چند ساعت ديگه بهار مياد و همهچيز رو تازه ميكنه، سال رو، ماه رو،
روزها رو، هوا رو، طبيعت رو، ولي فقط يك چيز كهنه ميشه كه به
همه اون تازگي ميارزه، «دوستيمون»!
------------------
><(((>
><(((>
><(((>
من اولين کسي بودم که براي تو ماهي عيد فرستادم.
سال نو مبارک
با سلامي گرم و بهارانه
بار دگر هنگامه ی جلوه ی طبیعت فرا می رسد،و نعمات الهی سبد سبد بر سر بندگان فرو می ریزد، طبیعت جامه ی نو به تن کرده و موجودات مستانه این شادی را سپاس گوی خالقی می شوند که هر سال انتظار سرد زمستان را با گرمی و طراوات بهار جایگزین می کند. امسال هم چشمان منتظرمان بر جاده ی سبز دوخته می شود، اما امسال دیگر می دویم تا غیبتمان را با حضورش رنگ بهار بزنیم و او قلوب و ابصارمان را منقلب کند آنگاه که زیر لب دعای تحویل سال را زمزمه می کنیم که:
یا مقلب القلوب و الابصار
یامدبر اللیل و النهار
یا محول الحول والاحوال
حول حالنا الی احسن الحال
به امید اینکه امسال چشمانمان لایق وصال شود
تاپیک های مهدیه
سالی ، نوروز
بیچلچله بیبنفشه میآید،
جنبش ِ سرد ِ برگ ِ نارنج بر آب
بی گردش ِ مُرغانهی رنگین بر آینه
سالی ، نوروز
بیگندم ِ سبز و سفره میآید،
بیپیغام ِ خموش ِ ماهی از تُنگ ِ بلور
بیرقص ِ عفیف ِ شعله در مردنگی.
سالی،نوروز
همراه به درکوبی مردانی
سنگینی بار ِ سالهاشان بر دوش:
تا لالهی سوخته به یاد آرد باز نام ِ ممنوعاش را
وتاقچه گناه دیگربار با احساس ِ کتابهای ممنوع تقدیس شود.
در معبر ِ قتل ِ عام شمعهای خاطره افروخته خواهد شد.
دروازههای بسته به ناگاه فراز خواهدشد
دستان اشتیاق از دریچه ها دراز خواهد شد
لبان فراموشی به خنده باز خواهدشد
وبهار
درمعبری از غریو تاشهر خسته پیش باز خواهدشد
سالی ،آری… بی گاهان نوروز چنین آغاز خواهدشد
آسمان بار امانت نتواست کشید
قرعه ی کار به نام من من دیوانه زدند...
با هستی انسان، عشق پیدا شد، که انسان جلوه گاه عشق باشد و عشق همچون ودیعه ای به انسان سپرده شد، زیرا که آسمان با همه ی عظمت و شوکت، این بار امانت را نمی توانسته و نمیتواند بر دوش بکشد، پس قرعه ی کار بر دوش و گریبان داشتن عشق، به همان که باید، به انسان دیوانه رسید...
انسان دیوانه، یعنی انسان جسوری که از عظمت و شوکت بارامانت نمی هراسد؛ زیرا که بیقرار تر و پریشان تر از این حرف هاست.
انسان دیوانه ای که نهایت عقل او در همین دیوانگی حیرت انگیز نهفته است.
در عاشق زیستن...