نتایح جستجو

  1. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    و نشسته ام مسافر شبی از سفر بیایی زفراق دل ندارم چه بگویم از جدایی همه شب سپرده ام دل به ترانه های حافظ به خیال آنکه شاید به تفالم بیایی
  2. *zahedan

    [IMG] یکی بود....یکی نبود ، شــایــد ... از...

    [IMG] یکی بود....یکی نبود ، شــایــد ... از همون اول ، هیچکـس نبــود.
  3. *zahedan

    [IMG]...

    [IMG] گاهي نيازي به خودكشي نيست ... فكرخودكشي ، خود خودكشي است ...
  4. *zahedan

    [IMG]

    [IMG]
  5. *zahedan

    [IMG]

    [IMG]
  6. *zahedan

    [IMG][IMG]

    [IMG][IMG]
  7. *zahedan

    [IMG]

    [IMG]
  8. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    من چه گویم چون تمام جمله ها تکراری است معنی ناگفته هایم در سکوتم جاری است
  9. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    قلب من در شهر چشمان شما جا مانده است قدر يک شب هم شده از او پرستاري كنيد
  10. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    نو عروس شب مهتاب تو باشم چه شود ماه من باشى و مرداب تو باشم چه شود ..!؟ اى كه شاعر شوى و شهد بريزد ز لبت مطلع هر غزل ناب تو باشم چه شود ..!؟
  11. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    ساز دل پایان ندارد مهربان می نوازم آنچه دارم در توان یاد داری اولین دیدار را من تو را در یاد دارم همچنان چون ندارم جز زبان عاشقی دائماً نام تو آرم بر زبان واژه و مصراع و بیتِ شعرِ من از تو می گوید، زتـو دارد نشان ....
  12. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    تو به من گرطلب بوسه ی از لب بکنی من به سوی دگری هیچ حوالت نکنم قول ميدم به خودم غیر توعادت نکنم از غم انگیزی این عشق شکایت نکنم
  13. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    از اين كنجِ قفس هر دم صداي بال مي آيد .. نمي دانم بهارِ من چه وقت ازسال مي آيد ...؟
  14. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    راه و رسم عاشقي را شاعران دانند و بس آنچه را بر دل نشيند بر زبان رانند و بس
  15. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    من براي ديدنت ، لحظه شماري ميكنم تو تمام لحظه هايت ، در سراي ديگري ست من خراب جرعه اي از جام لبـهاي تو ؤ جام لبهايت ولي ، مست شراب ديگري ست جان من در بند هر يك ، دكمه ي پيراهنت سينه ي بي پيرهن ، سهم نگاه ديگري ست نازنين ميسوزم و ميبيني ، امـٌا ميروي چشمهايم تا ابد ، در...
  16. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    تو"آنلاینی" و من بی تاب نازِ چشم جادویت چرا هر گز نمی آید جوابم هم از آن سویت به قرآن عاشقت هستم نمی دانی که بی تابم که تا آید جوابی هم مگر یک شب از آن کویت تو گیری با یکی دیگر، ولی من بی تو دلگیرم نمی دانم کجا رفت است آن شور و هیاهویت دلم خوش بود یاری باوفا دارم در این دنیا ولی حالا که...
  17. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    باز امشب دل دیوانه به دریا زده ام ... باده نوشیده و سرگشته به صحرا زده ام، نیست یاری که زنم جرعه به پیمانه ی او ... پیک هایم، همه را تک تک و تنها زده ام ...
  18. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    تو را دل دید و با خود گفت دیده چه میداند که از خود هم رمیده چنان بگذشت حال و بَر نبودی نمیدانی ز چشمم خون چکیده
  19. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    اَشك من حاصل اين چشم به دَر دوخته است رفتنت آتش غم در دلم افروخته است عمر بي حاصلم اينگونه گذشت و اين غم بي گُمان ،گـَردن اين عشق ِ ،پدر سوخته است
  20. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    از اين كنجِ قفس هر دم صداي بال مي آيد .. نمي دانم بهارِ من چه وقت ازسال مي آيد ...؟ __________________
بالا