M
پسندها
1,140

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ممنون بابت در خواستتون ...
    دوستی با رابطه داشتن خوبه ....
    ممنون بابت در خواستتون ...
    دوستی با رابطه داشتن خوبه ....
    ممنون بابت در خواستتون ...
    دوستی با رابطه داشتن خوبه ....
    ﺧﺒﺮ ﺑﻪ ﺩﻭﺭﺗﺮﯾﻦ ﻧﻘﻄﻪ ﯼ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺮﺳﺪ

    ﻧﺨﻮﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺧﺴﺘﻪ ﺑﯽ ﮔﻤﺎﻥ ﺑﺮﺳﺪ

    ﺷﮑﻨﺠﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ؟ﮐﻪ ﭘﯿﺶ ﭼﺸﻢ ﺧﻮﺩﺕ

    ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺳﻬﻢ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻩ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺮﺳﺪ

    ﭼﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ؟ﺍﮔﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ

    ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺑﺮﺳﺪ

    ﺭﻫﺎ ﮐﻨﯽ ﺑﺮﻭﺩ ﺍﺯﺩﻟﺖ ﺟﺪﺍ ﺑﺎﺷﺪ

    ﺑﻪ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺗﺮﺵ ﺩﺍﺷﺘﯽ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﺮﺳﺪ

    ﺭﻫﺎ ﮐﻨﯽ ﺑﺮﻭﻧﺪ ﻭ ﺩﻭﺗﺎ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺷﻮﻧﺪ

    ﺧﺒﺮ ﺑﻪ ﺩﻭﺭﺗﺮﯾﻦ ﻧﻘﻄﻪ ﯼ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺮﺳﺪ

    ﮔﻼ‌ﯾﻪ ﺍﯼ ﻧﮑﻨﯽ ﺑﻐﺾ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺭﯼ

    ﮐﻪ ﻫﻖ ﻫﻖ ﺗﻮ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺑﻪ ﮔﻮﺷﺸﺎﻥ ﺑﺮﺳﺪ

    ﺧﺪﺍ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ... ﻧﻪ ﻧﻔﺮﯾﻦ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﻣﺒﺎﺩ

    ﺑﻪ ﺍﻭ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﻭ ﺑﻮﺩﻡ ﺯﯾﺎﻥ ﺑﺮﺳﺪ

    ﺧﺪﺍ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻖ ﺍﺯ ﺳﺮﻡ ﺑﺮﻭﺩ

    ﺧﺪﺍ ﮐﻨﻪ ﻓﻘﻂ ﺯﻭﺩ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺮﺳﺪ...
    سلااام عزیزم خوبی؟؟؟ چه خبر چیکار میکنی ؟ نیستی... دلم برات تنگ شده.....
    سلام
    حالت خوبه؟
    من که کسالت داشتم.امیدوارم آرزوهات دونه به دونه محقق بشن.:gol:
    اولین روز بارانی را به خاطر داری?
    غافلگیر شدیم
    چتر نداشتیم
    خندیدیم
    دویدیم
    و به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم
    دومین روز بارانی چطور?
    پیش بینی اش را کرده بودی
    چتر آورده بودی
    من غافلگیر شدم
    سعی می کردی من خیس نشوم
    و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود
    سومین روز چطور?
    گفتی سرت درد می کند
    حوصله نداشتی سرما بخوری
    چتر را کاملا بالای سر خودت گرفتی
    و شانه راست من کاملا خیس شد
    و چند روز پیش را چطور?
    بخاطر داری
    که با یک چتر اضافه آمدی
    و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود
    دو قدم از هم دورتر برویم
    فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم
    تنها برو!!!!!!!!!!!!!!
    سلام مرسي شوما چيطوري مريم خانوم؟؟؟ ديگه يه سري هم به ما نميزنيا
    بازم خوبه حداقل اسمم رو يادت بود
    اوضاع بر وفق مراد هست؟
    استخونات خوبه؟ سالمه ؟ بدنت چطوره؟ خوب هستی؟
    دماغت چاقه؟ میخندی یا نه؟
    گفتم :بمان نماندی و رفتی
    بالای بام آرزوهای من نشستی و پایین نیامدی!
    گفتم:
    نردبان ترانه تنها سه پله دارد:
    سکوت
    صعود
    سقوط
    تو صدای مرا نشنیدی
    و من هی بالا رفتم هی افتادم!
    هی بالا رفتم،هی افتادم
    تو می دانستی که من از تنهایی،و تاریکی می ترسم
    ولی فیتیله فانوس نگاهت را پایین کشیدی!
    من بی چراغ دنبال دفترم گشتم
    بی چراغ قلمی پیدا کردم
    وبی چراغ از تو نوشتم.
    حالا همسایه ها با صدای آوازهای من گریه می کنند
    دوستانم نام خود را در دفاترم پیدا می کنند
    و می خندند!
    عده ای سر بر کتابم می گذارند و رویا می بینند
    اما چه فایده
    هیچ کس از من نمی پرسد
    بعد از این همه ترانه بی چراغ
    چشمهایت به تاریکی عادت کرده اند?
    آموخته ام : کسي که يادم نکرد من يادش کنم ، شايد که او از من تنها تر باشد..............
    ﺍﻣﺸﺐ ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺩﯾﺪﻩ ﯼ ﺗﻮ،ﺭﻭﯼ ﺷﻌﺮﻡ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﺑﺎﺭﺩ

