غـــــریبه !
این درد مشترک من و توست
که گاهی نمی توانیم در چشمهای یکدیگــر نگــــاه کنیم . . .
من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟
پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم
truth is like the stars
it does not appear except
from behind obscurity of the night
truth is like all beautiful
things in the world
it does not disclose its desirability
except to those who first feel
the influence of falsehood
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پر زلیلا شد دل پر آه او
یک روز می آیی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر لبریزم ولی چشم انتظارت نیستم
یک روز می آیی که من نه عقل دارم نه جنون
نه شک به چیزی نه یقین مست و خمارت نیستم