نتایح جستجو

  1. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    دلبری با دلبـری دل از کفم دزدیـد و رفت هر چه کردم ناله از دل سنگدل نشنید و رفت گفتمش ای دلربا ، دل بر ز دل بردن چه سود از ته دل بر من دیوانه دل خنـدیـد و رفت
  2. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    يك روز آمدي كه دگر دير گشته است در امتداد كوچه بن بست آمدي اي آرزوي سالهاي دراز من اي يارنو رسيده ، ولي كهنه آشنا
  3. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    تا نسوزی عشق را هرگز نمیفهمی ڪه چیست گاه بخشیدن گهی آغوش و گه درد و غم است
  4. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    واقعه عشق را نیست نشانی پدید واقعه‌ای مشکل است ، بسته دری بی کلید تا تو تویی ، عاشقی از تو نیاید درست خویش بباید فروخت ، عشق بباید خرید …..............…,•’``’•,•’``’• ,Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒi ...........…...…’•,,عشق` ,•’Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒi ..............……....`’• ,,•’`Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒi
  5. *zahedan

    [IMG] دريا باش تا بعضي ها، از با تو بودن ، لذت ببرند ، و بعضي ها كه ، لياقت تو ندارند ، غرق...

    [IMG] دريا باش تا بعضي ها، از با تو بودن ، لذت ببرند ، و بعضي ها كه ، لياقت تو ندارند ، غرق شوند ...:gol:
  6. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    وقت تنگ است ولي غصه ز حد افزون است باز کن پنجره را تا نفسي تازه کنيم ...
  7. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    یک امشبی که آمده بودی به خواب من من از غم فراق تو خوابم نبرده بود ...
  8. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    داغي كه زهجرانت بر دل زده اي ، جانا مي دانم و مي داني ، ديوانه كند ، ما را
  9. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    دل تو را دوست تر ،زجان دارد جان زبهر تو در ميان دارد گركند جان به تو نثار مرنج چه كند؟ دسترس همان دارد
  10. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    سعدیا گفتی که مهرش می رود از دل ولی مهر رفت و ماه آبان نیز " آرامم " نکرد ...!
  11. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘــﺎ ﮔﺮ ﺑﺸﮑﻨﺪ ﺑﺎ ﻧﺴﺨﻪ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﭼﺸﻢ ﮔﺮﻳﺎﻥ ﻫﻢ ﺩﻣﻲ ﺑﺎ ﺑﻮﺳﻪ ﺧﻨﺪﺍﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﺳﻴــﻞ ﺑــﺎﺭﺍﻥ ﮔــــﺮ ﺑﺒــــﺎﺭﺩ ﺍﺯ ﻧﺴﻴـــــﻢ ﺻﻮﺭﺗﻲ ﻏــﻢ ﻣﺨـــﻮﺭ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﻱ ﺍﺯ ﺩﻳﺪﻩ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﻣﺨﺘﺼــــﺮ ﮔــﻮﻳﻢ ﺍﮔـــﺮ ﻭﻳــﺮﺍﻥ ﺷـﻮﺩ ﮐﺎﺷﺎﻧﻪ ﺍﻱ ﺟــﺎﻱ ﻫــﺮ ﻭﻳــﺮﺍﻧﻪ ﺍﻱ ﮐﺎﺧــﻲ ﻧﻤﺎﻳـﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﺍﻱ ﺧــﺪﺍ ﻫــﺮﮔﺰ ﻧﺒﻴﻨـــﻢ...
  12. *zahedan

    [IMG]

    [IMG]
  13. *zahedan

    نه سراغي ، نه سلامي ، خبري مي خواهم قدر يك قاصدك از تو ، خبري مي خواهم [IMG]

    نه سراغي ، نه سلامي ، خبري مي خواهم قدر يك قاصدك از تو ، خبري مي خواهم [IMG]
  14. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    تا ابد ياد عزيزان ، ز دل و جان نرود جان اگر رفت ولي ، خاطر خوبان نرود
  15. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    من هنوز از مي چشمان سياهت مستم باز گفتم بنويسم كه : به يادت هستم ...
  16. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    دل من تنگ شــده، سیـر نگاهت بکنم با دو چشم سیه‌ام، عاشق راهت بکنم میشود هم قدمم باشی و در بدو ورود روی شطرنج دلــم مهره‌ی شاهت بکنم
  17. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    اي قلم بنويس شرح سينه ام ، ماجراي چشمهاي پينه ام .. اي قلم بنويس از دوز و كلك ، عاشقي ، زخم دل و مرهم نمك .. اي قلم بنويس حاشا ميكنم ، كرده ام بر عالمي از عشق شك ...!!!
  18. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    " دلم گرفته " از این ساده تر چه باید گفت ؟ کنار پنجره با چشم تَـر چه باید گفت ؟ ♥
  19. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    شايد آنروز كه سهراب نوشت : " تا شقايق هست زندگي بايد كرد " ... خبري از دل پُر دَرد گل ياس نداشت ، جز شقايق، به گل ديگري احساس نداشت .. جاي او بودم اگر .. مينوشتم ؟.. چه شقايق باشد ، چه گل ميخك و ياس .. زندگي اجبار است ، لاجرم بايد زيست ...
  20. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    من خسته از اين قصه ي تکراري خويشم اي شوق غزل ... باز نزن، بر دل ريشم
بالا