    ﺩﺭﺳﮑﻮﺕ ﺳﭙﯿﺪ ﮐﺎﻏﺬ ﻫﺎﭘﻨﺠﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺟﺮﻗﻪ ﻣﯽ ﮐﺎﺭﺩ

    ﺷﻌﺮﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺗﺐ ﺁﻟﻮﺩﻡ، ﺷﺮﻣﮕﯿﻦ ﺍﺯ ﺷﯿﺎﺭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻫﺎ

    ﭘﯿﮑﺮﺵ ﺭﺍ ﺩﻭ ﺑﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﺳﻮﺯﺩ،ﻋﻄﺶ ﺟﺎﻭﺩﺍﻥ ﺁﺗﺸﻬﺎ

    ﺁﺭﯼ ﺁﻏﺎﺯ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺍﺳﺖ،ﮔﺮﭼﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺍﻩ ﻧﺎﭘﯿﺪﺍﺳﺖ

    ﻣﻦ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺩﯾﮕﺮﻧﯿﻨﺪﯾﺸﻢ،ﮐﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ

    ﺍﺯ ﺳﯿﺎﻫﯽ ﭼﺮﺍ ﺣﺬﺭ ﮐﺮﺩﻥ،ﺷﺐ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻗﻄﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﺍﻟﻤﺎﺱ ﺍﺳﺖ

    ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﺷﺐ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪ،ﻋﻄﺮﺳﮑﺮﺁﻭﺭ ﮔﻞ ﯾﺎﺱ ﺍﺳﺖ

    ﺁﻩ،ﺑﮕﺬﺍﺭ ﮔﻢ ﺷﻮﻡ ﺩﺭ ﺗﻮ،ﮐﺲ ﻧﯿﺎﺑﺪ ﺯ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻣﻦ

    ﺭﻭﺡ ﺳﻮﺯﺍﻥ ﺁﻩ ﻣﺮﻃﻮﺑﺖ،ﺑﻮﺯﺩ ﺑﺮﺗﻦ ﺗﺮﺍﻧﻪ ﻣﻦ
    ﺭﻧﺞ ﺗﻠﺦ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﻲ ﻭﻗﺘﻲ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ﻣﻲ ﮐﺸﻴﻢ
    ﺗﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻳﺎﺭﻱ ﻧﺨﻮﺍﻧﻴﻢ،
    ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ ﮐﺎﺭﻱ ﻣﻲ ﮐﻨﻴﻢ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺧﻮﺩ ﺩﻝ ﺭﺍ ﺷﮑﻴﺒﺎ ﻣﻲ ﮐﻨﺪ
    ﻃﻌﻢ ﺗﻮﻓﻴﻖ ﺭﺍ ﻣﻲ ﭼﺸﺎﻧﺪ
    ﻭ ﭼﻪ ﺗﻠﺦ ﺍﺳﺖ ﻟﺬﺕ ﺭﺍ “ﺗﻨﻬﺎ” ﺑﺮﺩﻥ
    ﻭ ﭼﻪ ﺯﺷﺖ ﺍﺳﺖ ﺯﻳﺒﺎﻳﻲ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﻳﺪﻥ
    ﻭ ﭼﻪ ﺑﺪﺑﺨﺘﻲ ﺁﺯﺍﺭﺩﻫﻨﺪﻩ ﺍﻱ ﺳﺖ “ﺗﻨﻬﺎ” ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﺑﻮﺩﻥ
    ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻮﺩﻥ ﺳﺨﺖ ﺗﺮ ﺍﺯ ﮐﻮﻳﺮ ﺍﺳﺖ
    ﺩﺭ ﺑﻬﺎﺭ ﻫﺮ ﻧﺴﻴﻤﻲ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﭼﻬﺮﻩ ﺍﺕ ﻣﻲ ﺯﻧﺪ
    ﻳﺎﺩ “ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ” ﺭﺍ ﺩﺭ ﺳﺮﺕ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﻴﻜﻨﺪ
    “ﺗﻨﻬﺎ” ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻲ ﺍﻱ ﺭﻧﺞ ﺁﻭﺭ ﻭ ﻧﻴﻤﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﺳﺖ
    ” ﺗﻨﻬﺎ” ﺑﻮﺩﻥ ، ﺑﻮﺩﻧﻲ ﺑﻪ ﻧﻴﻤﻪ ﺍﺳﺖ
    ﻭ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﻱ ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﻫﺴﺘﻲ ﺍﻡ ﺭﻧﺞ “ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ” ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩﻡ
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا