نتایح جستجو

  1. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    لبخند تو را چند صباحی است ندیدم یک بار دگر خانه ات آباد، بگو سیب...
  2. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    در آرزوي محبت ،اميد دل ، به تو بستم چه آرزو ؟ چه محبت ؟ كدام دل ؟ چه اميدي !؟
  3. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    ... ز ڪدام ره رسیدی؟ ز ڪدام دَر گذشتی؟ ... ڪه ندیده، دیده ناگہ بہ درون دل فتادے؟
  4. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    تا شنیدم که تو از شعر خوشت می آید چند وقتی ست که یک شاعر پرچانه شدم عقل با عشق شنیدم که نمیسازد، پس روز ها عاقل و شب شاعر دیوانه شدم
  5. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    در فراق يار ، به از ديده ي ديدار چيست ؟ بعد چندين سال هجران ، خوش تر ازديدار چيست ؟ چشم نرگس ، لـب چو غـُنچه ، همچو گل نازك بدن با وجود يار زيبا ، ديدن گلزار چيست؟
  6. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    امشب دلم هواي كمي خواب كرده است اما خيال تو مرا بي تاب كرده است
  7. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    مرغ در دامم مرا پروانه پرواز نيست درگلويم نغمه هست و رخصت آواز نيست
  8. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    تو می دانی که غیر از تو نوشتن برای حال این دفتر خراب است نمی خندی به این ابیات ساده و میدانی که هجر تو عذاب است و از تو ساده و بی پرده گفتن برایم خوردن یک جرعه آب است
  9. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    غم دريا دلان را با که گويم کجا غمخوار دريا دل بجويم دلم درياي خون شد در غم دوست چگونه دل از غم اين دريا بشويم
  10. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    ﺗﻮ ﻣﮕﺮ ﺟﺎﻡ ﺷﺮﺍﺑﯽ ﮐﻪ ﭼﻨﯿﻦ ﮔﯿﺮﺍﯾﯽ؟ - ﺗﻮ ﻧﻪ ﻣﻬﺘﺎﺏ ﻭ ﻧﻪ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪﯼ ﻭ ﻧﻪ ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ- ﺗﻮ ﻫﻤﺎﻥ ﻧﺎﺏ ﺗﺮﯾﻦ ﺟﺎﺫﺑﻪ ﯼ ﺩﻧﯿـــــــــﺎﯾﯽ- ﻣﺜﻞ ﺍﺷــــــــــــعاﺭ ﺍﻫﻮﺭﺍﯾﯽ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﭘﺎﮐﯽ- ﻭ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﻟﺒــــــــــــخند ﺧﺪﺍ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ- ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﻭﺻﻒ ﺗﻮ ﮔﻮﯾﻢ ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺭﻭﯾﺎ- ﭼﻪ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺯﯾﺒﺎ ﺗـــــــــــﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﯾﺎﯾﯽ- ﺍﯼ ﺗﻮ ﺁﻥ ﻧﺎﺏ...
  11. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    مهرباني را اگر تقسیم کنند من یقین دارم به ما هم می رسد آدمی اگر ایستد بر بام عشق دستهایش تا خدا هم میرسد
  12. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    اندر احوالات عشق ما ، همين يك جمله بس : من تو را بسيار ميخواهم ، تو من را ... بگذريم ...!
  13. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    رفيق بي وفا را کمتر از دشمن نمي دانم شوم قربان آن دشمن که بويي از وفا دارد
  14. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    یار اگر اشاره ای به قلب چاک من کنی به ناز چشم سیاه تو جان شیرین فدا کنم
  15. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    به مرگم راضيم اما ، فقط يك آرزو دارم سرم را لحظه اي آخر به زانوي تو بگذارم بپرسي از من آن لحظه ، كه آيا صحبتي دارم ..!؟ به جاي (اشهد و انَ ) بگويم ، دوستت دارم ...
  16. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    در این جادوی شب، پوشیده از برگ گل کوکب دلم دیوانه بودن با تو را می خواست ...
  17. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    آنچه پنهان در میان سینه باشد عشق نیست عاشقان با رسم رسوایی به میدان می‌روند...
  18. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    تو مي فهمي زبان لال ما را بگير اي عشق ، زير بال ما را نمي خواهم غم ديروز و فردا بگيرد - چون هميشه - حال ما را
  19. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    دل و دين و عقل و هوشم همه را به باد دادي زکدام باده ساقي به من خراب دادي ...؟
  20. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    تمام از گردش چشم تو شد کار من اي ساقي زدست من بگير اين جام را کز خويشتن رفتم
بالا