نتایح جستجو

  1. N

    مشاعرۀ سنّتی

    ﻣﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﻢ ﺑﺮ ﺍﻭ ، ﺍﻭ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﭼﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﻡ ﺩﻝ ﺭﻓﺖ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ
  2. N

    مشاعرۀ سنّتی

    ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست؟
  3. N

    مشاعرۀ سنّتی

    من خنده زنم بر دل، دل خنده زند بر من اینجاست که می خندد، دیوانه به دیوانه
  4. N

    مشاعرۀ سنّتی

    زلف او دام است و خالش دانه ي آن دام و من         بر اميد دانه اي افتاده ام در دام دوست
  5. N

    مشاعرۀ سنّتی

    دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است  شیشه ی بشکسته را پیوند کردن مشکل است 
  6. N

    مشاعرۀ سنّتی

    در اين دنيا كسي بي غم نباشد اگر باشد بني آدم نباشد
  7. N

    مشاعرۀ سنّتی

    دلا مشتاق دیدارم غریب و عاشق و مستم کنون عزم لقا دارم من اینک رخت بربستم
  8. N

    مشاعرۀ سنّتی

    دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند خواجه ان است که باشد غم خدمتکارش
  9. N

    مشاعرۀ سنّتی

    باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی گر سوی مستان می‌روی مستانه شو مستانه شو
  10. N

    مشاعرۀ سنّتی

    دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند سروران بر در سودای تو خاک قدمند
  11. N

    مشاعرۀ سنّتی

    تا شدم حلقه بگوش در میخانه ی عشق هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم
  12. N

    مشاعرۀ سنّتی

      دزدیده چون جان می روی اندر میان جان من سرو خرامان منی ای رونق بستان من
  13. N

    مشاعرۀ سنّتی

    یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد؟ دوستی کی آمد آخر دوستداران را چه شد؟
  14. N

    مشاعرۀ سنّتی

    دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارد
  15. N

    مشاعرۀ سنّتی

    مذهب زنده دلان خواب پریشانی نیست از همین خاک جهان دگری ساختن است
  16. N

    مشاعرۀ سنّتی

    شبی را با من ای ماه سحرخیزان سحر کردی سحر چون آفتاب از آشیان من سفر کردی
  17. N

    مشاعرۀ سنّتی

    می‌روم بی‌دل و بی یار و یقین می‌دانم که من بی‌دل بی یار و نه مرد سفرم
  18. N

    مشاعرۀ سنّتی

    دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگ است ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ است
  19. N

    مشاعرۀ سنّتی

    نرکس که نظر باز بود در صف گلها  چون روی تورا دید نظر سوی تو دارد
  20. N

    مشاعرۀ سنّتی

    کس نگذشت در دلم تا تو به خاطر منی یک نفس از درون من خیمه به در نمی‌زنی
بالا