نتایح جستجو

  1. N

    مشاعرۀ سنّتی

    دردم از یار است و درمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم
  2. N

    مشاعرۀ سنّتی

    تا توانی به جهان  خدمت محرومان كن به دمی یا قدمی یا قلمی یا درمی
  3. N

    مشاعرۀ سنّتی

    دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس که چنان ز او شده‌ام بی سر و سامان که مپرس
  4. N

    مشاعرۀ سنّتی

    دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم
  5. N

    مشاعرۀ سنّتی

    تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد هر که خاک در میخانه به رخساره نرفت
  6. N

    مشاعرۀ سنّتی

    تا شدم حلقه به دوش در میخانه ی عشق هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم
  7. N

    مشاعرۀ سنّتی

    با یاد وصال تو به بتخانه شدم تسبیح بتان زمزمه ی ذکرتو بود
  8. N

    (أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ))- به نیت قبولی حوائج خود و تمام دوستان شرکت کننده)

    أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ
  9. N

    مشاعرۀ سنّتی

    از تو برآید از دلم ، هر نفس و تنفسم من نروم ز کوی تو ، تا که شوم فنای تو
  10. N

    رد پای احساس ...

    تو می تونی بهم بگی بذارش کنار اما نمی تونی بگی دوستش نداشته باش! حتی نمی تونی بپرسی با وجود همه بدیایی که کرد چرا باز دوستش دارم...؟! می دونی این دو تا هیچ ربطی به هم ندارن! شبیه دلی که شکسته اس... اما تنگ! شبیه خاطره ای که تلخه... اما عزیز! شبیه رویایی که کوتاهه... اما شیرین! دوست داشتن همینه...
  11. N

    مشاعرۀ سنّتی

    دو چشم مست تو برداشت رسم هشیاری و گر نه فتنه ندیدی به خواب بیداری
  12. N

    مشاعرۀ سنّتی

    غم زمانه خورم یا فراق یار کشم به طاقتی که ندارم کدام بار کشم
  13. N

    گفتگوهای تنهایی

    بعضی از تنهایی ها درمان ندارد پوک می کند ... تکه هايی از وجودمان را حذف می کند بعضی از تنهایی ها فقط یک درمان دارد که باشد بیاید بماند صابر ابر
  14. N

    گفتگوهای تنهایی

    خیلی وقتا آدم نمی دونه چه مرگشه دلش می خواد درباره ش با یکی حرف بزنه ! اگرم یکی پیدا بشه ، آدم نمی دونه از کجا شروع کنه ! چیستا یثربی
  15. N

    مشاعرۀ سنّتی

    تو کیستی، که من اینگونه بی تو بی تابم شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم
  16. N

    رهی معیری

    ندانم کان مه نامهربان، يادم کند يا نه؟ فريب انگيز من، با وعده اي شادم کند يا نه؟ خرابم آنچنان، کز باده هم تسکين نمي يابم لب گرمي شود پيدا، که آبادم کند يا نه؟ صبا از من پيامي ده، به آن صياد سنگين دل که تا گل در چمن باقي است، آزادم کند يا نه؟ من از ياد عزيزان، يک نفس غافل نيم اما نميدانم که بعد...
  17. N

    مشاعرۀ سنّتی

    ساقیا می بده و غم مخور از دشمن و دوست که به کام دل ما آن بشد و این آمد
  18. N

    مشاعرۀ سنّتی

    ساقی بده پیمانه ای ز آن می که بی خویشم کند بر حسن شور انگیز تو عاشق تر از پیشم کند
  19. N

    مشاعرۀ سنّتی

    در مذهب ما باده حلال است ولیکن به روی تو ای سرو گل اندام حرام است
  20. N

    مشاعرۀ سنّتی

    مرنجان دلم را که این مرغ وحشی ز بامی که برخواست مشکل نشیند
بالا