نتایح جستجو

  1. رجایی اشکان

    گفتگوهای تنهایی

    عبرت چه واژه زیبا اما غریبی است... شنیدم آنانکه از گذشته خود عبرت نمی گیرند چاره ای جز تکرار آن ندارند و آنجا بود که فهمیدم چرا زندگی ما تکراری است
  2. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    من او نیم آری ،لب من این لب بی رنگ دیریست که با خنده یی از عشق نشکفت اما به لب او همه دم خنده ی جان بخش مهتاب صفت بر گل شبنم زده می خفت
  3. رجایی اشکان

    سلام ببخش داداش چون هر شب ساعت خاصی میای دیشب دیر کردی نگران شدم منظورم جواب مشاعره نبود خدارو...

    سلام ببخش داداش چون هر شب ساعت خاصی میای دیشب دیر کردی نگران شدم منظورم جواب مشاعره نبود خدارو شکر که سلامتی.راستی عکس خودتونه؟
  4. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    سلام داداش چقدر دیر؟نگران شدم من دخترک شمالی گیلانم همسایه ی دریای خزرمی مانم هی مادر خود به خانه ی ما نفرست عمری ست که عقد کرده ی بارانم
  5. رجایی اشکان

    گفتگوهای تنهایی

    بـرآے ِ فرآمـوش کردنـَـتــــ ، هـر شـَب آرزوے ِ آلــزآیمـر مـے کنـَمــــ . خــوش ہحــآل ِ تــو ، کہ وقتــے "او " آمـــد ؛ بـدوטּ ِ هیــچ دردِســَرے ، فرامــوشـــَم کــَرבے...
  6. رجایی اشکان

    [IMG]

    [IMG]
  7. رجایی اشکان

    .•خنده وطنز•.

  8. رجایی اشکان

    .•خنده وطنز•.

  9. رجایی اشکان

    خواهش میکنم دوست گرامی قابل نداشت:redface:

    خواهش میکنم دوست گرامی قابل نداشت:redface:
  10. رجایی اشکان

    .•خنده وطنز•.

  11. رجایی اشکان

    .•خنده وطنز•.

  12. رجایی اشکان

    .•خنده وطنز•.

  13. رجایی اشکان

    تحلیل شخصیت lovelylinda

    سلام حقیقتش من تازه با ایشون آشنا شدم فقط میدونم زبانشون خوبه انسان فرهیخته و با ادبیه و البته با کلی رمز و راز که از آواتارشون و صفحه مشخصاتشون قابل درکه.:gol:I wish you the best of luck in all you do
  14. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    دنیا بدون چشم تو دنیای خوبی نیست آری حقیقت دارد اینجا جای خوبی نیست وقتی که آغوش تو مال دیگران باشد شب های مهتابی من شب های خوبی نیست
  15. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    ناگهان پرده برانداخته​ای یعنی چه مست از خانه برون تاخته​ای یعنی چه زلف در دست صبا گوش به فرمان رقیب این چنین با همه درساخته​ای یعنی چه
  16. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    من و باران من و دریا من و ماه من و دلواپسی و حسرت و آه تو و رفتن تو و دل کندن از من من و شب گریه های گاه بی گاه
  17. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    نیامد هیچ کس تا ماتمم را به روی شانه اش گیرد غمم را
  18. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    تو مرا باز رساندی به یقینم، کافیست قانعم، بیشتر از این چه بخواهم از تو
  19. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    نه بال و پری با من ازآن روح پرنده نه جاذبه ای با من از این جسم تکیده با معجزه ی خواب هم این پیرزمانی ست از این همه گل رایحه ای نیز نچیده
  20. رجایی اشکان

    خلوتی با خدا

    خدایا به من بیاموز چگونه هنگامی که دستانم را بسته اند و زبانم را بریده اند بر ظلمی که با چشمانم می بینم صبر کنم.
بالا