نتایح جستجو

  1. mahshid m

    هیچی الاف . 5 شنبه نتیجه ها میاد برام دعا کن قبول بشم خسته شدم دیگه از الافی

    هیچی الاف . 5 شنبه نتیجه ها میاد برام دعا کن قبول بشم خسته شدم دیگه از الافی
  2. mahshid m

    اینجا هم آفتابیه ببخشید ندیده بودم

    اینجا هم آفتابیه ببخشید ندیده بودم
  3. mahshid m

    هوای اصفهان چطوره خوبه؟ راستی یه سوال سر کار میری؟

    هوای اصفهان چطوره خوبه؟ راستی یه سوال سر کار میری؟
  4. mahshid m

    ولی خوشگله مگه نه؟ تو پروفایله یکی از دوستام بود خوشم اومد گذاشتم

    ولی خوشگله مگه نه؟ تو پروفایله یکی از دوستام بود خوشم اومد گذاشتم
  5. mahshid m

    دلم براي دل صبورم ميسوزد. چنان صبور است که از رويش خجالت ميکشم . فقط سکوت ميکند و غصه ميخورد و...

    دلم براي دل صبورم ميسوزد. چنان صبور است که از رويش خجالت ميکشم . فقط سکوت ميکند و غصه ميخورد و مينويسد. هرگز شکايت نميکند. دلم براي دلم ميسوزد. براي تنهايي هايش ، غمهايش ، شادي هاي کوچکش. دلم براي دلي ميسوزد که با کوچکترين شاديها، رساترين قهقهه‌ها را سر ميدهد، دلم براي دلي ميسوزد که با بزرگترين...
  6. mahshid m

    رمان چشمان منتظر

    -نه من از اون بیدها نیستم که با یه باد بلرزم. -خوبه اگه به اون علاقمندی وبرای زندگی انتخابش کردی بهتره تلاشت رو بکنی . -به تازگی دیدیش؟-هر روز میبینمش. بهنام متعجب پرسید: -چطوری؟ -آخه منشی من شده. بهنام با چشمانی پر از تعجب به شاهرخ خیره شد .او قهقه ای زد وگفت: -تورو خدا این طوری نگام نکن جدی...
  7. mahshid m

    رمان چشمان منتظر

    -آقای فروتن .شخصی تماس گرفته اند واصرار دارن با شما صحبت کنند. -خودش رو معرفی نکرد؟ -میگن آقای معتمد هستند .مهندس بهنام معتمد. شاهرخ کمی اندیشید وناگهان گفت: -لطفا وصل کنید .از دوستان هستند. -سلام .فروتن هستم. -سلام بی معرفت ! این بود قول شما آقای شاهرخ خان؟ شاهرخ خندید. -شرمنده .اون قدر سرم...
  8. mahshid m

    خواهش میکنم عزیزم دوستی به همین دردا میخوره راستی ممنون بابت دوستیت عزیزم لطف کردی

    خواهش میکنم عزیزم دوستی به همین دردا میخوره راستی ممنون بابت دوستیت عزیزم لطف کردی
  9. mahshid m

    رمان چشمان منتظر

    شاهرخ خندید وگفت: -مگه بازهم روز تعطیل در پیش داریم؟ -به نظر شما جمعه ها تعطیل نیستند؟ -حق با شماست .ولی اجازه بدین باشه برای یه وقت دیگه. -مثلا کی؟ -شما چقدر عجولید! سوگند خندید وگفت: -خیلی دوست دارم زودتر خانواده ام با شما آشنا بشن وبدونن من.... -چی رو بدنند؟ -هیچی.میخواستم بگم بدونند که شما...
  10. mahshid m

    نه عزیزم وقتی رفتی توی لینکی که بهت گفتم یه چند تا بالای صفحه گزینه هست سمت چپه صفحه نوشته نمایش...

    نه عزیزم وقتی رفتی توی لینکی که بهت گفتم یه چند تا بالای صفحه گزینه هست سمت چپه صفحه نوشته نمایش -امتیاز به این تایپیک -جستجوی تایچیک و ابزارهای تایپیک که تو باید ابزارهتای تایپیک رو انتخاب کنی .بعد توی ابار تایپیک باید اشتراک رو انتخاب کنی وبعد صفحه ای میاد که باید گزینه ی افزودن اشتراک رو...
  11. mahshid m

    عزیزم الان برات لینکشو میزارم بعدشم بالای صفحه توی ابزارهای تایپیک گزینه اشتراک تایپیک رو انتخاب...

    عزیزم الان برات لینکشو میزارم بعدشم بالای صفحه توی ابزارهای تایپیک گزینه اشتراک تایپیک رو انتخاب کن اون وقت راحت تا یه پست جدید من بزارم برای تو هم توی کنترل پنلت میاد.اگه متوجه نشدی بگو تا بیشتر توضیح بدم http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/233958-رمان-چشمان-منتظر
  12. mahshid m

    سلام غزل جون خوبی؟میخواستم ببینم هنوز رمانمو میخونی یا نه؟چطوره خوبه ؟

    سلام غزل جون خوبی؟میخواستم ببینم هنوز رمانمو میخونی یا نه؟چطوره خوبه ؟
  13. mahshid m

    تا منظورتون از فعالیت چی باشه ؟ فعلا هیچ فعالیتی ندارم راستی سلام

    تا منظورتون از فعالیت چی باشه ؟ فعلا هیچ فعالیتی ندارم راستی سلام
  14. mahshid m

    رمان چشمان منتظر

    دو روز از بازگشت مسافران به تهران می گذشت .خاطره این سفر به یادماندنی چنان در ذهن همه آنها باقی مانده بود که تا یک هفته به آن می اندیشیدند .گردش وشادی وتفریح .... به راستی خوش گذشته بود بهار روحیه اش عالی بود .شاهرخ نیز نسبت به قبل وضع روحی بهتری پیدا کرده بود .مهربانتر وخوش برخردتر ....کمتر پا...
  15. mahshid m

    آموزش حل مکعب روبیک به صورت تصویری ...

    ممنون جالب بود:gol:
  16. mahshid m

    راهنمایی و مطالعه گروهی کارشناسی ناپیوسته معماری

    سلام بچه ها نتایج دانشگاه آزاد 5 شنبه عصر میان برام دعا کنید:cry:
  17. mahshid m

    رمان چشمان منتظر

    وبرخاست .با فریاد وخشم او تصویر خیالی بهاره نیز محو شد .ناراحت دوباره روی صندلی نشست .از اینکه عصبانی شده بود غمگین شد .زیرا با این کار حتی تصویر خیالی بهاره را نیز از دست داد. -قهوه تون سرد شده .حواستون کجاست آقای فروتن ؟ متعجب سر بلند کرد وستایش را دید . -سلام .صبح بخیر .راستش صداتون را شنیدم...
  18. mahshid m

    رمان چشمان منتظر

    فصل چهارم دوروز از اقامت مسافران در شمال می گذشت .شاهرخ در فکر بود که چگونه می تواند نیز تولدی خوب وبه یاد ماندنی برای بهار تدارک ببیند .بهتر دیدموضوع را با ستایش در میان بگزارد .بنابراین شب هنگام که همگی به تماشای تلویزیون مشغول بودند رو به او کرد وپرسید: -ستایش خانم .اطلاع دارید دو روز دیگه...
  19. mahshid m

    رمان چشمان منتظر

    بهار در کنار ستایش بود .مدام می خندید وباعث شده بود دیگران نیز احساس خستگی نکنند وهم پای او به صحبت وخنده مشغول باشند .در این میان فرید بیش از دیگران می خندید. ساعتی از ظهر گذشته بود وباید فکری برای ناهار می کردند به دلیل کمبود وقت از بیرون غذا سفارش دادند .وقتی میز غذا توسط سه دختر جوان چیده شد...
  20. mahshid m

    رمان چشمان منتظر

    دیگر سخنی در این باب به میان کشیده نشد .وقتی در جاده ی شمال قرار گرفتند شاهرخ سکوت مطلق کرده بود .سوگند نیز دیگر صحبت نمیکرد وبه مناظر خیره شده بود ستایش نیز سر بهار را نوازش میکرد ودر حال تعریف قصه ای برای او بود . به خاطر توقفی که میان راه کرده بودند هیچ کس خسته نبود فرید هم در آن ماشین باب...
بالا