نتایح جستجو

  1. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    راه و رسم عاشقي را شاعران دانند و بس آنچه را بر دل نشيند بر زبان رانند و بس قابل شمارو نداشت دادا
  2. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    دل ندارد تاب ديدنِ ، اشك را ، بر ديده اي من چه خوشحالم نشاندم خنده اي برچهره اي
  3. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    يار نزديک است اينجا، پشت اين در ، اين مکان در کنارم هست و دارد ناز بسيار ، اين زمان لحظه اي ديگر تمنا در نگاهش ميکنم صد تراول چک فداي روي ماهش ميکنم
  4. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    در اين مهمانسراي سرد و بي روح دلم پژمـــرده و قلبــم شكسته است نه مهــر و عاطفت مانده ، نه عشقي وجودم از جفا كاري شكسته است دريغ از اين همه احســــــاس ، از عشـــــق به وقت گفتنش نايم شكستـــه است
  5. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    ترسم اگر حکايت غمهاي خود کنم غمگين شوي از اين غم و اين هم ، غم دگر
  6. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    ديوانگي است چاره دل ، چون گرفته شد اين قفل با كليد دگر ، وا نمي شود
  7. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    تو دل خر باش، تا من جان فروشم تو ساقی باش ،تا من باده نوشم نظامی
  8. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    در جستجوي اهل دلي عمر ما گذشت جان در هواي گوهر ناياب داده ايم
  9. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    نی حدیث راه پر خون می کند قصه های عشق مجنون می کند
  10. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    نمی دانم چه می خواهم بگویم زبانم در دهان باز بسته است در تنگ قفس باز است و افسوس که بال مرغ آوازم شکسته است
  11. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    نفس در سینه ساکت شو که اینک یار می آید طبیب بی مروت بر سر بیـــــــــــــمار می آیـــــد سحر برخیز و کوه و بیستون را آب و جــــارو کن که شیرین بر سر جان کندن فرهاد می آیــــــــد
  12. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    نیمه شب همدم من دیده گریان من است ناله مرغ شب از حال پریشان من است
  13. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    اي خدا امشــــــب بيا دلدار ما را يار کن راه ما را در محبت ساده و همــــــوار کن دوســــــتان بزم ما را عاشقي قسمت نمــــــا تندرســــــتي را خدايا کن تو ارزاني بمــــــا سلام به همه ي دوستان اهل شعر و ادب
  14. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    ديدند که در خلوت خود ، مي ميخوريم شلاق تشر زدند و ما ، هي خورديم داديم تعهد که به مي ، لب نزنيم ديگر پس از آن هميشه ، با ني خورديم
  15. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    در کجای این فضای تنگ بی آواز من کبوترهای شعرم را دهم پرواز؟
  16. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    درد دل ،هجران و دوري باشد و درمان وصال چون ميسر نيست نزديکي ، زدم راه خيال عشق بي معشوق مفهومي ندارد ، حاليا طرفه ابراز محبت ميکنم صاف و زلال دل به دل ره دارد ، عاشق خبر دارد از آن رنج دوري لذت اشکي است بر روي جمال گرچه دوري در دل من ، مي طپي اي همجوار من بجز نامت ندانم واژه اي ، بهر...
  17. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    تو ميرسي به عزيزان ، سلام من برسان که من هنوز بدان رهگذر ،گذارم نيست
  18. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    نداند بجز ذات پروردگار که فردا چه بازي کند روزگار
  19. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    تو را رمزی است در خوبی که هر کس آن نمی داند خطی ، گل بر ورق دارد که جز بلبل نمی خوانـــــــد (سلمان ساوجی)
  20. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    جانا زدست عشق تو يكدم نباشد راحتم هرشب خيالت ميكشم اي ماه تابان در برم
بالا