MEMOL...
پسندها
3,736

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • صدای تو گرم است و مهربان
    چه سحر غریبی درین صداست
    صدای دل مرد عاشق است
    که این همه با گوشم آشناست
    صدای تو همچون شراب سرخ
    به گونه ی زردم دوانده خون
    چنین که مرا مست می کنی
    نشانی ی میخانه ات کجاست ؟
    به قطره ی شبنم نگاه کن
    نشسته به گلبرگ مخملی
    به مخمل آن نیمتخت سرخ
    اگر بنشانی مرا به جاست
    صدای تپش های قلب من
    به گوش تو می گوید این سخن
    که عاشقم و درد عاشقی
    چگونه ندانی که بی دواست ؟
    ز جک جک گنجشک های باغ
    تداعی صد بوسه می کنم
    بیا و ببین در خیال من
    چه شور و چه هنگامه یی به پاست
    چه بی دل و بی دست و پا منم
    چنین که شد از دست دامنم
    چرا به کناری نیفکنم
    ز چهره حجابی که از حیاست
    دلم همه شد آب آب آب
    که سر بگذارم به شانه ات
    مگر بنوازی و دل دهی
    که فاش کنم آنچه ماجراست
    به زمزمه گوید زمان عمر
    که پای منه در زمین عشق
    به غیر هوای تو در سرم
    زمین و زمان پای در هواست
    دستهای گرم تو
    کودکان توامان آغوش خویش
    سخن ها می توانم گفت
    غم نان اگر بگذارد.
    نغمه در نغمه درافکنده
    ای مسیح مادر، ای خورشید!
    از مهربانی بی دریغ جانت
    با چنگ تمامی ناپذیر تو سرودها می توانم کرد
    غم نان اگر بگذارد.
    ***
    رنگ ها در رنگ ها دویده،
    ای مسیح مادر ، ای خورشید!
    از مهربانی بی دریغ جانت
    با چنگ تمامی نا پذیر تو سرودها می توانم کرد
    غم نان اگر بگذارد.
    ***
    چشمه ساری در دل و
    آبشاری در کف،
    آفتابی در نگاه و
    فرشته ای در پیراهن
    از انسانی که توئی
    قصه ها می توانم کرد
    غم نان اگر بگذارد.
    از عشق وسوسه می سازی
    تا پیش پام بیندازی
    یعنی : بزن !‌ و نمی دانی
    کز یاد رفته مرا بازی
    در این چمن به گل افشانی
    بس دیده ای که چه می کردم
    خشکم کنون و نمی دانم
    کز چوب خشک چه می سازی
    زین اعتراف نپرهیزم
    کاین دل هنوز نفس دارد
    اما نه این که تو بتوانی
    بازش به کار بیندازی
    می بایدم دگری جز تو
    پر شور و پر شرری جز تو
    افسوس ، رانده مرا از دل
    آن طرفه مرشد شیرازی
    با یاد او چه کبوترها
    پر می گشود ازین دفتر
    من خیره مانده و در حیرت
    زین گونه شعبده پردازی
    آن شعر و نامه نوشتن ها
    نقش بهار به دل می زد
    اندیشه جفت صبا می شد
    در باغ گل به سبکتازی
    کنون تو شور منت در سر
    بازیچه می فکنی در پا
    بس کودکانه هوس داری
    تا ناشیانه بیاغازی
    بر بام خانه مبند آذین
    من با تو عشق نمی بازم
    گر صد چراغ برافروزی
    گر صد درفش برافرازی
    تو دنیای عجیبی گیر کردیم...
    تموم حرفای مردم رو تفسیر میکنم این خیلی بده..
    بعضی کلمات اگرچه دروغ باشند ولی اگر قبول کنم مرا به نهایت میرسانند..
    محکومیم به ندانستنیم.. چون با دانستن آنها نابود میشویم..
    نتیجه: غم های دنیا در یک خیزش عمومی به سوی من میایند تا احاطه ام کنند.
    خستگی ازمرور روزهای تکراری و شب های بی معجزه
    عشق با تپشی ناخوانده در قلبت آغاز میشود ولی..!
    ولی با تردیدی از جنس همان عشق قبل از حلول روح در آن میمیرد..
    شادی چیه؟ جز رضایت !!
    رضایت مدیون کدام خصلت ماست/؟
    هیچ مطلقی وجود نداره..سهم ما از شادی وغم , از یک تقسیم بندی بیرحمانه توسط دست جبار تقدیر مشخص میشه..
    این آخرین نوشته بنا بر شرایط خاص من بود
    فعلا ها
    عزیزه دلم اصلا حواسم نبود توام کاندیدی
    من معذرت میخوام
    ما

    تو به من بگو

    دست هایش کجاست ؟!...


    آسمان
    نه
    همین جا
    ببین تو دستتو
    خوب نیگا کن
    می بینی؟خالی نیست،
    یه دست دیگه تو دستته،
    ببین هرجا می خواد می کشوندت بعضی وقتا می ری،
    بعضی وقتام!!!
    ومن همانم،یک مشت خاک،زیر یک سنگ کوچک،
    سلام
    سلام ممول جونم :heart::w38:
    آخه من چطوری ازت تشکر کنم به خاطر متنای خوشملت :gol:
    :w30:
    غنچه از خواب پرید ... و گلی تازه به دنیا آمد ...

    خار خندید و به گل گفت : سلام ... و جوابی نشنید ...
    خار رنجید ولی هیچ نگفت ...
    ساعتی چند گذشت ... گل چه زیبا شده بود ...
    دست بی رحمی آمد نزدیک ... گل سراسیمه ز وحشت افسرد ...
    لیک آن خار در آن دست خلید ... و گل از مرگ رهید ...
    صبح فردا که رسید ... خار با شبنمی از خواب پرید ...
    گل صمیمانه به او گفت : سلام ...

    [IMG]
    بی نام تو
    شعرهایم مفهومی ندارن
    بی نام تو
    من واژه ایی برای نوشتن ندارم
    بی تو
    هیچ عشقی، رنگی، قشنگی
    در دل دفترم نیست
    نامت جاودانه در دلم
    نامت آسمانیست
    نامت آبیست
    نامت
    نامت
    نام تو خداست
    سلام ....من عاشق زیباییها هستم ....و تو این مدت عکسهای زیبای شما از نظرم پنهان نبود ...خواستم بگم انتخابهاتون خیلی تکه ....
    گریه کن ، دلت سبک شه ، اگه دل مونده تو سینه
    سرت رو بذار رو شونم ، تنها پیشکشم همینه
    بذار این شونه ی نمناک ، تکیه گاه گریه باشه
    بذار این خسته بیفته ، تا شاید دوباره پا شه
    برو ! من اینجا می مونم ، چشم به راهتم همیشه
    می دونم که بر می گردی ، قصمون تموم نمیشه
    گریه کن ، دلت سبک شه ، من فدای گریه هاتم
    تو رو تنها نمیذارم ، تا همیشه پا به پاتم
    سلام مرضیۀ خوبم!
    ممنون از متنهایِ زیبات.دستت درد نکنه.
    سلام مرضیه ممنون که اینقدر به فکرم هستی فکر کنم این شعرش محشر شه
    مرضیه جان به سایتی که در پروفایلم نوشتم حتما 1سری بزن
    حتما به دوستانت هم بگو
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا