روز بعد شاهرخ صبح زود راهی شرکت شد .وقتی ستایش بیدار شد متوجه شد شاهرخ زودتر از روزهای پیش از خانه خارج شده .میدانست که شاهرخ شب خوبی را نگزرانده .بنابراین تصمیم گرفت در اولین فرصت با بهار صحبت کند .
شاهرخ در ابتدا به شرکت رفت ووقتی وارد اتاقش شد خسته وافسرده روی صندلی اش نشست وچشم هایش را بر هم...