نتایح جستجو

  1. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    ما ز غم هجران دوست دمی بر نمی تابیم ز فکر این غصه دگر ما سهل نمیخوابیم ...
  2. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم با آسمان مفاخره کردیم تا سحر او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم ...
  3. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    و نشسته ام مسافر شبی از سفر بیایی زفراق دل ندارم چه بگویم از جدایی همه شب سپرده ام دل به ترانه های حافظ به خیال آنکه شاید به تفالم بیایی
  4. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    شب است ... و در به در ِ كوچه هاي پُر دَردم ... فقير و خسته بدنبال دوست ميگردم ... اسير ظلمتم ... رفيق كجا ماندي ...! ؟ به اعتبار توست ، كه فانوس نياوردم .
  5. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    تو دریا باش و من موج خروشان تو ساحل باش و من دریای طوفان تو عاشق باش و من معشوق رویات تو عابد باش و من معبود چشمات
  6. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    قلب من در شهر چشمان شما جا مانده است قدر يک شب هم شده از او پرستاري كنيد
  7. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    ناز کُنی؛ نَظر کُنی؛ قَهر کُنی؛ ستم کُنی ‏گر که جَفا، گر که وَفا، ‏از تو حذَر نمی‌شود داغ که دارد اين دلم، داغ تو و خیال تو " بی همگان به سر شود، بی تو به سر نمي شود".
  8. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    نه بسته ام به کـَس دل ، نه بسته دل به من کـَس چو تخته پاره بر موج ، رها... رها... رها... من
  9. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    دلم یک دوست میخواهد که اوقاتی که دلتنگم بگوید: خانه را ول کن بگو من، کی،کجا باشم؟
  10. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    لبخند تو را چند صباحی است ندیدم یک بار دگر خانه ات آباد، بگو سیب...
  11. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    مرا که دل به تو دادم دگر به سینه چه دارم نه جای غم که نخواهم نه مشکلی که ندارم تمام روز و شبم شد فدای عشق و محبت کجاست آن دل تنها که بذر تازه بکارم
  12. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    تو "آنلاینی" و من بی تاب نازِ چشم جادویت چرا هر گز نمی آید جوابم هم از آن سویت به قرآن عاشقت هستم نمی دانی که بی تابم که تا آید جوابی هم مگر یک شب از آن کویت تو گیری با یکی دیگر،ولی من بی تو دلگیرم نمی دانم کجا رفت است آن شور و هیاهویت دلم خوش بود یاری باوفا دارم در این دنیا ولی حالا که...
  13. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    نه مرا خواب به چشم، نه مرا دل به دست چشم و دل هر دو به ديدار تو آشفته و مست
  14. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    نگارا تا به کِی پنهان بمانی؟ به پایان آمد این عهدِ جوانی زِ هجرت گشته ام فرتوت و بی جان بده بر ما زِ خود رَد و نشانی
  15. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    ای نفس خرم باد صبا از بر یار آمده‌ای مرحبا قافله ی شب چه شنیدی ز صبح مرغ سلیمان چه خبر از صبا
  16. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    وه که از سوز درونم خبری نیست ترا در غمت مُـردم و با من نظری نیست ترا بر سر کوی تو فریــاد ، که از راه وفـا خاک ره گشتم و با من نظری نیست ترا ...
  17. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    .. یک شب نزدی سری به تنهایی هام ...تا باز شود دری به تنهایی هام ...هر روز اضافه می شود با هر شعر ...تنهایی دیگری به تنهایی هام
  18. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    تو آن زني كه ترا ، در خيال مي بينم شكوه ِ عاشقي يت، در وصال مي بينم در آن دمي كه خيالم، به آرزوي تو رفت تو را به سلسه اوج ِ جبال مي بينم
  19. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    من که با عشق تو احساس جوانی می کنم گر چه رفته عمرم از کف ، شادمانی می کنم نیک دانم عمر کوته چند روزی بیش نیست با تو اما یاد عیش جاودانی می کنم ...
  20. *zahedan

    [IMG]

    [IMG]
بالا