نتایح جستجو

تیغ مژگانت به آب ناز دامن می‌کشد چشم مخمورت به‌خون تاک می‌بندد حنا

درود من به آتی و رجایی نگویندم اگر پیران کجایی:cool:

لنگه ای از عینکم گم کرده ام ای سالوادر وقت خود را صرف مردم کرده ام ای سالوادر باز خواهم آمدو در جمع یاران عزیز:gol::gol::gol: بیش از این عادت به آن خُم کرده ام ای سالوادر

هنوز از داغ یارانه کبابم!! چه می خواهد از این حال خرابم؟

دلگیر میشوی و ، دمی دم نمیزنی سنگِ صبورِاین شب یلدا مرا ببخش شرمنده ام که کام تو را تلخ میکنم ای ماهرویِ صادق و زیبا مرا ببخش

خوش آمد رحمت و درجمع شیران سراید شعر تر بهتر زِ بهتر پیران

دور سر هلهله و هاله شاهین اجل ما به سرگیجه کبوتر بپرانیم که چه کشتی ای را که پی غرق شدن ساخته اند هی به جان کندن از این ورطه برانیم که چه

ز آواتار زیبای تو زهرا طراود شعر تر دامان صحرا

دگر به هر چه تو گویی مخالفت نکنم که بی تو عیش میسر نمی‌شود ما را

بابا ایول به شعر ناب باران:gol: که گلباران نماید نام یاران:gol:

درون خلوت کروبیان عالم قدس صریر کلک تو باشد سماع روحانی تو را رسد شکر آویز خواجگی گه جود که آستین به کریمان عالم افشانی حافظ

لب باز مگیر یک زمان از لب جام تا بستانی کام جهان از لب جام در جام جهان چو تلخ و شیرین به هم است این از لب یار خواه و آن از لب جام

درود ای رجایی و زهرا و زند و طنین شدم با سرود شماها در اینجا عجین غم از جمعتان دور و قلب شما با مرام سرودم فقط این دوبیتی برای همین :gol:

یا رب تو آشنا را مهلت ده و سلامت چندان که بازبیند دیدار آشنا را

درود برشما چه کار خوب وجالبی! امیدوارم افتخار حضور داشته باشم... وبرای من مهم شرکت دراین مسابقه ی دوست داشتنی است و نتیجه فرع آن...:gol:

دست ها می سایم تا دری بگشایم بر عبث می پایم که به در کس آید در و دیوار به هم ریخته شان بر سرم می شکند

نباشم من اگر باشد خداوند که باشد باخدا زهرایی زند خدانگهدارتابعد...

تا قفل قفس باز شد آن سوخته پر رفت دل واپس ما بود وليكن به سفر رفت

به مهدی ، نوید و به زهرای زند الهی نباشد شما را گزند

ما چو ناییم و نوا در ما ز توست ما چو کوهیم و صدا در ما ز توست