديد که روي زمين به سرعت داشت مي خزيد. جوئلا زود دمش را گرفت، ولي چون خيلي کوچک بود خودش هم با آن کرم بزرگ به روي زمين کشيده شد. تا بيايد بفهمد که چه شده است...
  17. *زهره*

    شعر نو

    غروب مژده بيداري سحر دارد غروب از نفس صبحدم خبر دارد مرا به خويش بخوان همنشين با جان كن مرا به روشني آفتاب مهمان كن پنهسايه من باش و گيسوان سيه را سپرده دست نسيم حجاب چهره چون آفتاب تابان كن شب سياه مرا جلوه اي مرصع بخش دمي به خلوت...
  18. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    من دعا گویم اگر تو همه دشنام دهی بنده خدمت بکند ور نکند اعزازش
  19. *زهره*

    غزل و قصیده

    کس ندیدست به شیرینی و لطف و نازش کس نبیند که نخواهد که ببیند بازش مطرب ما را دردیست که خوش می‌نالد مرغ عاشق طرب انگیز بود آوازش بارها در دلم آمد که بپوشم غم عشق آبگینه نتواند که بپوشد رازش مرغ پرنده اگر در قفسی پیر شود همچنان طبع فرامش نکند پروازش تا چه کردیم دگرباره...
  20. *زهره*

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    هر که نامهربان بود یارش واجبست احتمال آزارش طاقت رفتنم نمی‌ماند چون نظر می‌کنم به رفتارش وز سخن گفتنش چنان مستم که ندانم جواب گفتارش کشته تیر عشق زنده کند گر به سر بگذرد دگربارش هر چه زان تلختر بخواهد گفت گو بگو از لب شکربارش عشق پوشیده بود و صبر نماند پرده...
بالا