زمانی که سقراط قبل از اینکه شوکران را سر بکشد گفت :
من از شما داناترم ؛
نه از آن جهت که علمم بیشتر از شماست بلکه از آن جهت که من می دانم که نمی دانم ولی شما آگاه نیستید
که نمی دانید ، شاید به روزی فکر می کرد که زمانی می آید که این جمله او برای خیلیها مصداق پیدا می کند .
آیا برایتان پیش آمد که فکر کنید ،
که ای کاش نمی دانستید ؟
برای من بارها پیش آمد . بارها از این مینالم که ای کاش آنقدر که الان می دانم را نمی دانستم .
خیلی وقتها دانستهای آدم سوهانیست بر روح خسته و غمینش که هیچ آسودگی از آن نیست .
دور کردن خرافه هایی که ناخواسته با تو دچار سایش می شود گاهی محال به نظر می رسد ،
خرافه هایی که خانواده آدم را دچار چالش می کند و تو سعی میکنی روشگری کنی و آنوقت متهم به کفر و انواع انگهای ضد مذهبی خواهی شد که تور ا وادر می کند بگویی ای کاش نمی دانستم .!!! به آن جا رسید دانایی من ، که می دانم که هنوز نادانم
منم میرمسره کار با ماهیی 300 تومن ولی بخاطره اینکه واسم سابقه شه این کارو میکنم ..داداشه منم تازه از سربازی اومده بعد از کلی گشتن ى کار پیدا کرد ماهی 600 تومن مثلا مهندسه برقه
خوبه دیگه اینجا خیلی موقعیتت خوب باشه اخرش دومنه ولی دوری خیلی سخت میگذره
مگذار كه عشق، به عادتِ دوست داشتن تبدیل شود !
مگذار كه حتی آب دادنِ گلهای باغچه، به عادتِ آب دادنِ گل های باغچه بدل شود !
عشق، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتنِ دیگری نیست ..
پیوسته نو كردنِ خواستنی ست كه خود پیوسته ، خواهانِ نو شدن است و دیگرگون شدن..
تازگی ، ذاتِ عشق است و طراوت ، بافتِ عشق .
چگونه می شود تازگی و طراوت را از عشق گرفت و عشق همچنان عشق بماند ؟
عشق، تن به فراموشی نمی سپارد ، مگر یك بار برای همیشه .
جامِ بلور ، تنها یك بار می شكند . میتوان شكسته اش را ، تكه هایش را ، نگه داشت ..
اما شكسته های جام ،آن تكه های تیزِ برَنده ، دیگر جام نیست .
احتیاط باید كرد . همه چیز كهنه میشود و اگر كمی كوتاهی كنیم ، عشق نیز .
بهانه ها جای حسِ عاشقانه را خوب می گیرند...
خودت را
به هيچ زباني
براي كسي
ترجمه نكن
آنكس كه دوستت دارد
بايد همه آنچه كه هستي را
از لا به لاي حرف هاي نگفته ات
از عمق نگاه ساده ات از
حس دستهاي مهربانت
بفهمد
آدمها رااز روی عکس هایشان نشناسید…
آدمها ازبی حوصلگی هایشان…
ازخستگی هایشان…
ازدلتنگی ها…
ازغصه هايشان…
عکس نمی گیرند!