نتایح جستجو

  1. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    شبي گفتي به آغوش تو آيم سپيده سر زد و مرغ سحر خواند سپهر تيره دامان زر افشاند چه شبها رفت و آغوشم تهي ماند
  2. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    من پر از حس قشنگ بودن کنار تو تو پر از هوای سرد بی خبر رفتن بود
  3. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    ميل ديدار تو در من چه اثرها دارد گرچه ديدار تو صد شرط و اگرها دارد من زدستان تو گر دانه اي جـو بستانم دانم آن گوهر بيتا چه ثمـرها دارد
  4. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    من که عاشق نیستم ، اما نمیدانم چرا ...!؟ این دل وامانده دائم ، از تو میگیرد سراغ ...
  5. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    بغض گلدانِ لب پنجره را چلچله ها می فهمند ... حال بی حوصله ها را خود بی حوصله ها می فهمند
  6. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    تا گشودم نامه اش را سوختم در انتظار کاش قاصد میگشود این نامه سر بسته را ...
  7. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    نگارا تا به کِی پنهان بمانی؟ به پایان آمد این عهدِ جوانی زِهجرت گشته ام فرتوت وبی جان بده بر ما زِ خود رَد و نشانی
  8. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    آرزویم فقط این است زمان برگردد تیرهایی که رهاشد به کمان برگردد سالها منتظر سوت قطارم که کسی با سلام و گل سرخ و چمدان برگردد
  9. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    ترسم در آرزویت حسرت به دل بمانم وقتی به تو رسیدن در قسمتم نباشد ...
  10. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    میشود امشب برایت قصّه پردازی کنم؟ ساعتی جَو گیر باشم باز جَو سازی کنم؟ میشود امشب بیایی تنگ در آغوش من؟ با کمان ابروانت تیر اندازی کنم؟ . . . میشود از گوشه ي چشمان زيبايت دمي يك نظر برمن كني، من نيز طنازي كنم ؟
  11. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    در كناري با خيالت عشق بازي مي كنم اين سر شوريده را اينگونه راضي مي كنم فرصت عمرم نماند و اين جواني زود رفت هر شب و هر لحظه ياد عشق ماضي مي كنم
  12. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من دل من داند و من دانم و دل داند و من ...
  13. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    تو که هر شب دوبیتی می چکانی دلت را از غزل ها می تکانی بگو پروانه ها با هم نرقصند که راحت مثنوی ها را بخوانی
  14. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    تا نشستم غزلی تازه سرودم که مگر این همه فاصله کوتـــاه شود در نظرم بسته بسته کدئین خوردم و عاقل نشدم پدر عشـــق بسوزد کـــه درآمد پدرم
  15. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    ناز بودی ناز کردی من خریدارت شدم آمدی با جان و دل سر گرم بازارت شدم ای همه زیبایی ات در واژه ها جاری شده شعربودی شعرگویان محو دیدارت شدم
  16. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    شب است و ... در به در ِ كوچه هاي پر دَردم .. فقير و خسته بدنبال " دوست " ميگردم .. اسير ظلمتم .. رفيق كجا ماندي .. به اعتبار توست ، كه فانوس نياوردم . .
  17. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    ... ز ڪدام ره رسیدی؟ ز ڪدام دَر گذشتی؟ ... ڪه ندیده، دیده ناگہ بہ درون دل فتادے؟
  18. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    اشك گرم و آه سرد و روي زرد و سوز دل حاصل عشقند و من اين نكته مي ‌دانم چو شمع
  19. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    شکسته تقدیر و ،‌ شکسته تدبیر و ، شکسته تصویرم ...! بغل بغل بغضم ، نفس نفس مرگم ، ولی نمیمیرم...!
  20. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    تو کجا نالی از این خار که در پای من است یا چه غم داری از این دَرد که بر جان تو نیست
بالا