@ RESPINA @
پسندها
3,884

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام دوست عزیز
    خوبی ؟
    شعر قشنگی بود، خیلی زیبا
    البته واقعیت رو بیان میکنه
    سلام بابزرگ خوفی؟
    من مدرسه دارم واسه همین دیربه دیر میام
    میسی گلم
    سلام
    از این امضای جدیدم خوشت میاد
    راستی نمیخوای خودتون رو معرفی کنین
    ادامه پست قبلی ...
    نگو نمی زارم بیای ، ئی حرفا حالیم نمیشه
    نگو اجازه نمی دهم که بیایی، چون من این حرفها رو نمی فهمم
    حالا میام که بینمد چه نزاری چه بزاری
    من دارم میایم که ببینمت حالا چه بااجازه وچه بی اجازه
    مه که همه کسم تونی شمامه نورسم تونی
    جان هر که دوس داری اگه منه وا بزاری
    من که تمام زندگیم را از تو می دانم و تو برام مثل سوگلی هستی ، پس تو را بجان هر کس که دوست داری قسم، من را تنها وبی کس رها نکن.
    شعر فارسی کرمانشاهی با عنوان حالا میام که بینمد (دارم می آیم که ببینمت ) از استاد فرشید یوسفی
    معنی شعر را با رنگ آبی نوشتم
    حالا میام که بینمد

    کافر چه جور دلت میاد بری منه جا بزاری
    ای کی خدا ورداریه منه تو تنها بزاری
    خدا را خوش نمی آید که تو مرا تنها بگذاری
    مه که دلم مال تونه برد پله پل میزنه
    من که دلم برایت بی تابی می کند
    خدا خوشش میا ، مگه رو دل مه پا بزاری
    مگر خدا را خوش می آید که روی دلم پا بگذاری
    نمیزارم که مژه هام به پای عزیزد بچقه
    اجازه نمی دهم که مژه هایم به کف پایت فرو برود
    اگه یی دفه پاهاته تو چش ایما بزاری
    اگر یکدفعه پاتو روی چشمام بگذاری
    بیا بخاطر خدا هر جا میری منم بوور
    بیا بخاطر خدا هر جا میری منم ببر
    دلد چجو راضی میشه تنها منه جا بزاری
    چطوری دلت راضی میشه که فقط منو جا بگذاری
    آخه خدا ورداریه بی ناخدایی کشتیه
    شکسته و بی بادوان تنها تو دریا بزاری
    آخه خدا خوشش نمی آید که یک کشتی بدون ناخدا و بدون بادبان را توی دریا رها کنی
    ادامه در پست بعد...
    ممنون .امیدوارم شماهم موفق باشید دوست عزیز.
    خواهش میکنم . من در خدمتتون هستم. در ضمن از آشنایی با شما هم خیلی خوشبختم.
    از بابت شعرهم متشکرم. مثل این که شما هم مثل من به ادبیات علاقه مندهستید درست میگم؟


    قدم هایی که نزدیک می شوند ...

    فاصله هایی که کم می شوند ...

    دست هایی که دیگر تنها نیستند ...

    فاصله هایی که زیاد می شوند ...

    قدم هایی که دور می شوند ...

    و نگاهی که حسرت را تجربه می کند ...

    این است تعریف تنهایی !!!
    نیاسائید، زندگی در گذر است، بروید و دلیری کنید، پیش از آنکه بمیرید، چیزی نیرومند و متعالی از خود بر جای بگذارید، تا بر زمان غالب شوید. گوته
    گر آغاز زندگی ات با سپیده دم و روز همزاد گشت، همواره در جستجوی چراغ و پناهگاهی برای شبانگاهان باش، و اگر در شب و سیاهی (سختی و تنگی) آغاز شد، از امید در خود چراغی بیافروز که پگاه خوشبختی نزدیک است.
    اُرد بزرگ
    سلام حمید خان ... خوبی ؟ عید با تاخیر مبارک
    طاعاتتون قبول ....

    خیلی التماس دعا

    سلام داداش حمید
    ممنون حمید جان
    شما خوبی؟ طاعاتت قبول درگاه حق
    عیدت مبارک


    کی؟؟خودم یا دوستام؟! دوستام که دخترن...خودمم طبیعتا دخترم دیگه!:surprised::D
    نمیخواد به من بگی تو کدوم هستی!من بزرجت کردم خودم میدونم کوم هستی!!توی اون عکس دو تا انسان چاخ و چاخ تر وجود دارن که تو اون چاخه هستی!! اوهوم!!
    وای حمید نمیدونی چقدر حال آدم خوب میشه وقتی میره اونجا!!!البته این دفعه آرام خواب بود نشد باهاش بازی کنم :دی
    شکمش افتاده بود بیرون خوابیده بود!!یه شکم چاخی داره برعکس من! [IMG]
    خوبه عکست رو گذاشتی ها!!معلومه چقدر جاخی!!اونوقت به من میگه!!چاخ!!
    خب پسر تو مشهدی!!من چه جوری تو رو ببرم هان؟!؟الکی هم قهر نکن!!
    هرموقع به نفعم باشه تو مردی بقیه ی موارد بچه ای!! :دی
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا