بود اشعارت حکمت سالوادر جان
گرفته پند از آن پیران فراوان
کنم آویزه ی گوش و بنوشم
افاضات تو را ای جانِ جانان
ولی بهتر بود کمتر سرایی
به کیفیت عنایت کن خوش الحان
الهی بر لبانت خنده باشد
که بانو زندِ ما سر زنده باشد
دلیل شعر بالا پاسخی بود
سؤالِ سالوادر از بنده باشد
شما اصلن به روی خود نیاور
که پیران از خودش شرمنده باشد
مرا ای سالوادر درمان نباشد
مداوایی در این هجران نباشد
تشکر می کنم از تو عزیزا
مداوا دستِ این وآن نباشد
نپرس از درد پیران بیش از اینها
کسی جز او چنان حیران نباشد
دنگ..،دنگ..
ساعت گیج زمان در شب عمر
می زند پی در پی زنگ.
زهر این فکر که این دم گذر است
می شود نقش به دیوار رگ هستی من...
لحظه ها می گذرد
آنچه بگذشت ، نمی آید باز
قصه ای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز...