نتایح جستجو

  1. *zahedan

    [IMG]

    [IMG]
  2. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    درد بی در مان من, درد تمام سال هاست درد دوری و فراق و درد این بی راهه هاست گر که روزی عطر عشقت ره بسوی ما کند گر به سر آید فراق تو, همین خود چاره هاست
  3. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    مرا از عشق می ترسانی و غافل از آنی که برای ماهیان ساده ست : مشقِ آب خوردن را
  4. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    دلم با هر تپش ، با هر شكستن داره ميفهمه كه هر اندازه خوبه عشق، همون اندازه بي رحمه
  5. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    ﺗﻮ ﻣﮕﺮ ﺟﺎﻡ ﺷﺮﺍﺑﯽ ﮐﻪ ﭼﻨﯿﻦ ﮔﯿﺮﺍﯾﯽ؟ - ﺗﻮ ﻧﻪ ﻣﻬﺘﺎﺏ ﻭ ﻧﻪ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪﯼ ﻭ ﻧﻪ ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ- ﺗﻮ ﻫﻤﺎﻥ ﻧﺎﺏ ﺗﺮﯾﻦ ﺟﺎﺫﺑﻪ ﯼ ﺩﻧﯿـــــــــﺎﯾﯽ- ﻣﺜﻞ ﺍﺷــــــــــــعاﺭ ﺍﻫﻮﺭﺍﯾﯽ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﭘﺎﮐﯽ- ﻭ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﻟﺒــــــــــــخند ﺧﺪﺍ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ- ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﻭﺻﻒ ﺗﻮ ﮔﻮﯾﻢ ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺭﻭﯾﺎ- ﭼﻪ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺯﯾﺒﺎ ﺗـــــــــــﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﯾﺎﯾﯽ- ﺍﯼ ﺗﻮ ﺁﻥ ﻧﺎﺏ...
  6. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    از لحظه هاي قلب تو پرواز ميكنم اين عقده هاي كهنه ي خود، باز ميكنم از عشق ساده ي خود هم گذشته ام داري خيال مي كني ام ، ناز مي كنم دلتنگي و شاعري و عشق بي دليل هر روز به شعر تو آغاز ميكنم گاهي صداي شعر مرا گوش مي كني دارم صداي عشق تو را ساز مي كنم ......خوبم ، ! دگر تفــال حافــظ نمي زنم...
  7. *zahedan

    [IMG]

    [IMG]
  8. *zahedan

    [IMG]

    [IMG]
  9. *zahedan

    [IMG]...

    [IMG] دو عاشق دست در دست هم ، ميان كوچه باغي راه مي رفتند و مي گفتند : " چه پاييز دل انگيزي " ... و آن سوي تر ... يك رهگذر ، خسته ، مي گذشت و مي گفت : " چه پاييز غم انگيزي "
  10. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    دل تو را دوست تر ،زجان دارد جان زبهر تو در ميان دارد گركند جان به تو نثار مرنج چه كند؟ دسترس همان دارد
  11. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    نميداني چقدر اينجا دلم تنگ است .. نه آبي تا كه جانم را بشويم در آن از گرد دلتنگي.. نه خاكي تا برويد ريشه ام در بسترش حتي به لبخندي.. .... نميداني كه هر دم ساقه هاي نازك دلواپسي.. بر پيكر بيجان من افزوده ميگردد.. و هر لحظه بر اين آيينه هاي چشم در راه نگاه تو.. به سان گرد و...
  12. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    تكان دست تو ، هنگام ترك محفل ما چه گردباد مهيبي ، فكند در دل ما برون چو پاي نهادي ، سكوت شد همه جا به باد رفت تو گويي ، شور و شادي منزل ما
  13. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    نه آن شادابي و شور است ، نه در دلها دگر نور است نه آن صبح و سحر خيزي ، امان از باد پاييزي!... نه دلبر در بر است اينجا،نه شوري در سر است اينجا نه شوقي تا ز جا خيزي ، امان از باد پاييزي!...
  14. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    تو را دل دید و با خود گفت دیده چه میداند که از خود هم رمیده چنان بگذشت حال و بَر نبودی نمیدانی ز چشمم خون چکیده
  15. *zahedan

    [IMG]...

    [IMG] تنها درخت من .. يك ، نيمكت خسته است ... كه يك سـويش مـن ، نشـسـته ، آن ســويش ... سال هاسـت ، غبار .....
  16. *zahedan

    [IMG]

    [IMG]
  17. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    در تنم ماوای جان ،تنگست و سرد میفشارد سینه را ، غوغای دَرد اشک جوشان، راه را بر دیده بَست بغض ، طوفانی شد و ، در هم شکست ...
  18. *zahedan

    [IMG] .. خش خش .. خش خش صدای پای خزان است .. ..... یک نفر در را به روی "حضرت پاییـز" وا کند ..

    [IMG] .. خش خش .. خش خش صدای پای خزان است .. ..... یک نفر در را به روی "حضرت پاییـز" وا کند ..
  19. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    نازنينا ، ماه من، در آسمان عشق، رویایی شدی با نگاه ناز خود ، آهوی زیبایی شدی ... با تـو مــن تا کهکـشان ها می بـرم آمال خـود نازنین ، این روزها سرو دلارایی شدی ... :gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:
  20. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    در سرم سوداي مجنون بودنست وانگهي ليلا اين دنيا كم است
بالا